مرگ بر مظاهر تبعیض!!!!!!!!!!!!!!

سلام

گاهی اتفاقاتی که در شبکه های اجتماعی میوفته و بازتابش در بین مردم باعث میشه به فکر فرو میرم که آیا ما قبلا هم همین قدر سنگدل، بی رحم، بی پروا و گستاخ بودیم؟ این قدر راحت درباره بدبختی و بیماری و مرگ دیگران نظر می دادیم؟ این قدر راحت دیگران را قضاوت می کردیم؟ این قدر نقاط تاریک دلمان زیاد و پررنگ بود؟ وقتی مرگ یکی را می دیدیم می گفتیم حقشه؟ و...

چه بلایی سر ما اومده؟

شاید دلایل مختلفی داشته باشه. ولی یکیش می تونه این باشه که در جامعه ما تبعیض، بی عدالتی و دورویی و تضاد زیاد شده. دیدن کسانی که یک شبه ره صد ساله را طی می کنند برای افرادی که به سختی تلاش می کنند و به میزان تلاششون دستمزد دریافت نمی کنند، سخته. دیدن دورویی و تضاد بین حرف و عمل دولتمردان و مسئولین و ... سخته، این که ببینی به خاطر یک کیف قاپی کسی را دار می زنند ولی کسی که اختلاس میلیاردی کرده و همه می دونند، راحت از کشور خارج میشند، دردناکه. دیدن این همه جوون بیکار که نداشتن پول و کار و مسکن و ... یکی از مشکلاتشونه و بعد در کنارش کسانی که دوتا سه تا کار دارند یا بدون شایستگی مشاغل مهمی به عهده دارند، خیلی مشکله. دیدن این که مو و لباس و ساپورت زنان این قدر برای نمایندگان ما مهمه که تو مجلس این همه درباره اش صحبت میشه ولی آمار بالای زنانی که به خاطر اعتیاد شوهرانشون تن به هر خفت و دردی می دهند، کودکانی که مورد آزار و سواستفاده قرار می گیرند، کم شدن سن معتادین، بالا رفتن میزان دزدی و فقر و ... مهم نیست، باعث خشم و نفرت میشه. این که ببینی چه طور یک عده از امکاناتی که باید عمومی باشه و حق همه، سواستفاده می کنند و تو دستت به جایی بند نیست که اعتراض کنی، شکایت کنی و یا مرجع ذیصلاحی که با حس امنیت بتونی حرفت، دردت و اجحافی که بهت شده را مطرح کنی یا دادرس عادلی وجود نداره، باعث حس عجز و ناتوانی میشه و...

دیدن این اختلافات طبقاتی، این تبعیض ها، این تضادها و بدتر از اون، این که حس کنی کاری از دستت برنمیاد برای رفع این مشکلات و ناحقی ها و... باعث میشه حس خشم و نفرتی آمیخته به ترس و وحشت وجود را فرابگیره. حس انفعال و ناامیدی داشته باشی و از این انفعال بدت بیاد. بعد یک روزی، یک جایی، یک زمانی وقتی یک اتفاقی میوفته که حس می کنی یکی از مظاهر این بی عدالتی و تبعیض ها داره تقاص پس میده، حس رضایتی بهت دست میده که انگار یک کم اون حس خشم و ترس و انفعال را متعادل می کنه. بعد چون محیط مجازی جاییست که بدون شناخته شدن بتونی خودت را رها کنی، میری و هر چه در دل داری، مثل یک خشم سرکوب شده که فوران می کنه و می سوزونه و نابود می کنه، سر کسی خالی می کنی که نماد این تبعیض ها و بی عدالتی هاست.

آیا این یک واکنش طبیعیه؟ نه! نیست! چون شرایط ایجادش هم طبیعی نیست! من به هیچ وجه تایید نمی کنم چنین رفتارهایی را، وقتی چنین واکنش هایی را می بینم خیلی ناراحت میشم. قلبم فشرده میشه. این که انسانیت و مهرورزی این قدر در ما کم شده ولی نادیده گرفتن شرایط ایجادش هم درست نیست.

خیلی عالیه که ما بتونیم تحت هر شرایطی انسان باشیم و بتونیم تفکیک کنیم شرایط و انسان ها و موقعیت ها را از هم. این یک روح والا و یک همت عالی و یک دید باز می طلبه. باید چنین باشه.

ولی حس می کنم برای هر کسی این گونه نیست و از ته دل امید دارم شرایط به گونه ای باشه که در دل مردم ما این همه حس اجحاف و درد و خشم و ترس و ناامیدی نباشه.

به امید روزی که نور امید و اطمینان و امنیت در دل تک تک ما بتابه... به امید اون روز...

ولی... ولی برای رسیدن به اون روز باید تلاش کرد. منتظر یک ناجی در بیرون نبود. ناجی هر کدوم از ما در درون ماست...

نظرات 10 + ارسال نظر
mozheee.blogfa.com چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 11:43

سلام دوست من نوشتت منو یاد دیالوگ ماندار بهروز و ثو قی انداخت که میگه این نظام روزگار خان دایی. واقعاا که این روال روزگاره بی عدالتی . اختلاف فاحش طبقاتی . کلید رو مسایل جزیی و نادیده گرفتن مسایل مهم و کلی
امیدوارم این نوع زندگی حداقل برای زندگی بچه ها که چه عرض کنم نوه هامون تغییر کنه. چون نسل آینده خیلی اوقات یکی از درگیریهای ذهنی منه..

آره! دل نگرانی خیلی از والدینه

باران چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 12:28

خیلی خوب گفتین.

قسمت آخر نوشتتون من رو یاد این شعر شاملو انداخت:

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است.
و هر انسان
برای هر انسان برادری است.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند.
قفل
افسانه ای است
و قلب برای زندگی بس است.
...

چه شعر زیبایی ... ممنون

نیره چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 12:46

همون طور که گفتید اصلاح جامعه باعث تسکین این دردها میشه
کاد الفقر ان یکون کفرا.
و اینکه حکومت با کفر پایدار می مونه و با ظلم نه و تعریف عدالت هم قرار دادن هرچیزی سر جای خودشه. بنابراین ما عدالتی نداریم تو این جامعه. هیچ کس سر جای خودش نیست.

درست میگی

راستی در مورد خصوصی خیلی جالب بود

آیدین چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 15:10 http://fakhtehf60.blog.ir/

سلام.....

علیک سلام

ماهی سیاه کوچولو پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 16:01 http://1nicegirl8.blogsky.com

هر جیبی یه ورودی داره یه خروجی و این قانون بقای جیبه
اکثر سلبریتی ها به این نکته دست پیدا کردن
کنار هر پروژه نون و آبداری ک ورودی جیبشون رو مضاعف میکنه یه خروجی هم در نظر گرفتن مثلن اونا هر کدومشون متصل به یه بنگاه خیریه هستن فقط و فقط برای حفظ آرامش خودشون و افکار عمومی...اونا به این مهم رسیدن اگه برای ظاهرسازی هم شده اینطوری نباشن ک تبعات بعدی با خودشونه...ولی با این نوع ترفند هم پول دارن هم قلبهای مردمو...اختلاف زیاد طبقاتی نفرت ایجاد میکنه...نفرت هم دردسر سازه

نمی دونم والا! شاید این چیزی که تو میگی بی تاثیر نباشه

مهرپرور جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 11:20 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
دقیقا این حس انفعال اونقدر در ما رخنه کرده که نه تنها به بزرگها که در موارد روزمره ومعمولی هم بلد نیستیم اعتراض کنیم و عادت کردیم بین خودمون پچ پچ کنیم و برای خودمون دل بسوزونیم.
دیروز یک اتوبوس 45 دقیقه وایساد تا حرکت کنه در حالی که فاصله بین حرکت اتوبوسها 15 دقیقه بود و در این مدت همه مسافرا با وجود کلافگی ساکت نشسته بودن و اعتراضی به راننده نمیکردن. حالا من ایرادهایی که میشه به سازمان اتوبوس رانی گرفت برای این بی نظمی و هدر دادن وقت مردم، که کاملا ضد ترویج حمل و نقل عمومیه میذارم کنار و فرض میکنم زور مردم به اونها نمیرسه ولی چرا به راننده ای که در سطح خودمونه هیچی نمیگیم و فقط از پشت سر غضبناک نگاهش میکنیم؟!!!!؟؟؟

درست میگی.
ولی می دونی مهرپرور؟ یک بار یک راننده تاکسی به من توهین ناجوری کرد. من شماره پلاکش را برداشتم و زنگ زدم تاکسیرانی. گفتم از فلان تاکسی به فلان دلیل شکایت دارم. گفت باید بری فلان جا، شکایتت را کتبی کنی بعد بری دادسرای فلان شعبه و فلان و بهمان و ...
من فقط می خواستم یک تذکر بهش بدهند ولی هفت خوان رستم گذاشتند جلوی پام. نتیجه اش چی میشه؟ این که اگه من یک اعتراضی بکنم بعد راننده بگه همینه که هست نمی خواهی وسط اتوبان پیدا شو مجبور بشم ساکت بشم و حرص بخورم.

برنا یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 07:58 http://Www.newday2014.blogfa.com

ای بابا...یادم رفت چی میخواستم بگم.....
سرماخوردگی و خستگی بدجور اثر گذاشته... اگه زنده موندم دوباره میام...

امیدوارم بهتر بیشید.
تو خونه ما هم همه کمابیش درگیرند من بیشتر

مینو دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 00:46

این نفرت و خشم روی زندگی همه مردم اثر گذاشته.یکجور سنگ شدن نسبت به همه.دوران کودکیم شاهد بودم که همسایه ها هر روز کاسه ای از غذایشان را برای همدیگر میفرستند.اما شرمم میاید که میبینم فلان آدم حساب و کتاب میکند که اگر مثلا خواهر یا برادرش فوت کند یک میراث خور کمتر میشود.

دیدن بعضی چیزها واقعا تکان دهنده است. این که چه قدر با مهربانی و عطوفت و انسانیت فاصله گرفتیم

باران چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 13:17

سلام. خوبی خانم اردیبهشتی؟ خبری ازتون نیست. انگار سرما خورده بودین. امیدوارم خوب شده باشید. منتظر پست های قشنگتون هستیم.

ممنون باران جان
غیبتم چند دلیل داشت. یکیش سرماخوردگی و بعد مچ درد و بعدش امتحانات پسرک و دلیل دیگه خرابی بلاگفا که وبلاگستان را حسابی سوت و کور کرده

کوچه پنجم شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت 23:32 http://kocheye5.ir

روز مبعث پیامبر، بیست و هفتم رجب

امام عظیم الشأن: روز مبعث روزی است که خدای تبارک وتعالی،

موجود کاملی را که از او کامل‌تر نیست و نمی‌شود باشد، مأمور

کرد که تکمیل کند موجودات را.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد