درد اون جاست که قربانی بیشتر گناه کاره تا مجرم!

سلام

خبر ضرب و شتم دانش آموز اهل شوش توسط معلمش را شنیده اید؟ وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده است که هم با معلم و هم با فردی که فیلم را گرفته برخورد خواهد کرد!!!!!

 

یاد چند سال پیش افتادم. سوار تاکسی بودم وقتی پیاده شدم در ماشین کمی محکم بسته شد. راننده شروع کرد به دادن فحش های جنـ.سی که واقعا زشت و زننده بود. شماره پلاک ماشین را یادداشت کردم. زنگ زدم تاکسیرانی و گفتم چه اتفاقی افتاده و راننده چه برخوردی داشته. مسئول پشت خط با پوزخند گفت اگه شکایت دارم باید برم فلان جا و اظهارنامه پر کنم و بعد برم بهمان جا و شاهد ببرم و ... خلاصه یک هفت خوانی بود که در آخر اگه همت داشتی و می تونستی برای n نفر توضیح بدی و شاهد بیاری که این آقا چه فحش ها و نسبت های زشت و زننده ای بهت زدند تازه راننده را یک جریمه کوچک می کردند.

احساس کردم این مراحل یک مجازات برای منه که جرات کردم اعتراض کنم در برابر هتاکی و بی احترامی. در برابر رفتار ناشایست.

حالا هم جناب وزیر عزیز ما، بر اساس همین نظام واقعا شایسته که معمولا قربانی بیشتر مجازات میشه تا مجرم، مخصوصا اگه جرات کرده باشه و گوشه ای از زشتی های جامعه اسلا.می ما را رو کرده باشه، فرموده اند باید با اون دانش آموز شجاع که جسارت به خرج داده و این رفتار زشت را به همگان معرفی کرده، برخورد بشه!

کاملا قابل حدس است که احتمالا مجازاتی که در انتظار اون معلمه به مراتب کمتر از اون دانش آموزه! چرا که در کشور ما مجازات کسانی که جرات کردند زشتی ها را نشان همگان بدهند، بیشتر از کسانی است که اون عمل زشت را انجام داده اند.

این یک جریان بیمار و ناکارآمده! جریانی که مظلوم را تشویق می کنه به سکوت از ترس مجازات و درد بیشتر و همین جریان باعث میشه خطاکار حریص تر و وقیح تر بشه به خطا و ظلمی که می کنه.

به دلیل همین جریان ناسالمه که در کشور ما حتی مجازات اعدام هم باعث کاهش تجاوزش، زورگیری یا ایجاد ناامنی نشده! چون این نظام به جای حمایت از قربانی ماجرا، در اولین اقدام اون را مجازات، محکوم و طرد می کنه.

آقای وزیر آموزش و پرورش، شما الگوی بسیار نامناسبی برای سیستم آموزشی کشور ما هستید. وقتی از همون مراحل ابتدایی به کودکان ما یاد می دهید در مقابل ظلم و ناحقی باید سکوت کنند و نه اعتراض.

 

پیوست: مدت هاست که کسانی که مهاجرت می کنند را سرزنش نمی کنم. دیگه معتقد نیستم که به ماندن و ساختن. عجب ویرانه ای شده است ایران کهن و خسته ما.

آن وقت ادعای برابری، برادری و عدالت هم می کنیم!

سلام

خبر جدید در مورد انتصاب شهردار جدید لندن را شنیده اید؟

با شنیدن این خبر، این که یک مرد مسلمان پاکستانی شهردار یکی از مهم ترین و بزرگترین شهرهای دنیا شده، دقیقا درک کردم که چرا مهاجران سوری و افغانستانی با تحمل رنج و مشقت تا اروپا میرند ولی حاضر نیستند به یکی از کشورهای مسلمان اطرافشان مثل ایران، ترکیه، عربستان و... پناه ببرند!

ش مثل شهرزاد! ز مثل زن!

سلام

احتمالا شما هم جزو بینندگان سریال شهرزاد باشید یا حداقل اسم این سریال به گوشتون خورده باشه و با شخصیت هاش آشنا باشید.

ما هم به تشویق و ترغیب دوستان این سریال را دیدیم و به نظرم بهترین قسمتش تا به الان قسمت 27 و بهترین سکانسش، لحظه ای بود که شهرزاد برخلاف متهم کردنش به مادر نبودن و سنگدلی، خواست دنبال زندگی بره که خودش انتخاب کرده و دوست داره.

دیدن و شنیدن این دیالوگ ها و این سکانس ها در فیلمی ایرانی، واقعا جای شگفتی و تحسین داره.

 

ولی نمی خواهم این پست در مورد این سریال یا این سکانس صحبت کنم! می خواهم در مورد کامنت ها و نظرات مردم در مورد این سکانس و شخصیت های درگیر در آن بنویسم.

 

برام خوندن این کامنت ها خیلی جالب بود! از چند نظر!

اول این که خیلی از افراد شخصیت های داستانی را با شخصیت های واقعی بازیگران قاطی کردند. مثلا چون از خود شهاب حسینی خوششون میاد، سرسختانه از شخصیت قباد دفاع می کنند!!! یعنی هنوز به اون درجه پختگی احساسی نرسیدند که تفاوت بگذارند بین علاقه به بازیگر و شخصیت داستانی!

دوم این که خیلی ها از شهرزاد بد گفتند! اون را بی حیا و وقیح و ... دونستند که به خاطر بچه اش سکوت و صبر نکرد که روزی روزگاری شرایط جور بشه و قباد شاید بیاد و باز باهاش ازدواج کنه و همین زندگی نصف و نیمه را حفظ کنه و اصلا هم توجه نکنه به بلایی که سرش آورده و آوردند. خیلی جالبه که اکثر کسانی که این عقیده دارند، زن هستند!

سوم این که عده ای هستند که اعتقاد دارند احساس قباد به شهرزاد عشقه! این یعنی فاجعه! یعنی عده زیادی از جامعه بزرگسال کشور ما هنوز درک درستی از مفهوم عشق ندارند و وابستگی معتادگونه قباد را عشق می دونند! شهرزاد یک مخدر بود برای قباد که فراموش کنه تحقیرها، توهین ها و بی عرضگی خودش را! و اعتیاد به معنای عشق و علاقه سالم نیست.

چهارم این که بسیاری هم عقیده دارند قباد گناه داره! تحقیر شده و تنهاست و کسی را نداره و قربانی شده و به همین دلیل ها شهرزاد باید به اون توجه کنه و پیش اون برگرده. این هم عقیده دردناک دیگری در مورد نقش زنانه که به عنوان یک پرستار، موجودی از خود گذشته تصور میشه که باید صبوری کنه و تمام عیوب مرد را تحمل کنه تا درد مرد کمتر بشه و حالش خوب بشه و مهم نیست این وسط خودش چه قدر درد می کشه و زخم می خوره!

 

خوندن این کامنت ها اگرچه که گاهی خنده داره ولی بیشتر دردناکه! دردناکه دیدن این عقاید در بین قشری که ادعای به روز بودن دارند، موهاشون را بلوند می کنند، دماغشون را عمل می کنند، جسورانه لباس های کوتاه و تنگ و ... می پوشند، تند تند پارتنر عوض می کنند، ادعای آزادی روابط را دارند ولی هنوز ته ته قلبشون بر این باور دارند که زن موجودیه که حق انتخاب نداره! باید بگذاره مردان زندگیش براش تصمیم بگیرند و اگه روزی مادر شد باید بقیه عمرش بسوزه و بسازه و دم نزنه! حتی اگه این بقیه عمر را اصلا زندگی نکنه!

 

باید تشکر کرد از سازندگان این فیلم که در فضای فکری حاکم بر کشور ما که زن را موجودی درجه دوم و سوم می دونه، شخصیتی مثل شهرزاد خلق می کنه که چنان قوی و مصممه که تحت تاثیر حرف دیگران قرار نمی گیره و می خواهد زندگیش را خودش انتخاب کنه و بسازه!

با دست پس زدن و با پا هم ....... پس زدن!!!!!!!!

سلام

چند روز پیش در دنیای مجازی متنی خوندم در توصیه به زنان برای جذاب تر شدن در نزد همسرانشان (یعنی باز بگذریم از این که در برابر هر هزار متن توصیه به زنان برای جذابیت بیشتر در نزد مردان یک متن در مورد جذاب تر شدن مردان برای زنان هم یافت نمیشه؟!)

 

متن داشت به زنان یاد می داد که چه طوری با دست پس بزنند و با پا پیش بکشند و اکیدا توصیه کرده بود که این راه خیلی باعث جذابیت شما میشه چون مردان عاشق این میشند که هی تلاش کنند و هی وارد این بازی بشند و عطششون بیشتر میشه!!!!

 

راستش شاید در نظر اول توصیه خوبی به نظر برسه ولی آثار بلند مدتش چی؟ در ابعاد مختلف دیگه زندگی زنان و مردان چی؟

اگه این یک قاعده کلی در رابطه زنان و مردان بشه که «زنان عادت دارند به زبان نه بگند ولی در دل جوابشون بله است» یا «به جواب نه زنان اعتماد نکن! منظور اونا بله است فقط باید کمی بیشتر پافشاری کنی» و ... چی؟

اون وقت هر زمانی زنی به ابراز علاقه مردی جواب رد بده مرد فکر می کنه اگه بیشتر اصرار کنه! مدام سر راه زن باشه! زن را بدزده! اسید بپاشه و ... جواب زن مثبت میشه!!!!!!

اون وقت هر زمانی زنی به مردی میگه می خواهد مدتی تنها باشه مرد فکر می کنه زن داره ناز می کنه و باید این قدر تو دست و پاش باشه تا حالش خوب بشه! غافل از این که ممکنه کلافه بشه!

اون وقت هر بار زنی به همسر یا پارتنرش بگه تمایلی به رابطه نداره مرد فکر می کنه که زن تمایل داره ولی ناز می کنه در نتیجه اصرار می کنه و زن مجبور میشه تن بده به رابطه ای که در واقع تجاوزه به جسم و روحش تا رابطه ای دوست داشتنی!

اون وقت دخترانمون یاد می گیرند که در مقابل مردها نباید قاطعیت داشته باشند و از خواسته ها و اهدافشون دفاع کنند مبادا عشق و محبت پدرشون، همسرشون، برادرشون، پسرشون و ... را از دست بدهند!

اون وقت زنانمون به جایی می رسند که خودشون هم در مورد علایق و نیازهای خودشون سردرگم میشند و دقیق نمی دونند چه چیزی می خواهند و اگه می خواهند باید سرش پافشاری کنند!

اون وقت مردانمون هم گیج و سردرگم میشند! واقعا نمی فهمند زنی حقیقتا ازشون خوشش نمیاد یا داره ناز می کنه؟!

 

این ها همه بازیه! بازی هایی که کودک های هر دو طرف درگیر میشند تا بالغ هاشون! به جای این که به زنان و مردانمون یاد بدهیم بالغانه وارد رابطه بشند و بالغانه عشق ورزی کنند بهشون توصیه می کنیم کودکانه همچنان به بازی های گرگم به هوا ادامه بدهند و اصلا هم به فکر عواقب بلند مدت این بازی های کودکانه نباشند! شعارمون هم اینه «مهم نیست بعدا چه بلایی سر ما یا آدم های ناشناس میاد! مهم اینه الان خوش باشیم!»

 

اون وقت به نظرتون دیگه سوال داره چرا جهان سومی هستیم؟

اولین نفر لیست!

سلام

چندی پیش تو چند تا گروه مختلف تلگرامی متنی خوندم با این مضمون که استادی یک بازی در کلاسش ترتیب میده و زنی برای این بازی داوطلب میشه.

استاد ازش می خواهد اسامی کسانی که دوست داره را بنویسه که حدود 30 تا میشه و بعد کم کم ازش می خواهد که اون قدر اسم خط بزنه که فقط یک اسم بمونه!

در انتها زن در حالی که اشک می ریزه اسم شوهرش را می گذاره و اسم بچه و مادر و پدرش را خط می زنه! استدلالش اینه که والدینش در انتها می میرند و بچه ها هم میرند ولی این شوهرشه که براش می مونه!

خوب از ابعاد جنسیت زده این داستان که بگذریم! (مثل این که این زن هست که شوهرش براش نفر اول و آخر زندگیشه!) یک نکته برای من جای تامل داره!

همون لحظه با خودم گفتم من اگه بودم حتما اسم خودم را هم توی این لیست می نوشتم. یحتمل اون بالاها! یعنی ممکنه آدم اسم 30 نفر از دوست و همسایه و فامیل را بنویسه به عنوان کسانی که دوست داره ولی اسم خودش را ننویسه؟

و اگه می نوشتم اسمی که در انتها می موند اسم خودم بود!

و استدلالم چیه؟

همه ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا میریم. در برهه های مختلف زمان کسانی ما را همراهی می کنند، پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر، بچه ها، دوستان و ...

ولی در تمام این برهه ها، از اولین تا آخرین نفسی که می کشیم، کسی که همیشه و همیشه با ما هست خودمون هستیم.

در نتیجه اولین و مهم ترین فرد زندگی ما باید خودمون باشیم و هر کجا لازم شد برای حفظ حرمت این «خود» تلاش کنیم و بجنگیم. حتی اگه به قیمت از دست دادن این همراهان برهه ای باشه.

متاسفانه فرهنگ متواضع و ایثارگرپرور ما کاری باهامون کرده که فکر کردن به دوست داشتن خود، اولویت قرار دادن خودمون و رشد دادن توانایی ها و علایقمون قبل از خواسته های دیگران، مذموم و ناپسند به نظر بیاد و اگه این تمایل باشه با حس گناه فراگیری همراه بشه که جایی آدم را از پا بیندازه و اگر نه دیگرانی که مدام بهت میگند خودخواهی! تو را از پا بیندازند!

 

پیوست: خوشحال میشم به کانالم بپیوندید.