حریم شخصی

سلام

در فرهنگ ها و کشورهای مختلف حریم شخصی متفاوت تعریف میشه. در فرهنگ های جمع گرا حریم شخصی کمتر و در فرهنگ های فردگرا بیشتره ولی به طور کلی حریم فرد با یک شخص غریبه 90 سانتی متر است. با همکاران و آشنایان 60 سانت و این حریم به میزان آشنایی و صمیمت فرد با دیگران کمتر و کمتر میشه.

ولی خداراشکر این هم مثل خیلی مسائل پیش پاافتاده زیاد تو کشور ما جدی گرفته نمیشه!

نمی خواهم از واگن های مترو بگم که افراد همدیگه را به گونه ای در آغوش گرفته اند انگار زوج ده ساله هم هستند. یا تاکسی که دست طرف بیشتر از این که روی پای خودش باشه رو پای کنار دستیه!

اینا به حول و قوه الهی برای ما مسائل کاملا حل شده ای است! فقط نمی دونم چرا برای من و یک عده قلیل هنوز حل نشده!

دو روز پیش با آقای اردیبهشتی و پسرک رفتیم پارک ساعی. پارک ساعی رفته باشید می دونید دورتادور زمین بازی نیمکت هایی هست که می تونی با پا اندکی تابشون بدی. وقتی رسیدیم هیچ کدوم خالی نبود. بعد از یک ربع زوجی نزدیک ما بلند شدند و رفتند و خانواده سه نفری ما روی یکی از این نیمکت ها جا گرفت. بعد از یک کم تاب دادن و خندیدن پسرک رفت بازی کنه و من و آقای اردیبهشتی مشغول صحبت کردن. آقای اردیبهشتی یک آهنگ کردی تو گوشیش داشت و به من داد گوش کنم و گفت خیلی قشنگه. همین طور که من در حال و هوای آهنگ بودم، پسرک آقای اردیبهشتی را صدا زد و آقای اردیبهشتی رفت. من چشم هام را بسته بودم و داشتم سعی می کردم کلمات کردی که نمی فهمم را حدس بزنم که یک دفعه حس کردم یکی با تمام هیکل من را از وسط نیمکت شوت کرد به انتهای نیمکت!!!! تا به خودم اومدم دیدم یک زن و مرد کنار من جا خوش کرده اند. به طوری که زن چسبیده به من بود. حس بدی بود! احساس کردم کسی به زور وارد حریم من شده! مرد بوی تند سیگار می داد و من به بوی سیگار حساسم. اون دوتا بدون توجه به حضور من شروع به حرف زدن کردن و الفاظی که به کار می بردند باعث تهوع من می شد! زن با وجود دوپسر بچه ای که داشت حرکاتی انجام می داد که دختر و پسرهایی که دسترسی به خلوت دنجی ندارند در پارک ها انجام می دهند و البته نه وسط زمین بازی! می خواستم اعتراض کنم ولی شواهد و قرائن موجود حاکی از این بود که احتمالا به محض اعتراض بحث شدیدی رخ خواهد داد! برای همین با نگاه هی به آقای اردیبهشتی اشاره می کردم که برگرده سر جاش تا به همین بهونه بتونم از جای غصبیشون بلندشون کنم که خدا را صدها بار شکر آقای اردیبهشتی به هیچ عنوان اشارات من را نمی گرفت!!!!!

سعی کردم چند نفس عمیق بکشم و خونسردی را حفظ کنم که بوی تند و زننده سیگار که وارد ریه ام می شد نه تنها آروم ترم نمی کرد شعله ورترم می کرد!

جالب این بود بدون توجه به من هر جوری که می خواستند صندلی را تاب می دادند! فکر کنم به صورت ناخودآگاه پام را روی زمین محکم کردم و اون ها هرچه تلاش کردند دیگه صندلی مثل سابق تاب نمی خورد! بعد از پنج دقیقه خداراشکر رفتند!

نمیگم عکس العمل من درست بود ولی احتمالا طبیعی بود! حس بدی بود! انگار وسط پارک یک زیرانداز انداخته باشی و یکی بدون سوال و اجازه بیاد وسط جمع شما روی زیرانداز بشینه و بعد به میل خودش وسایل را هم جابه جا کنه!

بعد که آقای اردیبهشتی اومد و پیش من نشست در این مورد با هم صحبت کردیم. در بین صحبت ها یاد شش سال پیش افتادم که من و آقای اردیبهشتی یک عروسی دعوت بودیم بدون پسرک! عروسی یک فامیل دور و من و آقای اردیبهشتی سر میزی نشستیم که نزدیک ترین فامیلمون نشسته بود. موقع شام من از چند نوع غذا یک کم کشیدم و وقتی پشت میز نشستم کمی از بیف استراگانوف خوردم و دیدم چه قدر خوشمزه است. یک کم سرچنگال زدم و به آقای اردیبهشتی گفتم بیا یک کم بخور ببین چه خوشمزه است! هنوز چنگال به سمت دهان آقای اردیبهشتی نرفته بود که دوتا از دختران فامیل که پیش من نشسته بودند با چنگال به بشقاب من حمله کردند و همه بیف استراگانوف را خوردند و حتی اندازه یک قاشق چایخوری هم برای من نگذاشتند! من بشقاب به دست چپ و چنگال به دست راست و آقای اردیبهشتی با دهان باز، خشکمون زد!!!!!!! تو عمرم چنین چیزی ندیده بودم! آقای اردیبهشتی رفت که کمی برام بیاره که متاسفانه تموم شده بود و حسرت اون بیف استراگانوف و بیشتر از اون رفتار متمدانه از انسان بر دل من موند!!!!!

 

عزیزان رعایت حریم شخصی دیگران نشان از بلوغ اجتماعی ماست ولی متاسفانه در سال های اخیر گستاخی و غصب حقوق دیگران انگار یک امتیازه که دیگران بهش افتخار می کنند! واقعا به کدوم سمت داریم میریم؟! حتی در جنگل هم چنین خودخواهی و بی قانونی دیده نمیشه که امروزه ما در جامعه خودمون شاهدش هستیم! گاهی پیش خودم میگم تا چند سال دیگه چیزی از صفات پسندیده اخلاقی در ما مونده که بشه بهش افتخار کرد؟!

نظرات 27 + ارسال نظر
برنا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 11:05 http://Www.newday2014.blogsky.com

پناه بر خدا......واقعا برای من غیر قابل تحمل است.
در میان همکارانم هم گاهی چنین موضوعاتی پیش میآید، مثلا من و یکی از همکاران پشت میز کنفرانس مشغول صحبت هستیم، یک دفعه یکی دیگه که آن طرف اتاق نشسته و اصلا در جمع ما نیست، با شنیدن حرفهای آهسته ی ما، سر تکون میده و گاهی هم اظهار نظر میکنه. در اینجور مواقع من مستقیما به طرف تذکر میدم. دفعه آخر گفتم ببخشید همکار عزیز من با شما صحبت نمیکنم، اگر حرفی دارید تشریف بیاورید همینجا تا صحبت کنیم....
تا چند سال دیگه باید بگیم ببخشید جسارتا اون دماغ مبارک را از چشم ما بیرون بکش میخواهیم نفس بکشیم.

جمله آخر جالب بود

غزاله یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 11:40 http://ghazalleh.blogsky.com

نوشته عالی بود
جالبتر ش اینه که با همون آدمها بشین حرف بزن ، کلی ادعای فرهنگ و تمدنشون میشه و بعدشم می گن لیاقت ایرانی این نیست و منتظر ظهور ن ;)

دقیقا!

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 11:47 http://1nicegirl8.blogsky.com/

آخی اردیبهشتی جان ناراحت شدم
فکر کنم رعایت نکردن حریم خصوصی از نداشتن شعور اجتماعی باشه
از من بهت وصیت
لازم نیست همه جا کلامی مردم را بینش و اگاهی بدهی گاهی عملی راهگشاتر است
چند تا آموزش میزارم امیدوارم مثمر ثمر باشه
فرض کن جای تو روی اون نیمکت من بودم همینکه وجود دوم شخص و سوم شخص رو حس میکردم یهو موزیک رو قطع میکردم و میگفتم اوا اینجا نشستین؟تورو خدا ببخشینا جیشی بودش و بلند میشدم میرفتم...الان شاید بگی مگه ما خرسیم ک قلمرو تعیین کنیم؟خب ما خرس نیستیم ولی اونا بودن باید زبون خرسی بلد باشین حتمن میدونی ک خرسا روی تنه درخت با چنگالاشون خط خطی میکنن تا بگن اینجا قلمرو ماست... این درس اول
اما درس دوم ک دخترای فامیل غذا رو هاپولی کردن بعد از خوردن باید رو به آقای اردیبهشتی میگفتی تو غذا تف کرده بودم کاش نمیخوردن
البته اینم بگم حالا لازم نبود تعارف کنی خودت میخوردی بعدش واسه همسرت مزه ش رو تعریف میکردی
یه راه دیگه م داره ک انجامش بستگی به میزان خشمت داره
کافی بود به یکی از دخترا میگفتی وای چقدر بی ریخت شدی کدوم آرایشگاه رفتی؟هر چی خورده بود بالا میاورد و دلت خنک میشد به اون یکی هم میگفتی یا تا پنج مین دیگه یه بشقاب پر بیف استراگانف اینجاست یا به همه میگم دیروز چه اتفاقی افتاد چنگال رو هم میزدی به پهلوش...بعدش اون میرفت تو فکر ک تو از کجا میدونی چی شده...
الان شاید بگی اینا هم شد راه حل؟ولی خب اینارو بلد نباشی همش یا باید حرص بخوری ک معده ت درد میگیره یا باید با مردم دعوا کنی...
مثلن تو پست قبل آقای همسایه با آب پیاده رو میشوره باید بری توضیح بدی نکن؟
نه نه
کافیه روزی دوبار عمدن و زیرپوستی کثیفش کنی عمرن دیگه بشوره الان یکیشو توضیح میدم
یه پفک رو خوب خردش کن تا آرد بشه و بده دست پسرک یهو جلوی آقای همسایه از دستش بگیر و عمدن متلاشی کن وقتی خوب ریخته شد بگو پسرکم دیوانه م کردی چندبار بگم تنقلات مضر است حالا این هیچی حیوانکی این آقای همسایه بدبخت فلک زده چند بار پیاده رو بشوید؟الان مرا شرمنده کردی
بعدش آقاهه قرمز میشود بعد بگین خودم میام میشورم
یا خودش میشوره ک این عمل را هفت بار تکرار کن نتیجه میدهد یا منتظر می ماند ک بشوری ک توام نشور
تو مترو هم کافیه به اونیکه مثه سفر کرده ها بغلت کرده بگی اه اه اه چه بوی بدی داره این عطره برای کیه؟
اینا خوبه یا بیای برای همه توضیح بدی حریم خصوصی چند متر مربعه؟

در مورد آقای همسایه هیچ شگردی کارساز نیست. اعجوبه ایه برای خودش!

یاسمین یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 12:14

شیفته رفتار اون دوتا دخترخانم تو جشن عروسی شدم یعنی ((((:


راهش چیه به آدمای فضول کم فرهنگ بفهمونیم درباره همه چی اعم از رنگ دیوارای خونه تا چیزای مهم اظهار نظر نکنن واقعا؟؟

منم! این قدر که بعد شش سال هنوز هم تو یادم موندند

آفرین یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 12:40



یه نزاکتی! ظرافتی!

سارا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 21:05

چند سال پیش با چند تا از دوستان رفته بودیم رستوران غذای منو که آوردن یکی از خانم ها که کنار من نشسته بود یه کم با قاشق خودم غذا رو زیر و رو کرد من خیلی ناراحت شدم یه کم نگاش کردم بعد گفت خوش به حالت غذای تو بهتره!
یک دفعه دیگه که امده بود خانه ما من شام درست کرده بودم اون برای شام نیامده بود امد پرسید شام چی دارین؟ گفتم چرا می پرسی؟ گفت زود باش در قابلمه رو باز کن وگرنه خودم باز می کنما. من از این حرفش ناراحت شدم خیلی بهم برخورد یه کم نگاهم کرد گفت نارحت شدی؟ منم گفتم اره خیلی بعد گفت غذاتون بده روت نمی شه بگی. غذای بد از نظر اون خانم غذایی بود که گوشت نداشته باشه. این خانم تحصیلات خیلی بالایی داره و خیلی ادعاش میشه که آدم اجتماعی هست.

راستش من مدت هاست متوجه شدم تحصیلات لزوما باعث بالا رفتن شعور نمیشه!

فامیل دور یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 22:32 http://sarab612.blogsky.com/

چه تحملی داری !
من اینوقتا زود از جام بلند میشم که تو حریم خصوصی مردم نباشم !اما از بیف استرو گانفم نمیگذرم !!!

راستش فکر کنم خوی اولیه ام می گفت از قلمروت دفاع کن

صنم یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 23:22 http://aztahedelam.mihanblog.com/

سلام
بدیش اینه که هرچقدر هم سعی کنی متمدن! رفتار کنی تاثیری نداره و هرکسی هرجور دلش خواست با آدم رفتار میکنن!!!!!!
ولی تو هم عجب چیزایی دیدی!!

دیدن چیزهای عجیب تو کشور ما عادیه

نیره دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 01:14

من منتظر بودم بیرونتون کنند! ازشون بعید نبود

احتمالا این کار را هم می خواستند بکنند. ولی من با سرسختی سر جام نشسته بودم!

م دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 09:26 http://me-mydaughter.persianblog.ir/

سلام.
احتمالا اون خانم و آقا هم ممکنه با خودشون فکر کرده باشند. که این خانم چه از خودراضی. یه نیمکت رو به تنهایی اشغال کرده و احساس کردند که باید حقشون رو بگیرند. برای همین اومدند نشستند اونجا.
منظورم اینه که همه فکر می کنند که درست فکر می کنند و درست رفتار می کنند.

درست میگید. یک راه بزرگ رفع سوتفاهم پرسیدنه! چند دقیقه قبل از این زوج مذکور یک دخترخانمی اومد و پرسید جای کسیه؟ می تونم بشینم؟ منم گفتم بفرمایید ولی همسرم رفته و برمی گرده. دختر هم تشکر کرد و رفت!
فکر نمی کنم این خانم فکر کرده باشه من چه زن خودخواهی هستم و یک نیمکت را اشغال کردم. چون پرسید

علی دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 10:38

خانم اردیبهشتی سلام
وققتتون به خیر
کاملا درسته و حق با شماست
متاسفانه ما در دروه ی از دست دادن اخلاق و وجدان زندگی میکنیم
و جالب اینکه حق اعتراض هم نداریم
چرا که اگه اعتراض کنیم دیگران مدعی هم میشوند و در صدد احقاق حق خود بر می آیند
با این اوضاع امیدوارم آخر و عاقبتمون به خیر بشه

برای عاقبت بخیر شدن باید دست به کار شد و تلاش کرد وگرنه با این رویه امیدی نیست!

بانو. دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 10:39 http://mylifeinwords.blogfa.com

من رئیسی دارم که علی رغم داشتن سن بالا و تحصیلات(مثلا) عالی، حتی وقتی توی اتاق خودش نشسته هم داره به حرفای ما گوش میده...خیلی اوقات وقتی ما تلفنی حرف میزنیم و با همسر یا یکی از اعضای خانوادمون موضوعی رو مطرح میکنیم ایشون از داخل اتاقشون با صدای بلند راهکار میدن یا بعضا به حرفای ما میخندن...این روزها ما کاملا فاقد حریم شخصی هستیم...

بعضی ها شخصیت فضولی دارند!
موافقم! به سمتی داریم میریم که حریم ها رنگ می بازه و این احساس عدم امنیت میاره

مامان آمیتیس دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 11:19 http://mamaneami.niniweblog.com/

سلام
جالب بود اگه به حرفاشون طوری که خودشون متوجه شن توجه می کردین چنان متهمتون می کردند که وارد حریم خصوصیشون شدی که خودتونم باورتون می شد که وارد حریم اونا شدید .
برای من زیاد اتفاق افتاده

admin دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 11:52 http://aaddminn.blogfa.com

اندازه های حریم شخصی رو قبول دارم
ولی حس میکنم حریم های شخصی متفاوت شده
دیگه تعریفش با تعریف سالهای گذشته یکسان نیست

یادمه رفته بودم طالقان
مردم کنار هم نشسته بودن به نحوی که زیرانداز هاشون چسبیده بود بهم. گاهی هم پوشانی داشت حتی

فکر میکنم زیرپاگذاشته شدن همین حریمهاس که باعث شده مردم عبوس تر بشن و بیشتر از پیش تو خودشون فرو برن

بله! مسلمه بستگی به شرایط و فرهنگ میزانش فرق می کنه. مثلا حریم شخصی یک فرد در خانه های قوطی مانند تهران با یک ساکن خانه ویلایی فرق داره!
الان جوری شده که اتاق خوابت هم حریم شخصیت نیست!!!!!!

سیما دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 14:46 http://udo.blogfa.com

همونطور که خودتون در پاراگراف اخر گفتید این تچاوز به حریم خصوصی و این مدل بی فرهنگی نهادینه شده

قانونش هم که به سلامتی گویا در مجلس تصویب شده

شما از ملت چه انتظاری دارید وقتی یاد نگرفتن به حریم ها احترام بگذارند و حتی سیاست های فرهنگی از سوی دولت ها عکس این قضیه رو به مردم یاد داده

من فقط دولت را مسبب نمی دونم . چنین دولتی حاصل چنین ملتی است و چنین ملتی هم نتیجه چنین دولتی!!!!!!

لایتراکان دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 19:21

حریم؟ عزیزم در فرهنگی که وقتی در یه خونه بازه، هنوز ملت نفهمیدن که حق ندارن تا تهِ خونه رو نگاه کنن، شما حرف از حریم شخصی میزنی؟؟
وقتی ملت تو محل کار که ناگزیری تو جمع حرف بزنی، نه تنها به مکالماتت گوش میدن، بلکه درموردش اظهار نظر هم میکنن، شما حرف از حریم شخصی میزنی؟؟
وقتی ...
بیخیال...
من خیلی وقته ناامید شدم از آدمهای این مملکت!

وضعیت خرابه ولی من هنوز ناامید نشدم! همون طور که گفتم قبلش یک دختری اومد و اجازه گرفت و وقتی من گفتم جای همسرم هم هست محترمانه رفت!
یا دیروز تو پارک خانومی محترمانه اجازه گرفت و کنارم نشست و وقتی تلفن همراهش زنگ خورد کلی عذرخواهی کرد که مکالمه اش مزاحم کتاب خوندن من شده

مهرنگار دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 21:34 http://mehr-negar.blogsky.com

سلام
باورم شد تلپاتی وجود داره....
ولی عجب ماجراهایی داشتی...
امروز توی اتوبوس داشتم به همین رعایت فاصله فکر میکردم.
تو فضایی که چندان هم شلوغ نبود، هر آدمی کنارم قرار میگرفت کاملا میچسبید و من اول سعی میکردم کمی جابه جا شم ولی بعدش شاید منم احساس کردم نیاز دارم حریمم رو با مقاومت کردن حفظ کنم.

مرسی اردیبهشتی جان

تو تلپاتی ما شک داشتی؟

هدیه سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 01:11

من چند وقت پیش تاکسی سوار شدم. عقب شستم که خالی بود، بعد من یه اقای ظاهرا متشخص سوار شد و به جای اینکه بغل پنجره بشینه اومد وسط و چسبید به من و گفت ببخشید اونور افتابه، کیفش رو هم گذاشت بینمون. تا من اومدم فکر کنم که خوبه حداقل شعورش به این میرسه دستش رو به جای اینکه بذاره اونور کیف و رو پای خودش گذاشت این ور کیفش و دقیقا روی پایین من، هی من سرخ شدم که ادم نا محترم اخه تاکسی خالیه برای چی چسبیدی به من!؟ یه دفهه بهش گفتم میشه دستتتون رو بردارین. کیفش رو یه تکونی داد و گفک خوبه؟ اما هم چنان دستش رو پای من بود!! دیگه می خاستم یه حرکتی بزنم که پیاده شد. جالب اینجاست که کلی هم ادای محترم بودن درمی اورد و غذر خواهی میکرد که ببخشید افتابه من اومدم اینور. هر چقدر هم ارنجمو زدم به دستش انگار نه انگار، فکر کنم می خواست یه کرم اساسی بریزه که قیافه خشمناک منو دید منصرف شد

من تو این جور مواقع کاملا فیزیکی عمل می کنم!

مهربانو/ سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 01:36 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام اردیبهشتی جان
یکی از همکارای ما خیلی جالبه میپره وسط میگه فضول اومد توروخدا بگید چی میگفتین

خوبه ایشون به خودشناسی رسیدند

عاصی سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 09:58

یکی از دوستای ما میگفت:
آدم بیشعور حتی اگه تحصیل هم بکنه میشه یه تحصیلکرده ی بیشعور!!
حریم شخصی توی اداره ی ما هیییچ معنی ای نداره. ما زیر میزهامون سه کشو داریم که یکیش قفل میشه دوتاش نه! من توی اونیکه قفل میشه لوازم شخصی و داروهامو میزارم توی اون دوتا وسایل اداری و کاغذ و غیره!
خب یه بار همکارمون(آقا) با کلید کشوی خودشون با زحمت بسیار کشوی منو باز کرده بودن تا از توی کشوی من مسکن بردارن!!!
حالا اینکه بسته ی پد و دستمال مربوط بانوان و کلی چیزهای زنانه توی کشو بود به کنار! اینی م که داروخانه دقیقا زیر اداره مون داریم هم به کنار!!! اینکه توی اتاق 8 نفر دیگه بجز منکه مرخصی بودم و اون آقای فوق لیسانس دانشگاه تهران! _با کلی دبدبه و کبکبه و ادعا_ حضور دارن و جلوی این حرکت سکوت کردن و کسی بهش چیزی نگفته رو کجای دلم بزارم؟؟

تحصیلکرده بی شعور خیلی خیلی خطرناک تر از بی سواد بی شعوره

رها سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 10:46 http://khodkare-aabi.blogfa.com

سلام خانم اردیبهشتی عزیز
متن بسیار جالبی بود. نظر من اینه که تو شهرای بزرگی مثل تهران این قضیه ی حریم شخصی خیلی خیلی جا افتاده تر از شهرستان های کوچیکه. من 6 سال در یکی از شهرهای شمالی دانشجو بودم و خونه دانشجویی داشتم. اینو من دقیقا تجربه کردم که به همسایمون که یه عروس خانمی بود که یه جور رفتار می کرد که انگار اینجا خونه ی بی صاحابه رسما! یعنی کار به جایی کشید که من همون طور که لای در ایستاده بودم و جوابشو می دادم که "عزیزم ما الان وسط امتحانامونه و انشاالله یه موقعی که فرصت شد خودمون میایم بهت سر می زنیم." با هول دادن درو باز کرد و اومد تو گفت:"من پیام بازرگانیتونم میام که روحیتون عوض شه. زود می رم که به درستون برسید!"
یعنی واقعا آدم می مونه که جواب چنین آدمای وقیحی رو چی بده!
یا مثلا خانمه 10 کیلو سبزی و میوه و اینا خریده می خواد با تاکسی اینا رو ببره خونه. بعد همین که اومد نشست کنار من همون طور که داشت پلاستیکای پر میوه رو جمع و جور می کرد به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه یه بسته سبزی روزنامه پیچ شده ی کثیفو گذاشت رو شلوار سفید من!! و نکته ی جالب تر این که وقتی من اعتراض کردم که خانم این چه وضعیه حداقل بذار صندوق عقب فرمودند زود پیاده می شم. باز من گفتم که حداقل 2تا صندلی حساب کن بذار رو صندلی وسایلتو که باز ایشون زبونشون دراز بود! و راننده هم یه جوری نگاه می کرد انگار مقصر منم که کم طاقتم و به خاطر یه سبزی قشقرق به پا کردم!

همه جا از این مدل دخالت ها و تجاوزات در حریم دیگران دیدم ولی خوب بعضی جاها بیشتره و احتمالا محیطهای کوچک به خاطر شرایط و آشنایی که از هم دارند این موضوع بیشتره

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 15:00 http://1nicegirl8.blogsky.com/

عاصی اینجاست:)
فکر کنم خانومای همکار به اون آقاهه گفتن اونجا چیا هستش
میدونم حرفای منو جدی نمیگیرین ولی بعدن به حرفم میرسین
رو کاغذ بنویس دست نزن با یه ذره چیزای بد بزار تو کشو
عمرن دست بزنه
خانوم اردیبهشتی یادتونه کاکتوس عزیزمو؟
دختر خاله م اومده اتاقم برداشتش منم با مامانم دعوا کردم چرا اجازه دادی میگه باید میگشتمش؟منم گفتم خونه نیست ک کاروانسراست بماند مامانم از حرفم دلخور شد
منم جمعه رفتم خونشون جلوی خودش رژ قشنگشو نصف کردم
ظرفیتم پایین نیستشا ولی اگه کاری نکنم اون تو دلش فکر میکنه مهناز چقدر احمق بودش

راستش من خیلی اهل تلافی نیستم ولی بعد از رویت این رفتارها دیگه دلم باهاشون صاف و در نتیجه صمیمی نمیشم.

یاسمین سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 19:58

یه بار تو دانشگاه تو آلاچیقی که فقط مخصوص خانماس(مثلا) نشسته بودیم که تنها عضو مونثش من بودم و یه همکلاسیم.بقیه از دم آقا بودن.پرسروصدا،بی نزاکت.
نهایتا که دوستم بهشون یادآور شد اینجا ویژه خانماس،یکی از پسرا گفت مگه تو اتوبوس شما میاید رو صندلی آقایون میشینید ما چیزی میگیم؟؟؟
نتیجه رعایت نکردنهاست.


راستی خانوم اردیبهشتی 60 سانت بنظرتون زیاد نیس؟ آخه همین صندلیای اتوبوس یا مبلهای دونفره رو هم درنظر بگیریم،فاصله 60 سانت نمیشه!!!

بله! گفتم که بستگی به شرایط داره! مسلمه در مکان های شلوغ و شهرهای پرجمعیت این فاصله کمتره و در مکان های خلوت این فاصله بیشتر!
تصور کن تو یک اتوبوس جا باشه و یکی بیاد بچسبه به تو! مسلمه حس بدی داری ولی وقتی شلوغ باشه این فاصله برات قابل تحمل تر میشه

مهرنگار چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 00:00

سلام دوباره
تلپاتی ما که حتما وجود داره...
این موضوع بعدا به ذهنم رسید که گاهی علت این مسایل اینه که تعریف و برداشت آدمها از مسایل متفاوته...
مثلا همون اقوام شما تو عروسی شاید اسم کار خودشون رو بذارن صمیمیت ولی شما اون رو تجاوز به حریمتون به حساب اوردید.
یا اون زن و شوهر شاید کار خودشون رو مصداق آزادی میدونن که فضای خصوصی خودشون رو میارن در فضای عمومی و هم دایره خصوصی دیگران رو رعایت نمیکنن...یا شایدم به قول دوستمون فکر کردن شما چه خانوم از خودراضی ای هستی که نیمکت رو یه نفری اشغال کردی...

بله متفاوته ولی به شرطی برای خودشون هم صدق کنه! مثلا خودشون هم بپسندند همین جوری باهاشون برخورد بشه!
والا صمیمیت این جوری واقعا نادره! این قدر صمیمی که هیچی برای خودت نگذارند بعد بگند عیب نداره! برو باز برای خودت بیار!!!!!!!!!!!! یعنی هر جور بخواهم بهش نگاه کنم به جای واژه صمیمیت به پررویی می رسم!!!!

آنا آریان چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 09:39 http://anaarian.blogfa.com

مینو چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 15:12 http://milad321.blogfa.com

بیشتر از هر چیزی توی کلینیک های پزشکی از اشغال جا عصبانی میشم.برای بلند شدن از صندلی یکی باید کمکم کنه.پسرم کنارم میشینه.خیلی اتفاق افتاده که کیفش رو گذاشته روی صندلی و رفته صندوق یا آب بیاره،بعد یکی اومده بدون سوال کیف رو برداشته و بچه مثلا ده دوازده ساله صحیح و سالمش رو اونجا نشونده.اگه هم بگی میگن مگه ارث باباته!

به قول دوستان همه فقط از زاویه دید خودشون دنیا را می بینند و راه حل رفع سوتفاهم ها سوال پرسیدنه

خلیل دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 22:48 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام

اصلن این جمله شوخی نیست :

الناس علی دین ملوکهم.

نه! اصلا نیست!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد