آقای ف چه چیز را می خواست تغییر دهد؟!

سلام

آقای ف 28 ساله بود که برای اولین بار حس خوشایند تعلق را تجربه کرد. حس تعلق خاطر. تا قبلش یک مرد سربه زیر و مقرراتی و متفکر بود که کاری به کسی نداشت. بی صدا و بی دردسر بود. هر روز سر ساعت به سرکار می آمد و کارهاش را بر اساس قوانین و ضوابط خاص خودش به سرانجام می رسوند. در رابطه برقرار کردن با همکاران هم قوانینی این چنینی داشت. مثلا این که هرگز از زندگی خصوصیت به همکارت نگو! یا زیاد با همکارت گرم نگیر و صمیمی نشو.

در دوران دانشگاه هم همین گونه بود. زیاد وارد جمع صمیمانه همکلاسی هاش نمی شد و با کسی گرم نمی گرفت. یک جورایی وجود نامرئی داشت برای دیگران. البته خودش هم از این سبک زندگی تقریبا راضی بود.

میگم تقریبا چون دوست داشت که شور و هیجان و صمیمیتی را در زندگی تجربه کنه ولی راستش بیشتر از این اشتیاق از زخمی که ممکن بود این روابط صمیمانه بهش بزنند می ترسید. برای همین همیشه عطاش را به لقاش می بخشید و بی خیال برقراری هر گونه رابطه ای می شد که توش از مرزهای رسمیت باید رد می شد.

تا این که...

نوشین به بخشی که اون کار می کرد، منتقل شد. نوشین 24 ساله و سرزنده و شاد بود. همیشه می خندید و شوخی می کرد. تعداد تماس هایی که با دوست هاش در یک روز داشت از تعداد کل شماره های ذخیره شده در گوشی آقای ف بیشتر بود. نوشین بی غل و غش و دوست داشتنی بود. بی نهایت برون گرا. اهل تفریح و زندگی در زمان حال. آقای ف با حسرت می دید انرژی نوشین نهایتی نداره. سر کار پر جنب و جوش بود و داوطلبانه به دیگران کمک می کرد و بعد از کار با دوست هاش یا خانواده اش به گردش و خرید و سینما و ... می رفت. صبح های جمعه هم با یک گروه مخصوص از دوستان کوهنوردی می رفت.

همه توی اون قسمت عاشق نوشین بودند. عاشق انرژی و خنده هاش ولی جنس علاقه آقای ف فرق می کرد.

خلاصه می کنم. آقای ف چون این بار ترسش برای از دست دادن نوشین به ترسش از نه شنیدن و زخم خوردن می چربید از نوشین خواستگاری کرد و بعد از طی کردن یک سری ماجرا و مراسم های خواستگاری و نامزدی و بعله برون و عقدکنون و ... به زیر یک سقف رفتند.

ماه های اول بی نظیر بود. آقای ف روی ابرها سیر می کرد. اون همه شادی و انرژی و خنده های بی غل و غش فقط و فقط مال خودش بود. نوشین رنگ و نور زندگیش شده بود. به او حس زندگی و نشاط می داد. نوشین همه زندگیش بود.

تا این که کم کم متوجه شد نوشین فقط و فقط مال او نبود. نوشین دوست داشت هنوز با گروه قدیمیش صبح های جمعه به کوهنوردی بره در حالی که آقای ف دوست داشت صبح جمعه بعد از خوردن یک صبحانه مفصل جلوی تلویزیون لم بده و یا این که روزنامه و مجله محبوبش را ورق بزنه. نوشین دوست داشت هر روز ساعاتی را با دوستانش تلفنی یا اس ام اسی صحبت بکنه ولی آقای ف نمی تونست این علاقه نوشین را تحمل کنه. اوایل به سختی تحمل می کرد، بعدها سعی می کرد با لبخند بگه «نوشین جان فکر نمی کنی دوست هات یا شوهرهاشون کار داشته باشند؟!» بعد کم کم شروع کرد به ارائه پیشنهادهای جایگزین و وقتی اثر نکرد حسابی کلافه شد.

نوشین دوست داشت شب های جمعه یا مهمونی خونه دوست هاشون برند یا اون ها مهمونشون باشند و این برخلاف ضوابط و قوانین نامرئی زندگی آقای ف بود. آقای ف یک شب آروم در کنار نوشین یا دوستان معدود و اندک شمارش که اهل مطالعه و صحبت های سیاسی بودند را ترجیح می داد.

کم کم روزی رسید که آقای ف با این که نوشین را بسیار دوست می داشت این همه برونگرایی و رفت و آمد با دوستان پر شر و شور نوشین که باب میل آقای ف نبودند خسته اش کرد. شروع کرد به تغییر دادن نوشین. سعی کرد محیط کار، ارتباطش با دوستان و رفت و آمدهاش را به مدل های گوناگون تحت کنترل بگیره و سعی کنه جایگزین هایی براش پیدا کنه. نوشین را مجبور کرد با دوست ها و افرادی که مورد پسند خودش بود و با روحیه خودش می ساخت رفت و آمد کنه و متوجه نمی شد جمع ساکت و کسل کننده این افراد نوشین را افسرده می کنه.

آقای ف فراموش کرده بود با پکیج کاملی به اسم نوشین ازدواج کرده بود. آدم ها، پازل نیستند که اگه با قسمتی از طرحش حال نکردی و خوشت نیومد اون قسمت بخصوص را با حفظ بقیه قسمت ها، بریزی دور و طرح جدیدی جایگزینش کنی.

آقای ف فراموش کرد نوشین همین بود. از اول. اون نمی تونست و نباید عقاید خودش را به نوشین تحمیل می کرد اگر از اول نوشین را چنین که بود پسنیده بود و ازش خوشش اومده بود.

آقای ف باید یاد می گرفت که نه حق تغییر نوشین را داره و نه اجازه اش را. آقای ف فقط خودش را می تونست تغییر بده. آقای ف می تونست از احساساتش و خواسته هاش بگه. آقای ف می تونست از نوشین بخواهد شرایط اون را هم در نظر بگیره ولی حق نداشت نوشین را چنان تغییر بده که باب میل خودشه.

پیشنهادی که به آقای ف می شد داد چیه؟! این که بپذیره در دنیا فقط راه و روش اون در زندگی، ضوابط نامرئی اون، طرز فکرش و شیوه زیستنش تنها شیوه صحیح و درست نیست. باید به نوشین اجازه می داد زمان هایی خودش باشه و سعی می کرد تا جایی که می تونست خودش را با نوشین تطیبق می کرد و اگه نمی تونست اجازه می داد اون خودش به تنهایی درچنین جمع هایی حضور پیدا کنه.

ولی آقای ف اجازه داشت و حق داشت احساسات خودش را بیان کنه و از نوشین بخواهد به خواسته های اون هم احترام بگذاره و کمی میزان و شرایط رفت و آمدهاش را تعدیل کنه تا با نظام اون هم هماهنگ باشه.

نوشین می تونست به شرایط آقای ف نزدیک تر بشه ولی نه این که دقیق اونی بشه آقای ف می خواست.

اگه آقای ف و امثال آقای ف به جای تغییر و تحمیل شرایط زندگی خودشون، به دنبال پذیرش طرف مقابل و راه حلی باشند که راهی میانه مسیر هر دو باشه و شرایطی باشه مورد توافق هر دو خیلی از دلسردی ها و دلخوری ها توی زندگی ایجاد نمیشه.

همون طور الان نوشین بارها به دوست هاش میگه یکی از بزرگترین اشتباه های زندگیم ازدواج با آقای ف بود...

 

پیوست 1: آهنگ انتخابی این هفته من: باران تویی از گروه چارتار

پیوست 2: کرم های کوچولوم پیله تنیدند! الان هفت پیله سفید کوچولو داریم که با مهارتی بی نظیر تنیده شده اند. با دیدن تلاشی که برای پیدا کردن جای مناسب می کردند، برگ هایی که با رشته های نازک ابریشم به هم وصل کردند که سرپناهی برای پیله هاشون باشه و تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیرشون بیشتر و بیشتر به قدرت بی نظیر خلقت پی بردم. همه چیز دقیق و سر جای خودش و بسیار بی نظیر و بی همتا.

نظرات 48 + ارسال نظر
صنم دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 08:52 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام. سوال عنوان جوابش تلخه:
هرررررر چیزی رو به نفع خودش!
دیشب فر.هاد.آ.ئیش و خانومش مهمون یه برنامه زنده بودن و از خودشون میگفتن
داشت تعریف میکرد که عمیقترین و طولانی ترین دلخوریی که داشته از خانمش دلیلش همون چیزی بوده که به خاطرش شیفته همسرش شده بوده و به خاطرش باهاش ازدواج کرده!!

چه جالب گفته! خوب بعدش چی شده؟!

مهرپرور دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 10:07 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
من از اولش در عجبم که چرا دو تا آدم 28 و 24 ساله با این همه تفاوت واضح با هم ازدواج کردن!!!!! کاملا این توقع میره که بین دو فرد برونگرا و درونگرا مشکل پیش بیاد. اگر یک خواستگاری سنتی در کار بود میشد فکر کرد که دو نفر از ابتدا متوجه تفاوت نشدند اما در شرایط محیط کار خیلی مسایل آشکارتر بوده و اصلا وقتی آقای ف عاشق بگوبخند و شلوغی نوشین شده حتی اگر کاملا هم اون تغییر کنه و زنی آدم و ساکت بشود باز هم آقای ف رضایت نخواهد داشت. من فکر میکنم آقای ف کسی مثل نوشین برونگرا را برای تفنن و هر از گاهی میپسندد!
اما به حق نیست که یکطرفه فقط آقای ف محکوم شود. نوشین هم در بزرگترین اشتباه خودش مقصره که احتمالا فقط به شرایط ظاهری آقای ف نگاه کرده یا اینکه اون هم مجذوب سربزیری رازآلود آقای ف شده!!!

شاد باشی

الهام جان در نگاه اول همه جذب تفاوت ها میشند اگرچه شباهت ها هستند که ضامن یک رابطه ماندگارند.

این اتفاق زیاد میوفته!
بله نوشین هم باید بیشتر ملاحظه نیاز آقای ف به سکوت و سکون بکنه ولی اونی که می خواهد دیگری را تغییر بده آقای ف است نه نوشین! نوشین حاضره خودش به تنهایی در جمع دوستانش شرکت کنه ولی این آقای ف است که هم نمی گذاره نوشین به تنهایی با دوست هاش باشه و هم می خواهد نوشین با کسانی رفت و آمد کنه که خودش می پسنده!

باران پاییزی دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 10:08 http://baranpaiezi.blogsky.com

آقای ف قسمتی از خودش رو در نوشین می دید که می تونه خوش و شاد باشه، بخنده و با دیگران هم بجوشه اما تا زمانی که فقط برای خودش باشه نه کس دیگری.
آقای ف اگر به بلوغ روانی و عاطفی می رسید نوشین رو حتا تحسین هم میکرد برای اینهمه برونگرایی و سعی می کرد در زندگی با هم هماهنگ باشن نه اینکه بخاد یک آدم عبوس دیگری رو هم به جمع دونفره شون اضافه کنه.
من از نوشین تعجب می کنم که چه راحت تغییرات رو پذیرفت و باهاش کنار اومد. هر چند در میانه ی راه زندگی مشترک هم به فرسودگی رسیده.

راحت نپذیرفته و نمی پذیره ولی احتمالا یک جایی می رسه که خسته میشه!

ساناز دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 10:18 http://mahemoon.persianblog.ir

دختر عموی من آمریکا ازدواج کرد روزی که عقد می کرد عاقدشون یه آقای فهیمی بود که به شوهرش گفت این کسی که کنارت نشسته رو همون جوری که هست بپذیر و هیچ وقت سعی کن مثل خودت کنی و همین طور به دختر عموی منم همین حرف رو زد همیشه تو ذهنم موند اونی رو که انتخاب میکنم همون جوری که هست بپذیرم اگر همین رو رعایت کنیم خیلی از مشکلات پیش نمی یاد.
امیدوارم آقای ف هم اینو بفهمه و شادابی رو از زنش نگیره.

چه حرف زیبایی

نازنین دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 10:43 http://mah-mehr.blogfa.com

آدم ها، پازل نیستند که اگه با قسمتی از طرحش حال نکردی و خوشت نیومد اون قسمت بخصوص را با حفظ بقیه قسمت ها، بریزی دور و طرح جدیدی جایگزینش کنی.

متاسفانه خیلی از ازدواج ها بر مبنای کمبود ها صورت می گیره و بعد سایه ی اجبار و تغییرات اجباری زندگی رو از آفتاب خوشبختی دور می کنه .

این نوشته ات رو خیلی دوست دارم .

متاسفانه! ما تو ازدواج دنبال کسی می گردیم که خلاهامون را پر کنه و فراموش می کنیم فرد مقابل قرار نیست مکمل ما باشه یا کامل کننده ما! این یک باور غلطه!

مرضیه دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 11:20 http://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
دوست نداشتم زندگیشون به ین بست برسه .
اینهمه تفاوت شخصیتی وسلیقه شاید اولش جذابیت و هیجان داشته باشه ولی به مرور آزار دهنده میشه.هر کسی میخواد جریانات و روال زندگی طبق نظر اون پیش بره.

به بن بست نرسیده! اگه آقای ف سر عقل بیاد و دست از تغییر نوشین برداره! مدام مشاوره میره و می پرسه چه کنه نوشین عوض بشه! و اصلا گوش نمیده که تنها کسی که میشه تغییر داد خودشه و نه دیگری!

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:30

این پست برای منه فکر کنم
یه ذره رفتم تو فکر...

چرا تو؟!

admin دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:33 http://aaddminn.blogfa.com

سلام
اولا منم شبیه اقای ف داستان بودم و هستم منتها چون دوستان خوبی داشتم و دارم زیاد وارد جمع های دیگه نمیشم و نشدم
القصه با یکی مثل نوشین داستان شما هم ازدواج کردم اما چیزی که حاصل شد تغییر تو قوانین خودم تا حدی و پذیرفتن تفاوتهای فردی بود
اینکه من جمعه ام رو اونجوری که دوست دارم بگذرونم و اون هم همونطوری که دوست داره
و پذیرفتن این تفاوتها باعث گرمی زندگی مون شد
هرچند دوسه سالی طول کشید تا این تفاوتها واسمون جا بیفته

چه قدر عالی! این دقیق راه حلیه که آقای ف و نوشین نیاز دارند. هم را بپذیرند و به تفاوت ها احترام بگذارند و گاهی هم را آزاد بگذارند که آن گونه باشند که دوست دارند.

صنم دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:34 http://daftaresanam.persianblog.ir/

خب یه ماهی دلخور بوده بدون اینکه درست و حسابی بگه!
بعدش اما موضوع مطرح میشه و چون آدم سازشگریه اولا قضیه رو بین خودشون با گفتگو حل میکنن بعد هم درکش بالا بوده خودش به خودش میگه بابا خب من همینشو دوس داشتم و کنار میاد و به قول معروف برا خودش جا میندازه!!
در کل به شدت آدمای بامزه ای بودن که به قول خانمش همیشه کلی حرف برا گفتن دارن و زندگیشون براساس گفتگوئه
خانمش(میشناسیش که؟ ما.ئده.طهما.سبی بازیگر و....)
میگفت همسر آدم باید جوری باشه که آدم از تعریف هییییییچ چیزی براش خجالت نکشه و باهاش راحت باشه
و این تو زندگیشون هست
مث دوستایی که وقتی به هم میرسن کلی حرف برا گفتن دارن و بی دغدغه از قضاوت مراوده دارن بودن
کلی نصف شبی لذت بخش بود برنامشون

خیلی جالب بوده حرف هاش و برنامه هاش!

آفرین دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:46

می فهمم

عطیه دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 13:52 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

چقدر این جمله ت درسته: "در نگاه اول همه جذب تفاوت ها میشند اگرچه شباهت ها هستند که ضامن یک رابطه ماندگارند."
به نظرم توی زندگی مشترک, هر دو طرف باید تفاوتهای طرف مقابل رو به رسمیت بشمرن و بهش احترام بذارن...
هم نوشین و هم آقای ف...
در حالی که تقریبا - به جز اوایل ازدواج- هر دو سعی کردن آنچه خودشون میپسندند رو به دنبالش برن... مشکل زا همین جا شروع میشه...

مسئله اینه خیلی از ماها توی زندگی به مرحله پذیرش نمی رسیم. اگه بپذیریم خیلی مشکلات حل میشه

نیره دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 14:23

به نظرم این رفتارها فقط متعلق به اقیون نیست. خیلی از خان.ما هم فکر میکنن شوهرشون باید دقیقا همون طوری باشه که اونا میخوان.

من هم نگفتم مختص آقایونه فقط! دارم میگم اگه قبل ازدواج چشممون را باز نکردیم و با کسی ازدواج کردیم که با ما متفاوته راه حلش تغییر اون نیست که شبیه ما بشه راه حل پذیرشه! و این که روشی اتخاذ بشه که میانه روش زندگی هر دوست

سایه دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 14:31

عزیز داستان خوبی نوشته بودی و در جای جای اون می خواستم بگم تمام تقصیرها گردن اقاهه نبود .نوشین هم مقصر بود به میزانی که آقاهه تقصیر داشته .انتخاب اولش غلط بوده . یه همچین آدم برون گرایی نباید با یه همچین آدم منزوی ای ازدواج می کرد

سایه جان این داستان تخیلی نیست! واقعی است! نکته اصلی این داستان این نیست که مقصر کیست؟! اشتباه خیلی از زندگی ها اینه که دنبال مقصر می گردند. مسئله اینه راه حل چیست؟!
راه حل چیزی است که آقای ادمین پیدا کردند!

در ضمن این که در واقعیت می دونم نوشین بسیار منعطف تر از آقای ف عمل کرده. خیلی جاها باز کوتاه اومده ولی نمی تونه ذاتش را عوض کنه! این چیزیه که آقای ف می خواهد.

نرگس دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 14:52 http://shokuhipur.blogfa.com

سلام اسم یه دارو را سرچ میکردم که اتفاقى وبلاگتون را دیدم چند ساعتیه دارم مطالبتون را مى خونم از اون وبلاگ قبلى تا این یکى! طرز فکر و نوع نوشتنت را دوست دارم شبیه منه منم یک اردیبهشتى ام که البته هیچ وقت جراتش را نداشتم افکار و احساساتى که درباره اش مى نویسم را اجازه بدم بقیه بخونن ولى فقط خواستم بهت بگم خیلى لذت بردم!

ممنون نرگس جان. لطف داری

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 15:00

عیدتون مبارک

ممنون عزیزم

محمود دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 15:38

سلام آدمهای درون گرا پیله ای دور خودشون درست میکنند که بیرون شدن ازآن نیاز به تغییر اساسی داره واین تغییر کار هر کسی نیست آقای ف بادیدن نوشین خانم دلش میخواسته از اون پیله بیرون بیاد که موفقیتش فقط با تغییر اساسی ممکن میشه.

تغییر باید از درون باشه و نه از بیرون و توسط دیگران! راستش بعید می رسه آدمی چنین درون گرا بتونه روزی برون گرا بشه

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 16:15

چونکه منم مثه نوشین م و ...

پس باید دقت کنی جذب افرادی چون آقای ف نشی! چون معمولا متضادها در نگاه اول جذاب ترند!

سهیلا دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 19:50 http://nanehadi.blogsky.com/

الان فقط به دنبال راه حل برای تعدیل باید باشن . کالبد شکافی گذشته کمکی نمیکنه

آقای ف به نظر خودش کالبدشکافی نمی کنه، فقط فکر می کنه تنها راه حل اینه که نوشین عوض بشه تا باز به آرامش و شادی برسه! فقط نمی دونه نوشین اگه عوض بشه دیگه مثل سابق شاد نیست.

emasis سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 07:50

خانم اردیبهشتی رحم کنید
حداقل 2 قسمتی میکردین این پستو

من نظرم و بعدا" میگم!

+امروزه که عیده و عیدتون مبارک ":)

دو قسمتی می نوشتم زیاد مورد توجه قرار نمی گرفت

آفرودیت سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 20:42

خانم اردیبهشتی عزیز شاید نظر من یه کم بدبینانه باشه: بعضی آدما خصوصا آقایون دوس دارن چیزی یا کسی رو تحت تسلط دربیارن و با اون حس برتری و مالکیت و موففیت داشته باشن،من یه زمانی خواستگارهای سنتی داشتم که با اینکه از ظاهر من و خانواده ام اطلاع داشتن و میدونستن من اجتماعی هستم و تو محیط مردونه کار مهندسی میکنم بازم میومدن جلو و تازه شرط چادر سر کردن و کار نکردن یا حتی الامکان کار کردن در محیط مدرسه برام میذاشتن!من حیرون بودم که خب این چه کاریه و چرا نمیرن از یه خانواده شبیه خودشون خواستگاری کنن؟بعدا فهمیدم ازدواج با یه دختر متفاوت براشون چالش ارضاکننده ای هس وفتح و رام کردن و بومی کردنش براشون افتخار داره....

بله! قسمتیش هم می تونه به این دلیل باشه

برای تو چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 00:35 http://www.dearlover.blogfa.com

سلام

متاسفانه این اشتباه بزرگ خیلی از ما ها است می دونید روزی از دوستی که در مورد نامزدش حزف می زد شنیدم که گفت همه مورد نامزدم رو خیلی می پسند م جز یک مورد اون هم مهم نیست بعدا تغییرش می دهم و درست میشه
تعجب کردم چطور انقدر راحت در مورد یک انسال صحبت می کرد و می خواست بدون در نظر گرفتم خواست خودش تغییرش بده و همین میشه مشگل بزرگی بعد از ازدواج

واقعا اگه فقط همین دیدگاه در افراد از بین بره که می تونند دیگری را تغییر دهند خیلی از مشکلات زندگی زناشویی پیش نمیاد!

بی ربط چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 10:16 http://idleuser.blogfa.com/

داستان جالبی بود، با تحلیل هاتون موافقم.
از اصطلاح پکیج کامل خوشم اومد.

بی ربط چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 10:16 http://idleuser.blogfa.com/

داستان جالبی بود، با تحلیل هاتون موافقم.
از اصطلاح پکیج کامل خوشم اومد.

داستان نبود. حقیقت یک زندگی بود.

ema چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 11:13

مشکل اونجاست که هر کسی اول به خواسته ی طرف مقابل خودش و تغییر میده فکر میکنه از علاقه ی زیاده و این میشه اول همه ی مشکلات. بااآهنگ موافقم اساسی چند وقت پیش خوراک هر سه تامون بود. کاش ایندفعه دیگه کامنتم ارسال بشه

سایه چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 14:40

خب اگه تخیلی نباشه که دیگه بدتر!
نمی دونم ف این ها رو می خونه یا نه که به نظرم نمی خونه پس خطاب من به همون نوشینه . شما نوشین خانوم از همون اول انتخابت غلط بوده که با مردی این همه متفاوت با خودت عروسی کردی و فکر کردی تو رو آزاد می ذاره که هر کاری خواستی بکنی . این جور مردها زندگیشون توی افکار خودشون خلاصه میشه . یا باید با این اخلاقش بتونی کنار بیای یا ....

نه سایه جان! نه آقای ف این جا را می خونه و نه نوشین! آقای ف یک آشنای دوره که از من چنین سئوالی کرد! که چه کنه که نوشین عوض بشه و با کسانی معاشرت کنه که اون می خواهد!

سایه جان من یک حسی دارم. حس می کنم یک جورایی یک موضع شخصی در مقابل نوشین گرفتی! انگار یک شخص نوشین مانندی در زندگیت هست که داری به این گونه به اون یک پیامی می رسونی! آخه عجیب نسبت به نوشین موضع گرفتی و به حالت دفاعی فرو رفتی!

اِلــــیما چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 15:12 http://amirfandogh.blogfa.com

دیگه به جمله هایِ آخر که رسیدم رسماً نشستم جایِ نوشین و آقایِ خوب رو هم نشوندم جای آقایِ فــ
دوستان درست می گن و شما تفاوت ها آدم رو جذب می کنه و خودش میشه علت بله گفتن بعد کم کم میشه عاملِ دلخوری هایِ وقت و بی وقت
با خودم بارها گفتم مجموعه ی ِ آدم هل رو از مامان و همسر و .... باید دوست بدارم
اما وقتش که میشه میشم ماهی سیاه کوچولو که هر 30 ثاینه دنیا براش عوض می شه

درسته! الان خیلی ها میگند نوشین باید دقت می کرد و یا آقای ف ولی ما خیلی زوج ها داریم که به همین طریق جذب هم شدند و فکر کردند فرد ایده آلشون را پیدا کردند و بعد ازدواج متوجه این تفاوت های در ابتدا جذاب اکنون آزاردهنده شدند.

پرندیک چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 17:38 http://parendik.blogfa.com

همیشه میخوایم طرف مقابلمونو تغییر بدیم خب این خیلی خودخواهیه.میتونستن بهترین زوج باشن اما....

فکر نمی کنم بهترین زوج می تونستند باشند ولی می تونستند زندگی خوب و متعادلی داشته باشند. بدون درگیری و کوتاه اومدن های بی دلیل.

مخمور چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 19:18 http://masti0mastoori.blogfa.com

به نظرم رسیدن به این درک ( پذیرش تفاوتها و احترام به اونها ) یکی از نشانه های بلوغ و پختگی است
البته چه بهتره که موقع انتخاب به این خودشناسی رسیده باشیم که قرار نیست کسی رو تغییر بدیم

وقتی کسی این نکته مهم را بدونه مسلما در انتخابش هم با دقت تر عمل می کنه!

هرکول پوارو پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 10:57

از زندگی خصوصی با همکارت نگو !میدانید! وقتی یکی بیاد در مورد کوچکترین مسایل زندگیش باهات صحبت کنه تو هم مجبوری یک چیزی از زندگیت برایش بگی!

به نظرتون درونگرا ها اینجا باید چیکار کنند؟ مثلا اقای ف در کنار همکاراش است و باید از زندگی خصوصیش که مثلا چنتا بچه داره و ... صحبت کنه اما چون درونگرا هست نمیتونه و نباید بگه!

حالا سوال من از شما اینه که شما چه راه کاری برای اقای ف دارید؟چیکار کنن ایشون؟

بحث نباید نیست بحث نتونستنه! آقای ف در چه رابطه باید چه کنه؟!
در چه رابطه ای چه راهکاری برای آقای ف دارم؟! رابطه با همکاران یا همسرش؟!

آقای ف هیچ وقت یک انسان برونگرا نمیشه ولی اگه بخواهد تغییر کنه می تونه کمی برونگراتر بشود.
ولی در مورد همسرش باید بپذیره که همسرش این گونه هست همان طور که همسرش باید بپذیره آقای ف مثل اون از بودن با دیگران لذت نمی بره.
هر دو کمی از موضع هاشون کوتاه بیاند و در ضمن این که هر دو اجازه بدهند که دیگری زمان هایی برای خودش و با علایقش باشه.

خلیل پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 21:31 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

فکر نمی کنم این مشکل فقط ویژه این خانواده باشد. بسیاری از خانواده ها به این مشکل دچارند. فقط شرایظ اجتماعی و خانوادگی باعث شده از هم جدا نشوند. این مشکل ربشه تاریخی سیاسی - فرهنگی دارد. ما مایلیم دیگران گونه ای زندگی کنند که ما خوشمان بیاید نه خودشان!

بله! خیلی ها دچار مشکل هستند. اگه فقط بدونیم قرار نیست دیگران به گونه ای زندگی کنند که ما خوشمان بیاید خیلی اختلاف ها حل خواهد شد.

شقایق جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 02:18

من نمی دونم چه اصراریه که یکی عوض بشه حتما? خب حالا این دو تا آدم یک اشتباهی کردن یه انتخابه غلطی داشتن تو ازدواج ، چه اصراریه که به این اشتباه ادامه بدن? تا آخره دنیا هم دو تا آدم با این همه تفاوت و البته میل به داشتن کامل طرفه مقابل، نمی تونن با هن خوشبخت بشن. چی می شه اگه خیلی راحت ، مثل دو تا آدم بالغ به خوبی و خوشی از هم جدا بشن و هر کدوم برن با استفاده از این تجربه ای که پیدا کردن یه آدم مناسب خودشون پیدا کنن?
به نظرم اگه این فرهنگ جا بیفته که طلاق خیلی از مواقع نه تنها چیزه بدی نیست خیلی هم خوبه، کلی از آدما خوشبخت تر می شن

شقایق جان به این راحتی که در حرف میشه از طلاق صحبت کرد در عمل نمیشه عملیش کرد.
آقای ف نوشین را دوست داره، همه زندگیشون هم بحث و دعوا و دلخوری نیست. آقای ف نشاط و شادی و سرزندگی نوشین را دوست داره فقط می خواهد مال خودش باشه و مراوده های اجتماعیش را کم کنه ولی نمی دونه نوشین انرژی اش را از حضور و بودن با دیگران می گیره و اگه این کار را بکنه نوشین دیگه نوشین قدیمی نخواهد بود.

شقایق جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 02:28

آها یه چیزی هم بگم در دفاع از جماعت درونگرا، درونگرایی عیب نیستا ! فقط یه تیپ شخصیتی که اتفاقا به خود آدم درونگرا برعکس فکر اکثریت خیلیم خوش می گذره
تازشم حتی شخصیت اسکیزویید که دیگه ته ته درونگراییه از اختلالات دی اس ام حذف شد که البته من شخصا از این موضوع بسیار خرسندم، بنده خداها طوریشون نبود بیخود انگ اختلال زده بودن بشون

بنده هم نگفتم عیبه! تفاوت آزاردهنده است حالا تو هر چی باشه!

در ضمن این که بنده هم اضافه کنم خود کسانی که اختلال شخصیت دارند خودشون از زندگی و شخصیتشون راضی هستند این اطرافیانشون هستند که آزار می بینند!

soha جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 12:46

سلام خانم اردیبهشتی عزیز
این نوشته ات عالی بود.... راه حل اقای ادمین هم درسته و کاشکی اقای ف عملی اش کنه :) ارادتمند

ممنون سها جون

رضا جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 21:17

منم همین مشکلو با خانمم داشتم. من اهل رفیق بودم و اون دوست نداشت که با رفقا باشم. خلاصه بعد از کلی گغتگو اینو بهش قبولوندم که عوض بشو نیستم. زندگی من با رفقام معنی داره. در عین حال بهش گفتم که وظایف همسریم رو هم در کنارش دارم.بالاخره پذیرفت و حالا هم به خواسته خودم میرسم هم همسرم هم خودشو با شرایطم تطبیق داد.

آقای رضا نکته اصلی را امیدوارم گرفته باشید. قرار نیست تنها یک همسر خودش را با شرایط دیگری وفق بده! آیا شما هم در کنارش خودتون را با شرایط همسرتون وفق داده اید؟!
در داستان نوشین و آقای ف هم، هم نوشین باید کمی رفت و امدش را تعدیل کنه و دیگه مثل سابق به اون شدت رفت و آمد نکنه و هم آقای ف باید کمی به دل نوشین راه بیاد و اجازه بده اون هم با دوستانش معاشرت کنه...
تطبیق یک طرفه از روی میل و علاقه نیست. از روی اجباره!

مینو جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 22:22 http://milad321.blogfa.com

سلام
این برای امتحانه که ببینم ثبت میشه؟

این ثبت شد! قبلا مشکل داشت؟!

آنا آریان جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 22:59 http://anaarian.blogfa.com

عوضش دفعه بعد که خواستن ازدواج کنن به این نکات توجه میکنن

اگه نکته شو گرفته باشند! نگرفته باشند یک جور دیگه تو چاه میوفتند!

ماهی سیاه کوچولو شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 07:47

من فهمیدم چیکار کنن
مثلن نوشین باید بره تو اتاقش و یه هفته بیرون نیاد
البته یرای یک هفته از یخچال خوراکی برداره
بعدش هر چی ف گفت نوشین چی شده همش ذل بزنه به سقف
بعدش گریه کنه و با هزار زحمت بنوبسه من میخام برم پیش مامانم...
بعدش دیگه حرف نزنه الکیا
دیگه اقای ف میبینه نوشینو چیکار کرده دیگه گیر نمیده
با هم به خوبی زندگی میکنن... فقط شما زحمت بکشین زنگ بزنین اژانس تا کلاغ قصه رو به خونه برسونن...چونکه شما قصه رو نوشتین پول آژانس با شماست...

تو با این راهکارهات دکون روانشناس ها را تخته می کنی!

برنا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 07:49 http://www.newday2014.blogfa.com

سلام خدمت آقا و خانم اردیبهشتی عزیز
امیدوارم روز و هفته خوبی پیش رو داشته باشید
کلی انرژی خوب تقدیم به شما.

ممنون. صبح اول هفته شما هم به خیر و نیکی و شادی

omid1977 شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 08:32 http://omidkhan1977.blogfa.com/

سلام
من نمیدونم چرا در روان شناسی شما باید اقاهه با خانمه کنار بیاد و جاده دو طرفه نیست؟!

نه واقعن چرا؟
چرا فقط اینوری باید اونوری رو درک کنه؟!
نه خداییش چرا؟!
چرا اینجور وقتها گفته میشه باید به ساز خانمه رقصیدد و خانمه باید با طبیعتش ازاد باشه و ....
نه واقعن چرا خانم اردیبهشتی؟ چرا؟!

نه خیر بنده چنین چیزی نگفتم! این داستان هم واقعیه و در این داستان این آقای ف است که اصرار داره نوشین را عوض کنه ولی ممکنه در زندگی دیگه موضوع برعکس باشه!
حالا برای رضایت خاطر شما هم شده می گردم یک داستان واقعی پیدا می کنم که برعکس باشه و حق با آقا باشه! خوبه؟!

رضا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 10:10

بله اما به قول خودتان اون کسی که باید تغییر کند همسرم بوده نه من.رفاقت رو من می پسندم و همسرم هم باهاش کنار اومد متاسفانه پاسخ هایتان کمی جنسیتی است. چطور در قضیه آقای ف معتقدید اونی که باید تغییر کنه ایشون هستند اما در مورد بنده تغییر همسر را از روی اجبار میبینید. ایشان کاملا مطابق میلشان تغییر کردند.به نظرم تحلیل هایتان بیش از علمی بودن فمنیستی هست

آقای رضا شما اگه پست من را درست متوجه نشدید مشکل بنده نیست. من اصلا و ابدا قصد نداشتم بگم در چنین شرایطی حتما اونی که درونگراتره باید تغییر کنه و برونگراتر باید ثابت بمونه. ممکنه منبع اختلاف اصلا رفت و امد با دوستان نباشه. میشه به مسائل دیگه و جنسیت های دیگه تعمیم داد.
شما این قسمت پست من را درست خواندید؟!
«آقای ف اجازه داشت و حق داشت احساسات خودش را بیان کنه و از نوشین بخواهد به خواسته های اون هم احترام بگذاره و کمی میزان و شرایط رفت و آمدهاش را تعدیل کنه تا با نظام اون هم هماهنگ باشه.

نوشین می تونست به شرایط آقای ف نزدیک تر بشه ولی نه این که دقیق اونی بشه آقای ف می خواست.

اگه آقای ف و امثال آقای ف به جای تغییر و تحمیل شرایط زندگی خودشون، به دنبال پذیرش طرف مقابل و راه حلی باشند که راهی میانه مسیر هر دو باشه و شرایطی باشه مورد توافق هر دو خیلی از دلسردی ها و دلخوری ها توی زندگی ایجاد نمیشه.»

من گفتم راهی میانه! یعنی فرد درونگرا سعی کنه کمی برونگراتر باشه و به همسرش اجازه بده گاهی با دوستانش باشه و فرد برونگرا هم کمی رفت و امدش را کمتر کنه و تعدیل کنه!
در داستان آقای ف و نوشین چون یک داستان واقعی است و اتفاقا من آقای ف را بیشتر می شناسم، این آقای ف بود که تمایل داشت اصلا تغییر نکنه و تازه نوشین را هم تغییر بده وگرنه نوشین بعد از این که متوجه شد آقای ف تمایل نداره پا به پاش در این جمع ها شرکت کنه، کمی رفت و امدش را تعدیل کرد. اگه قبلا سه بار در هفته با دوست هاش بیرون می رفت به یک بار در هفته تقلیلش داد. اگه قبلا مدام به دوس هاش اس ام اس می داد الان سعی کرده بود در زمان حضور آقای ف یا گوشیش را خاموش کنه یا سایلنت کنه و... ولی این آقای ف بود که می خواست نوشین همون یک بار در هفته را هم با کسانی بگرده که خودش می پسنده!

اگه شما هم رفت و آمدتون را با دوستانتون مثل نوشین تعدیل کردید خوب مشکلی نیست. شما راه میانه را انتخاب کردید ولی اگه گفتید من همینم که هستم باید من را همین جوری و بدون هیچ تغییری بپذیری این خودخواهی و اجباره!
راهی که آقای ادمین، همون طوری که در کامنتشون گفتند، در مقابل خانمش و در زندگی زناشویی پیش گرفتند راه درست و پسندیده ای است.

در ضمن بنده هیچ وقت پنهان نکرده ام که فمینیستم. ولی فمینیست برای من یعنی برابری حقوق زن و مرد. یعنی یکسان و انسان دیدن هر دو جنس. اگه شما هم در جهت تحقیر و توهین بنده از این واژه استفاده کردید باید بگم من به این تعریف از فمینیست افتخار می کنم و توهینی نمی بینم. در انتها شما چه چیزی را علمی می دونید؟!

آلما شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 10:27 http://almaa.blogsky.com

داستان نوشین و اقای ف داستان زندگی خیلی از زن و شوهرهاست

درسته!

رضا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 11:29

خانم من متاسفانه در حرفای شما صداقت نمی بینم.شما آنچنان با نوشته خودتان آقای ف رو محکوم کردید که خواننده حق را یک طرفه به نوشین بدهد اما وقتی نظرات خواننده هایتان را خواندید متوجه شدید که نوشین هم باید تغییر کند و موضعتان معتدلتر شد.در ضمن من گفتم نگاهتان فمنیستی است چه ربطی به تحقیر دارد؟آیا شما با گفتن تحقیر به این موضوع دامن نمی زنید.در ضمن من در مورد موضوع خودم گفتم که به این توافق رسیدیم و من رفت و آمدم را تعدیل نکردم اما همسرم الان به این باور رسیده و از این زندگی راضیست و خانه داری و همسر داریش را بسیار هم دوست دارد و مشکلی با این موضوع ندارد.الان این مشکلش کجاست؟
البته خودتان هم باید بدانید که به هر حال در جامعه ما زن باید بیشتر رعایت کنند و قابل انکار نیست.کاری هم به درست و غلطش ندارم.

این که شما در حرف های من صداقت نمی بینید با این که من صداقت ندارم دو مقوله جداست! دیدگاه شما اینه! وگرنه من این جملاتی که در جواب به شما از پستم نقل قول کردم را در ابتدا و قبل از هر گونه کامنتی نوشته بودم. اگه برای کسی توضیحی دادم در جهت شفاف سازی بوده و نه تغیر موضع که من موضعم را به خاطر هیچ کس تغییر نمی دهم اگر به نظرم موضعم درست باشه!
اگه همسرتون به دلخواه و نه از سر ناچاری این تغییر را قبول کرده باشند که چه بهتر وگرنه شما از سر خودخواهی چیزی را بهشون تحمیل کردید که بر اساس متون علمی روانشناسی سالم و بالغانه نیست.
این که جامعه ما چی میگه و این که علم چه چیزی را درست و سالم می دونه باز هم دو مقوله جداست و قرار نیست هرچی جامعه میگه از نظر علمی صحیح و درست و سالم باشه که درصد افراد سالم یک جامعه معمولا یک درصده!!!!
در ضمن این که این دیدگاه شماست که در جامعه ما زن «باید» بیشتر رعایت کنه و این «قابل انکار» نیست. وگرنه مردانی چون آقای ادمین و یا همسر من و یا مردان دیگه ای هم هستند که چنین باوری ندارند و زندگی خوبی هم دارند. پس لطفا باور خودتون را به کل جامعه تعمیم ندهید.
در انتها از همین جمله آخرتون پیداست که شما لفظ فمینیست را به چه دلیل به کار بردید.

گلی شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 11:56 http://mygreendays.blogfa.com/

این مورد خیلی خیلی پیش میاد اما متاسفانه نه مرد خودش را کمی سازگار میکنه و نه زن....متاسفانه نسل امروز برای قدم برداشتن در جهت رفع مشکلاتشون خیلی ضعیفن.....

بله! متاسفانه خیلی از زنان و مردان جوان مهارت حل مسئله را بلد نیستند.

رضا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 12:37

خانم عزیز بسیار جالبه که نیت خوانی هم بلدید.من منظورم از فمنیست نظرات بعضا جهت دارتان بودآیا حتی مشکوک به تحقیره؟.من در مورد شرایط جامعه که حقیقت موجوده صحبت کردم و آقای ادمین یا دیگران هم اقلیتند اگه کسی چشمش رو روی این موضوع ببنده از واقعیات به دوره. بنده هم گفتم همسر من از روی رضایت این را پذیرفته که اتفاقا بسیار منطقی هم با موضوع برخورد می کنه و همسرداریش رو می کنه و مشکلی هم نداره بدون اجبار.
به عنوان یه نصیحت میگم که نیت شما را نمیدانیم اما نوع کلامتان گیرا نیست و یک طرفه دیدن موضوعات مخاطبان شما رو کم میکنه

بنده نظرات جهت دارانه ندیدم چه در پستم و چه در جواب کامنت هایی که دادم! از واژه اگر برای این استفاده کردم که اگه احیانا اشتباه کردم شما بگید اشتباه کردم و منظور شما به گونه ای دیگه بوده ولی طی چند کامنتی که گذاشتید حس می کنم اشتباه برداشت نکرده باشم.
شما اگه زندگی خوبی دارید و هر دو راضی هستید چه قدر هم خوب و عالی. من به شرایط زندگی شما چیزی را تحمیل نکردم و از واژه های اگر و آیا بسیار استفاده کردم.
این که اکثریت یک روشی را دارند که اشتباهه دلیل بر این نمیشه که ما قبول کنیم این راه اشتباه را و با تسلیم شدن در برابرش کار اشتباه تر را بکنیم.
یک زمانی اکثریت کمربند ایمنی نمی بستند. آیا کارشون درست بود؟! باید می گفتیم همینه که هست و رضایت می دادیم به تعداد مرگ و میرهای ناشی از این نبستن کمربند؟! خوب این کار اکثریت غلط بود و فرهنگ سازی شد و الان اکثریت کمربند می بنند.
این که بگیم که زنان باید بیشتر کوتاه بیاند و خودشون را سازگار کنند یک باور غلطه حتی اگه در اکثریت باشه. باید با فرهنگ سازی و آموزش صحیح مهارت های زناشویی این فرهنگ غلط را درست کرد. نه این که بگیم چون رفتار درست افرادی چون آقای ادمین در اقلیته پس باید تن داد به اشتباه!
در انتها اگه کلام من برای شما گیرا نیست این نظر و رای شماست و محترم ولی از اون جایی که من به خاطر جذب مخاطب همرنگ جماعت نمیشم و اصلا برام آمار بازدیدکننده مهم نیست صرفا به خاطر این موضوع، حاضر نیستم خط مشی خودم را عوض کنم حتی اگه به نظر شما یک سویه بیاد که چنین نیست.
موفق باشید.

رضا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 13:22

خانم عزیز من واقعیت جامعه را گفتم و تاکید نکردم که درسته یا غلط.انتهایش گفتم به درست و غلطش کاری ندارم.اما اگر انجام شود باتوجه به این شرایط بهتر استو این موضوع با کمربند ایمنی متفاوت است.
فرهنگ سازی را که فرمودید قبول دارم برای هر دو طرف.
هدف من از گیرا نبودن کلامتان خدای نکرده بی ادبی نبود.این بود که میشد مطالبتان به گونه ای بود که برای من نوعی هم جذابیت داشت.
از اینکه وقتتان را گرفتم عذر میخواهم.خدا نگهدارتان

خواهش می کنم. نوشته های من در راستای همون فرهنگ سازی است. من سعی می کنم با همون علم کمی که از روانشناسی دارم یک متنی بنویسم که باعث بشه راه صحیح و مهارت های زندگی در مقیاس اندک به دیگران آموخته بشه. درسته که میزان و شدتش با کمربند بستن قابل مقایسه نیست ولی برای رسیدن به جامعه سالم اگه برای بستن یک کمربند این قدر فرهنگ سازی شد و قانون وضع شد چرا برای چیزی به این مهمی این صدم اون اموزش داده نمیشه. به هر صورت روندش یکی و مشابهه.
من حس می کنم شما روی این پست و جواب من کمی حساس شدید چون شخصی سازی کردید. شاید اگه مثلا پست بعدیم که درباره یک خانم هست را بخوانید این حس را نداشته باشید که من دارم یک سویه موضع می گیرم.

رضا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 21:51

دقیقا همینطوره همونطور که اگه من مورد مشابهی در مورد مردان بگم شما جبهه میگیرید طبیعیه.

اگه اون مورد خاص را به همه زنان تعمیم ندهید و ناحق و نادرست نباشه موضعتون چرا جبهه بگیرم؟! بلوغ یعنی این که ورای جنسیت حقیقت را ببینی

یاسمین سه‌شنبه 13 خرداد 1393 ساعت 12:07

سلام.سلام.
پقدر شخصیت آقای ف شبیه من بود!!!
من به هیچ وجه نمیتونم با آدمایی که خیییلی اهل شلوغ بازی و شبطنتن رابطه نزدیک برقرار کنم.تو جمعای شلوغ احساس ناراحتی دارم و همیشه بودن در جمهع چندتا دوست صمیمی و راحت و بودن در یه رستوران خلوت تو یه خیابون دنج رو به مکانهای پرسروصدا ترجیح میدم.
یه مشکلی تو جامعه ما هست اونم اینه که کم پیدا میشن پدر و مادرهایی که آموزشهای زندگی رو به بچه هاشون بدن...شایدم ریشه خیلی اختلافات زن و مردها در زندگی همین ناآگاهیه.

شاید چون کم هستند پدر و مادرهایی که خودشون این مهارت ها را بلد باشند.

...باران تویی به خاک من بزن!

امروز عصر عجب وبلاگی را پیدا کردم! خیلی وقت بود این ترانه را نشنیده بودم. ممنون از اشتراک این ترانه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد