پس از واقعه

سلام

فکر کنم یک سال پیش بود که با آنا رفته بودیم به یک کافی شاپ. (به خاطر دارید که من چه قدر عشق کافی شاپم و از نشستن و نوشیدن و گپ زدن خوشم میاد؟! کلیک) همین طور که به میزهای کناری و کسانی که پشتش نشسته بودند، نگاه می کردم به آنا گفتم وای من عاشق کافی شاپ اومدن و صحبت کردنم. عاشق گپ زدن های طولانی. ولی آقای اردیبهشتی دوست نداره و وقتی هم که با هم بیرون میریم خیلی اهل حرف زدن نیست. جدا چرا این طوره؟

آنا گفت که انسان ها همین طور هستند. وقتی با هم آشنا میشند یک عطش زیادی برای شناخت دیگری و کسب اطلاعات از طرف مقابل دارند. ساعت ها به حرف هاش گوش می کنند و وقتی که طرف به قولی تخلیه اطلاعاتی شد دیگه اون عطش خاموش میشه. در مورد نزدیکان این جوری فکر می کنند که خوب می شناسندش پس نیاز به پرسیدن و سئوال کردن و صحبت کردن نیست.

من تعجب کردم. برای من آدم ها هیچ وقت تموم نمی شوند. برای من انسان ها چیزی غیر از سن و میزان تحصیلات و تاهل و شغل و مکان خونه و ... هستند. برای من انسان ها دائم در حال تحول و تغییر و رشد هستند. چون برای من انسان ها مجموعه ای از باورها و نگرش ها و صفات شخصیتی و اخلاقی هستند. که پیوسته در حال تغییر هستند. برای همینه که وقتی با کسی آشنا میشم در جواب آقای اردیبهشتی که می پرسه چند سالشه یا چه کاره است یا کجا زندگی می کنه، پاسخی ندارم. چون اصلا پرسیدن این سئوال ها را ضروری نمی دونم.

بارها شده که افراد حقیقی و مجازی وارد زندگی من شدند. ابتدا یک دوستی و علاقه شدید برای برقراری رابطه وجود داشت. بیشتر مواقع به سرعت این اشتیاق به سردی گرایید و یا رابطه ها کمرنگ یا قطع شد و در موارد کمی تبدیل به دوستی های ماندنی و پایدار شد. حالا که فکر می کنم شاید حق با آنا باشه. شاید بعد از وقوع تخلیه اطلاعاتی انسان ها کمتر نیازی برای برقراری مجدد رابطه داشته باشند. اگه واقعیت داشته باشه خیلی دردناکه. برای من خیلی دردناکه.

چون برای من تعاملات انسانی و آگاهی از باورها و دیدگاه های دیگران خیلی ارزشمنده. هنوز که هنوزه بعد از ده سال من با باورها و افکار جدیدی در وجود آقای اردیبهشتی آشنا میشم که گاهی برام شگفت انگیزه این کشفیات. پس چه طوره که انسان ها فکر می کنند که با چند ساعت یا چند روز یا چند ماه حرف زدند از همه زندگی و ابعاد شخصیتی دیگری اطلاع پیدا کردند و دیگه چیزی برای کشف کردن، فهمیدن و حرفی برای گفتن باقی نمی مونه؟!

نظرات 41 + ارسال نظر
سهیلا یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 08:32 http://nanehadi.blogsky.com

منم همین طورم. یعنی هیچ وقت نمیدونم دوستام وضع مالیشون چطوره یا کجا زندگی میکنن. بیشتر با خودشون دوستم تا با شرایطشون. کم کم خودشون اینا رو میگن. زود با کسی صمیمی نمیشم. ولی دوستای زیادی دارم.

منم دوست زیاد دارم ولی صمیمی اندک

آبی دریا یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 09:37 http://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
منم دوست دارم کافی شاپ برم و با دوستان گپ بزنیم ولی همسرم اهل این چیزا نیست.
واقعن اکثر ما ادما همینطوریم تا وقتی همدیگرو کشف نکردیم به رابطه و مکاشفه مون ادامه میدیدم ،همچین که از لحاظ اطلاعاتی ارضا شدیم کم کم رابطه رو کمرنگ میکنیم.
شما خیلی اهل مکاشفه هستین.من که بعد دوازده سال چیزهای جدید زیادی رو در همسرم کشف نمیکنم.

آره! من خیلی اهل مکاشفه ام! لذت می برم از کنجکاوی و پرسیدن و فکر کردن و کشف کردن

khonekashonemozhe.blogfa.com یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 10:30

جمله معروفی هست که میگه
انسان مثل کتاب میمونه پس زیاد خودتو ورق چون اگه تموم شدی میندازند دور
حالا مصداق حرفهای شماست تکراری شدن آدها برای هم در جامعه فعلی یه امر عادی شده حتی برای زوجها و زندگی مشترکشان و نمیدانم چراااا

خوب برای من انسان ها کتاب هایی از پیش نوشته شده نیستند. حتی اگه به کتاب هم تشبیهشون کنیم کتاب هایی هستند که تا آخرین روز مدام در حال نوشته شدن و بازبینی هستند. پس هربار که بخونیشون یک نکته جدید پیدا می کنی!
اگرچه اعتراف می کنم که تعداد صفحات کتاب زندگی بعضی از آدم ها بسیار کم و محدوده از بس بسته و متعصب و خشک هستند

khonekashonemozhe.blogfa.com یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 10:38

بانوجان الان پست فانتزیهای ذهنیت رو خوندم پست جالبی بود که خیلی بفکرم برد اینن فکر تا کی و چه وقت باید علاقه مندیهاو دوست داشتنها و فانتزیها سرکوب بشن و تو اعماق قلبمون بمونن و به حسرت بدل بشن.
مگه ما چندبار زندگی میکنیم ..

درسته! گاهی باید فانتزی ها را جامع عمل پوشاند! حتی اگر نشه همیشه و همه شون را

مامان شنتیا یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 10:49

ظاهرا من هم تا حدودی مثل شمام!
گاهی کسانی رو میشناسم که از روحیاتشون می تونم با جزییات تعریف کنم، اما فقط اسمشون رو می دونم! اونم نصفه و نیمه!!

من که گاهی اونم یادم نمیاد

khonekashonemozhe.blogfa.com یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 10:49

نمیدانم چرا روزهای اولی که انسانها باهم آشنا میشوند پرعطش است و بعداز بقولی تخلیه اطلاعاتی دیگه جذابیتی برای هم ندارن چکارکنیم که اینطور نشه
چکارکنیم با صفحات کم و محدود و بسته عده ای از انسانها که حالا شامل حال ماهم شده اند و دیگر نمیتوان عوضشان کرد

اگه نمی تونی عوضشون کنی سعی کن دنبال کلمات مثبت در همون صفحات محدود بگردی

آنا آریان یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 14:20 http://anaarian.blogfa.com

اگه هدف از آشنایی کنجکاوی نباشه .اگه هدف همراهی باشه شاید وضع فرق کنه

یعنی خیلی از این همسران به قصد کنجکاوی با هم آشنا و ازدواج کردند؟!

برنا یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 14:41 http://Www.newday2014.blogfa.com

من هم از کافی شاپ خوشم می آید.......

یک دوست دارم تنهایی میره کافی شاپ و برای خودش سان شاین سفارش میده و باهاش عکس می گیره و می گذاره عکس وایبرش! فکر کنم منم باید همین کار را بکنم!

نیره یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 15:26

منم مثل تو فکر میکنم. ادمها هرلحظه درحال تغییر هستند و دوباره یمشه شناختشون.

گلابتون بانو یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 15:27 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

راست میگی. حرفتو قبول دارم. من خودم خیلی اهل حرف زدن از همه جام! گاهی مغز طرفم رو هم ممکنه بخورم!!!

مثل من

آفرین یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 18:28

Rima یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 18:39 http://dailytalk.blog.ir

منم کافی شاپ رفتن رو دوست دارم اما فقط یکبار با یکی از دوستام رفتم
اینکه آدمی همیشه واسه ارائه داشته باشه و واسه دیگران تکراری نشه یه هنره

درسته

خلیل یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 19:02 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

بحشی به این مربوط است که چون می خواهیم زتذگینامه هم را بدانیم، نمی خواهیم از ایده هایمان حرف بزنیم. این است که به بن بست می رسیم.

درسته! بیشتر کنجکاوی ما درباره ظواهر زندگی افراده تا باطن و شخصیتشون.

بی ربط یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 19:30 http://idleuser.blogfa.com/

به نظرم آدمایی که تفکرات منطقی و ریاضی دارند به تبع اهل طبقه بندی کردن هم هستن؛ اگه همون طور که برای فهم بهتر همه مسائل اون ها رو طبقه بندی می کنن بخوان آدما رو هم طبقه بندی کنن؛ دچار یه خطای استراتژیک شدن.

توی بحث های جامعه شناسی، یا روانشناسی یا منابع انسانی سازمان ها ممکنه که ما از روش طبقه بندی شخصیت ها برای فهم یا توضیح مسائل استفاده کنیم اما تعمیم این موضوع به خانواده و دوستان باعث میشه که از پتانسیل های نهفته اونها و تغییرات شون غافل بشیم.

به نظرم بهترین راه شناخت آدما ارتباط برقرار کردن مداوم هست.

والا منم تفکر منطقی دارم ولی زیاد اهل دسته بندی کردن نیستم! شاید هم ناخودآگاه این کار را بکنم

بله درست میگید.

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 21:33 http://1nicegirl8.blogsky.com

خب میدونی چیه
بعضی آدما زود تموم میشن یا اینکه تکرار
یعنی 25 درصد حرف برای گفتن دارن و بعدش میشن تکرار همون 25 درصد... خب همین آدما تکراری میشن و حس و حال به ادم نمیدن دیگه حوصله نداری کشفشون کنی چون دیگه چیزی ندارن برای ابراز
اما بعضی ادما دائم تکثیر میشن
نه اینکه از خودشون یه کپی تولید کنن نه منظورم این نیست
این آدما همیشه حرفی برای گفتن دارن حرفاشون همیشه آپدیته نمیدونم حرافاشون رو از کجاشون میزنن ک هیچوقت کهنه نمیشه اینارو دوست داری بری تو دلشون هر چی هم بیشتر ازشون بدونی(اطلاعات خصوصی منظورم نیست)بازم تشنه هستی ک بیشتر بدونی
مثلن تو گروه اول اگه شخص موردنظر بگه "غروب"حتمن تو دلت میگی ولمون کن بابا بزار ببینم ساعت چنده
ولی گروه دوم بگه "غروب "مرورگر درونت یه میلیون پیچ نشانه دار واست کلاس بندی میکنه ک وقت هم نمیکنی همش رو بخونی
آری تفاوت آدما اینطوریه...
خب راجع به کافی شاپ و اینا من خودم با دوستم میرم حرف میزنم میخندم میخندونم اما دوستم کماکان سکوت ...
ولی بریم بام دوست دارم حتی لحظه یی هم حرف نزنه ولی اون اینقدر میحرفه ک گاهی اگه داداش دوستت نبود استغفرا... تسبیح من تو پست شما نیافتاده؟

نه تو پست خودت دنبالش بگرد

مهربانو دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 00:22 http://baranbahari52.blogfa.com

سلام اردیبهشتی جون شبت خوش
والله این برای منم دردناک ترین قسمت یه رابطه ی دوستانه ست .. منم نمیتونم از هیجان و حرف زدن با دوستام دست بردارم اونوقت کسانی که مثل ما نیستند باعث سردی رابطه میشند .. این بیشتر تو اقایون نمود داره تا خانوما .. اقایون بیشتر کلی نگر هستند و اهل گپ و گفت های طولانی نیستند شاید مشکل عمده ی زوج های ما هم همینه ... انقدر اقا حرف نمیزنه تا شور خانم هم میخوابه بعد هی فاصله ها زیاد میشن

بله! ممکنه این هم قسمتی از مشکل باشه. بالاخره زنان هم نیاز به برقراری ارتباط کلامی با نزدیک ترین فرد زندگیشون دارند.

mahpari دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 04:27

تا حالا کافه کتاب رفتید؟
حتما یکبلر مراسمِ کافه کتاب بود دعوتتون میکنم
البته نه ادرس میزارم شرکت کنید، قطعاً معتادش میشید!!

کافه کتاب کجا؟! یک بار یک کافه کتاب تو انقلاب دیدم. اون جا را میگید؟

نیوشا دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 08:24

خانم ها اغل همین طورند- من هم همین طورم
حرف برای گفتن زیاد دارم و دوست دارم مخاطب حرف های همسرم باشم شنونده باشم و گوینده..
اما واقعیت همین است که آنای شما می گوید....
آنقدر زیاد بوده مواردی که قبل از تخلیه اطلاعاتی فقط از رو رفتار ظاهری مرا دوست داشته اند (منظورم همجنسان خودم است) اما بعد از چند ماه رفاقت آن اشتیاق ابتدایی برا برقراری رابطه دیگر وجود نداشته- گاهی با خودم فکر می کنم مرا فقط از دور دوست دارند تا وقتی ناشناخته ام...

شاید به قول آنا خیلی ها فقط جهت کنجکاوی با کسی رابطه برقرار می کنند و نه صرف دوستی و همراهی

هلیا دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 11:48

سلام
نمیدونم چرا نمیدونم!
من آدم ها رو دوس داشتم... یه انتخاب های ریز و پنهانی میکردم و از مصاحبت ها غرق لذت میشدم...
ولی کم کم دیدم... بعضی ها شناختنشون کافیه! بعضی ها رو نشناسی راحت تری!
از آدم هایی که نقش بازی میکنن ، ظاهرسازی میکنن... خسته میشم!

ولی هنوز که هنوز گاهی دلم واسه مصاحبت های دوست داشتنی با دوستان خوب تنگ میشه!

خوب قرار نیست همه انسان ها بشناسیم یا سعی کنیم باهاشون بمونیم

مهرپرور دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 12:40 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام اردیبهشتی جان
من یکی از نگرانیهای ازدواجیم اینه که بعد از یه مدت حرف جالبی واسه هم نداشته باشیم...!
یه روز به دوستی دانشگاهی گله میکردم که بعضی دوستای دبیرستانم تا دیگه با هم کاری نداشتیم، فراموش کردن همه چیزو و عین غریبه ها شدن، خیلی ریلکس بهم گفت: خب طبیعیه! اصلا خیلی خورد تو ذوقم...ولی واقعیت بعضی رابطه ها برهه ایه که توش قرار داریم و وقتی تموم شد انگار همه چیز تموم شده!


شادیهات کافی شاپی

جدی می گفت؟

ناردونه دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 12:46

انسانی که از نظر فکری و ذهنی زنده ست ، تغییر می کنه. امروزش با دیروزش فرق میکنه.
چرا بعضی آدمها از تغییر فکری شریک زندگی شون می ترسن ؟

شاید چون نمی تونند به همون سرعت و پا به پاشون رشد کنند.

mahpari دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 21:43

ما کافه متاب میزاریم
( اسمش کافه کتاب هست) بعنی مکان مشخصی نیست
بعد راجع به یه فیلم کتاب موسیقی یه بحث غیر سیاسی میکنیم
ممکنه از ٣ نفر باشیم تا ٣٠ نفر
راستی مثلا یه تئاتری باشه اعلام میکنن که فلان ووز مافه کتابش هیت میریم نقدش میکنیم هرکی نظرش و میده
عالی و جالبه

جدی؟ چه جالب! چه خوب!

سارا دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 22:00

شما دوست دارید برید کافی شاپ و با همسرتون در مورد خودتون، زندگیتون و خیلی چیزای دیگه حرف بزنید چون شما خانم اردیبهشتی هستید بیشتر خانمها مثل شما هستند حالا ممکنه موضوع مورد علاقه برای صحبت کردن فرق داشته باشه ولی آقایون دوست دارن بشینن خونه فیلم یا برنامه ورزشی مورد علاقه شون رو ببیند اگر هم با همسرشون بخوان حرف بزنن در مورد فوتبال، مدل ماشین یا چیزی مربوط به ماشین، کامپیوتر و ... حرف می زنن. ممکنه یک یا دو دفعه صحبت کردن در مورد این چیزها جالب باشه ولی اینکه بخوای همیشه راجع به این چیزا حرف بزنی اعصاب خورد کن هستش

خانم اردیبهشتی شما عاشق اعداد و ارقام نیستید (یاد شازده کوچولو افتادم)

همسر من می گه وقتی آدمها هنوز در دوره آشنایی هستند برای هم غریبه اند ولی بعد از ازدواج کم کم با هم احساس صمیمت می کنن و فکر می کنن می تونن با هم راحتتر باشن . نمی دونم شاید داره منو گول می زنه که بیشتر به تفریحات خودش برسه.



البته من کلی گفتم و منظورم فقط همسرم نبود.

admin سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 08:02 http://aaddminn.blogfa.com

به نظرم دو تا دیدگاه مطرحه

بحث اول تخلیه اطلاعاتی است (به قول شما) یعنی همه ی اونچه گفتنی و شنیدنی و پرسیدنی هم هست مرتفع میشه و دیگه چیزی و علامت سوالی مطرح نیست. اینجا که در خصوص اون ادم سیراب میشی و همون پروسه ای حاصل میشه که گفتید و اکثر ادمها در همین وادی اند

اما بحث دوم مبحث شناخت فرای گفتن و شنیدنه
بحث شناختن و کندوکاو و تجزیه و تحلیله
بحث رفتار شناسی در موقعیت های موقتیه. در اینجا باید خیلی دقت نظر داشت و معمولا ادمها زیاد به خودشون زحمت نمیدن به این نکات توجه کنند معمولا به قضاوتهای ظاهری بسنده میکنن و چون سیراب شدن از شنیدن چیزایی که براشون علامت سوال بوده پیگیر نمیشن

در مورد دوستان واقعی نمیدونم ولی خیلی از مجازی ها رو با اینکه سالهاس باهاشون دوستم اما حتی اسم خیلی هاشون و شغل و .... اونها رو نمیدونم. مهم خودشون و شخصیت شون و نوع دوستی شونه ولاغیر
مهم شخصیت شون بوده نه اطلاعات ظاهری
به نظرم بحث دوم برای ادمهای نکته بین و ظریف و حساس در روابط حائز اهمیته

حرف منم اینه که چرا علامت های سوال ما این قدر سطحی هستند؟

فروغ سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 11:23 http://5nafar.blogfa.com

همسر من هم زیاد اهل بیرون نرفتن نیست تو خونه هم که باشه دوست داره کس مزاحمش نشه تا بتون بیشتر مطالعه کنه اوایل برام خیلی سخت بود حوصله م سر میرفت ولی الانا دیگه عادت کردم وخودمو با کارهای مختلف سر گرم میکنم ولی اردیبهشت جان همسرم تو دوران نامزدی اصلا فرصت حرف زدن بمن نمیداد ولی الان حتی بچه ها هم حسرت درد دل کردن با باباشون و دارن
چرخش 360 درجه

همسر من در دوران نامزدی یک کم بهتر بود!

نسیم سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 12:00

خانم اردیبهشتی عزیز شما یه کاشف تمام عیارین . خوش به سعادتتون که این روحیه رو در خودتون همیشه دارین

ممنون نسیم جان

شیرین سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 13:00 http://ladolcevia.blogfa.com

فکر می کنم در رابطه آدمهایی که همدیگر را "مصرف" و "تمام" می کنند یک مشکل پایه ای وجود دارد.
تجربه شخصی من اینست که بعد از بیش از ده سال، دوباره و بلکم هزار باره گفتن حرفها و خاطرات هنوز مثل عسل شیرین و دلچسبند و همنشینی و گپ، بار رفتن، قدم زدن و ... هیچوقت تکراری نشده و ترک نمی گردد.

درست میگی عزیزم

برای تو سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 13:48 http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
خوب من موافق حرف انا هستم اما یک مورد دیگه رو هم باید اضافه کرد ما خانومها دوست داریم حرف بزنیم تعریف کنیم و بشنویم و از داخل حرفها کشف کنیم همدیگه رو اما این حس توی مردها کمتر شاید راه شناختشون از روش دیگه بیشتر باشه

می دونید این مشگل شاید به مشگل من هم برمیگرده به همسرم میگم می دونم دوستم داری و تو هم این رو می دونی اما من دوست دارم بهت بارها بگم و بارها بشنوم و انوقت به نظر ایشون چه لزومی داره

من فقط منظورم مردها نبودند. کلی گفتم

رادین سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 14:12

خب فکر میکنم اینجا یک نفر باید از آقای اردیبهشتی دفاع کنه ، ایشون مظلوم واقع شدن
مغز منطقی اقای اردیبهشتی به سه فاکتور مهم : مکان ، زمان و منابع(شغل یا همون منبع درآمد) توجه میکنه
هدف از هر ارتباطی ، نوع اطلاعات دریافتی رو مشخص میکنه

پست من فقط در مورد آقای اردیبهشتی نبود که ازشون دفاع بشه.
و من فکر می کنم مردان هم می تونند یاد بگیرند روابطشون را عمیق تر و احساسی تر کنند. همه چیز فقط مغز نیست و غیرقابل تغییر

صفا سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 15:45 http://www.sa4150.blogfa.com

پست اون زمانت رو هم یادم میاد خوندم یک جورایی ذلم سوخت برای تو برای خودم برای خودامون که همه فانتزیهامون رو دفن کردیم ولی لاشکالی نداره حداقل دوستایی مثل آنا هستن که بتونی یک رابطه دوستی عمیق رو ادامه بدی

نباید دفن کرد. باید گه گاه بهش مجال بروز داد

صفا سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 15:45 http://www.sa4150.blogfa.com

با مطلبی در مورد زنان خشونت دیده به روزم ....

مخمور سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 16:20

خانم اردیبهشتی
سلام
به نظر من یک بخش این مسائل به روحیات آدمها بر می گردد بعضی از آدمها کلامی نیستند .

شاید

رکسانا سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 20:11

ادم ها مثل کتابن تا تموم نشدن جذابن پس سعی کن خودت خیلی ورق نزنی چون زود تموم میشی اون وقت میرن سراغ یکی دیگه
در حقیقت برای من راستش ادم ها زود تموم میشن افرودیت ها معمولا به فانتزی هاشون اغلب میرسن چون کوچیکترین ناکامی باعث قطع رابطه شون میشه

برای من انسان ها اگه مثل کتاب هم باشند کتابی هستند که هر لحظه از نو نوشته میشند

مامان مینو سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 20:32 http://joywithless.blogfa.com/

من یه مدتی اینجوری بودم که می تونستم با هرکسی بشینم حرف بزنم دقیقا چون دیدن دنیا از چشم اونها برام جالب بود. ولی اینقدر آدم بی معرفت دیدم، از همینهایی که انگار براشون تموم میشی، که الان بیشتر مثل مجسمه سنگی ام وقت دیدن آدم جدید. حتی لبخند هم به زور می تونم بزنم. و برای هر کلمه باید واقعا زور بزنم که گفت و گو کنم. ترجیح میدم بچسبم به همون قدیمی ها که همه شون هم دور هستند و گفت و گوهای چند ماه یک بار اسکایپی!
از سوی دیگر! من در راستای ایجاد حس مفید بودن بیشتر در خودم یک وبلاگ تازه باز کردم که آدرسش رو با کامنت گذاشتم. وبلاگ من و مینو سر جاشه. این یکی قراره در مورد سبک زندگی ساده باشه که خیلی باحاله. خوشحال میشم به فیدخونت اضافه اش کنی و پستهاش رو بخونی :*:*

حتما

مهرپرور چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 02:58 http://mehrparvar.blogfa.com

کاملا جدی بود اون لحظه
البته هنوزم یه آب باریکه روابطی با هم داریم
گروه دوستیشو ول نکرد!
ولی خب دلتنگ در و دیوار و آدمای غریبه ای که یه روزی تو زندگیش بودن نمیشه

مینو چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 17:57 http://milad321.blogfa.com

با شما موافقم.آدمها تغییر میکنند ،اما بعضی تغییرها در حد اینست که مثلا پارسال از رنگ زرد خوششان میامده ،امسال از رنگ آبی.اما عده ای دیگر پر از سوال هستند.سوال در مورد هستی.در مورد باورها.گروهی هم باورهایشان ثابت مانده و نیازی به حرف زدن نمیبینند.گروهی هم دوست ندارند به دیگران اطلاعات بدهند.

این جور آدم ها معمولا عاشق اطلاع گرفتن از دیگران هم هستند چون فکر می کنند گرفتن اطلاع و ندادنش یک امتیازه. اگرچه که این افراد از خودافشاگری می ترسند

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 21:23 http://1nicegirl8.blogsky.com

وای الهام اگه من بگم با دوستان دبیرستانم رابطه م کم شده یعنی تو چی فکر میکنی؟یه تولد دعوت بودم به جای صرف شیرینی و کیک فقط کتک نوش جان کردم...
خب میدونین پیش میاد دیگه
یه ذره کارا زیاد میشه بعدش هدفها متفاوت میشه
یه کم بزرگتر میشیم ...
شادیها و خوشیها و نگرانیها و استرسها و وجود یه مکان خاص مثه مدرسه ها و روتین بودنش وجود معلمها ک نوک هرم بودن و خیلی چیزای دیگه باعث میشد بیشتر کنار هم باشیم...بتدریج این "ها"ها کم شد و از هم دور شدیم ...

خوب این کامنت که مال من نیست مال الهامه

رادین جمعه 28 آذر 1393 ساعت 14:04

داشتم کامنت ها رو میخوندم ، پاسخ شما رو به مینو بانو برام جالب بود
پیشنهاد میکنم درصورتی که فرصت داشتید داستان زیر رو مطالعه بفرمایید
http://bookfriend.blogfa.com/post-3014.aspx

خوندم! دقیقا چه ارتباطی داشت؟

پاراگراف دوم مال تو بود اردیبهشتی جان خانوم

رادین شنبه 29 آذر 1393 ساعت 18:53

ربطش به خود افشاگری بود که در پاسخ مینوبانو فرمودید
اساسا اطلاعات اینقدر مهم هست که هر کشوری برای این کار وزارتخونه ی خاص خودش رو داره

خوب خودافشاگری دقیقا چیه از نظر شما و برای چه کسانی مجازه؟

پروین دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 11:05 http://nahayatenoor.blogfa.com

بعضی آدمها در بعضی ازتباطات ، جمع آوری اخبار و اطلاعات پیرامون طرفِ مقابلشون رو مترادف میدونن با کسبِ "شناخت "!

وقتی ارتباطی بر این اساس صورت بگیره ، " شناخت " هم طبعا بعد از مدت کمی به دست میاد و به طور معمول ، این شناختها هم به خاطر دامنه ی محددش ، زود به بن بست میرسه و لاچرم رابطه خاتمه پیدا میکنه !

به همین سادگی ! به همین سطحی ! به همین تلخی !

بله! متاسفانه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد