تنها، مثل من...

سلام

گاهی بدجور احساس تنهایی می کنم. گاهی اوقات، بعضی روزها، در بعضی جمع ها و حتی بین صمیمی ترین دوستانم...

گاهی حس می کنم درک نمیشم. هر چه توضیح می دهم و هر چه می نویسم و یا هرچه حرف می زنم.

گاهی حس می کنم من از یک دنیای دیگه هستم. انگار من دنیا را به گونه دیگه ای ادراک می کنم. احساسات من، تفکرات من، قواعد و اصول بنیادین وجود من برای خیلی ها قابل درک نیست.

خیلی ها برام پیشنهاداتی ارائه می کنم یا راهنمایی هایی می کنند که به هیچ طریق نمی تونم درک یا هضمش کنم چه برسه به اجراش...

خیلی وقت ها بدجور احساس رابینسون کروزوئه را دارم ولی برعکس اون نه در یک جزیره تنها بلکه در یک شهر بزرگ و بین سیل آدم ها...

 

گاهی حس می کنم چه قدر زنان آرتمیسی مثل من تنها هستند. زنان آرتمیسی مثل من را نه زنان همجنسشون درک می کنند و نه مردان! نه بین زنان جایی دارند و نه بین مردان. نه عقایدشون برای زنان قابل هضم است و نه مردان...

چه قدر تنها هستیم ما زنان آرتمیسی...

نظرات 26 + ارسال نظر
admin چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 09:39 http://aaddminn.blogfa.com

سلام

با این تعاریف که کردید باید بگم منم با یک همچین همسری دارم زندگی میکنم

و البته همیشه دچار مشکلاتی هستیم که همین نوسان های زندگی اون رو زیباتر میکنه
و اینکه گاهی باید زنان این تیپی رو متقاعد کنی برخی رفتارها ناهنجاری حساب میشه و باید اون رو بپذیرن هرچند روح اونها اعتقادی بهش نداره

آقای ادمین اگه چنین زنانی را واقعا بشناسید باید بدونید که ممکنه در ظاهر بپذیرند ولی در باطن روز به روز پژمرده تر و افسرده تر میشند وقتی جوری زندگی کنند که بهش باور ندارند...

چرا ناهنجاری؟! تفاوت دلیل ناهنجاریه؟! چرا به گزینه پذیرش این زنان همان طور که هستند کسی فکر نمی کنه؟! چرا باید به زور عوضشون کرد؟ نمیشه ما را همین جوری که هستیم بپذیرید؟!

برنا چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 10:24 http://www.newday2014.blogfa.com

سلام
راجع به این پست و لینک آن:
به نظر من همه انسانها تنها هستند. (خیلی راحت، کافیه به خودتون و خلوت خودتون رجوع کنین)
گاهی این حالت به من هم دست میده...مثل همین الان...
و وقتی این حالت در میان خانواده و دوستان نزدیکت بهت دست بده خیلی بیشتر آدمو غمگین میکنه
واقعا آرزو میکنم این تنهاییها و درک نشدنها لااقل از جانب افراد کلیدی زندگی شما و عزیزانتون کمتر بشه....
..............................................
خب بریم سراغ بانوان آرتمیسی و کمی مزاح:))))
1- دخترخاله کوچولوی من که 3سالشه هم اسمش آرتمیسه.
2- منم یک همسر آرتمیسی میخوام........
3- آیتم 1 و 2 هیچ ارتباطی با هم ندارند.

جنس تنهایی افرادی چون من فرق می کنه. خیلی. وقتی جزو معدود افرادی باشی که خلاف جهت آب حرکت می کنی...

خوب روی گزینه 2 فکر کنید!

آمیتریس چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 10:42 http://amitrisashegh.blogsky.com/

سلام احساست رو دقیقا درک میکنم ، وقتی سرکوب شدم چقدر اون لحظه درد آوره ، دیگه هیچ رمقی برای حرکت واسم نمی مونه.
همیشه از خودم سئوال میکنم چرا من باید شبیه بقیه دخترا باشم ؟

منم این سئوال را بارها پرسیدم! شاید چون جامعه نمی تونم افرادی خلاف جهت غالبش را تحمل کنه...

saint harlot چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 10:49 http://www.sweetsuicide.blogfa.com

منم همین حس رو دارم.از نوشته هات پیداست که نباید زیاد از این جامعه انتظار حمایت یا تائید داشته باشی
نوشته هات رو دوست دارم.به کارت ادامه بده

نه! مدت هاست ندارم ولی بعضی وقت ها این همه حجم تنهایی و فهمیده نشدن آزارم میده

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 11:49 http://1nicegirl8.blogsky.com

خب این الان ناراحتی و غصه داره؟
نه واقعن ناراحتی داره؟
یه روزی آرتمیس بودن مد میشه
اونوقت تو همون جمعها که حرفتون رو متوجه نمیشدن
هزار تا کپی از آرتمیس ها پیدا میشه که نمیشه اصیل و غیر اصیلش رو تشخیص داد
و چه بسا هزاران هزار جمله هم از دکتر شریعتی و حسین پناهی و شوپن اوپن و سر الکساندر مسی و ... تو نت پخش بشه که ژن آرتمیسی داشتن
تازه کتابی هم نوشته میشه با عنوان آرتمیس کوچولو نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری آرتمیسیان یا مثلن هزار راهی که باعث شد آرتمیس بشم ...
تازه شم مشخص میشه که ایرانیان زمان داریوش و کوروش آرتمیس بودن بعد فمینیست شدن و بعدش نیست شدن
خب من جای شما بودم بجای غصه خوردن همینو هدف قرار میدادم و یه چیزی تاسیس میکردم...

از انرژیت خوشم میاد ماهی

صنم چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 12:45 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام عزیزم.
ولله آرتمیسی نیستم و درک نمیشم
اگه بودم که سرم رو گوش تا گوش میبریدن

سرگل بافت چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 12:57 http://www.crochetknitsargol66.blogfa.com

سلام دوست عزیزم وبلاگ جالب داری اگر دوست داشتی به من هم سر بزن.

من کارهای هنری خودم( بافت) و بعضی از دوستام رو برای فروش گذاشتم این فروش به نفع بچه های سرطانی ایران عزیزمون هست.

دوست داشتیلینک کنید وخبر بدید

www.crochetknitsargol66.blogfa.com


با مطلب آموزش مجازی قلاب بافی بروز هستم.

مرضیه چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 13:59 httphttp://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
شایدمنم یک زمانی ارتمیس بودم .زمانی که مجردبودم وجوون تر.اما بعدتر دیگه فهمیدم من هیچی نیستم.من اون چیزی هستم وباید باشم که بقیه از من انتظار دارن.
دیگه خیلی وقته هیچ کاری نمیکنم ،چون حس میکنم کاری ازم برنمیاد و هرچیزی رو همونطور که هست بایدپذیرفت.

خوب من نه تسلیم شدم و نه می تونم بشم! یک مدت کوتاهی شدم اونی که دیگران انتظار دارند و به شدت افسرده شدم!
بین بد و بدتر من بد را انتخاب کردم

milad چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:10 http://salibhayekohne.blogsky.com

no comment for now

admin چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:16 http://aaddminn.blogfa.com

خانم اردی بهشتی

مثلا وجود حجاب
میشه قبول کرد همسرت بدون حجاب وارد اجتماع بشه؟

با سایر مسائل کاری ندارم ها
حوصله گشت و ارشاد و امنیت اخلاقی واینا رو ندارم
میتوجه میشی چی میگم؟

میشه دقیق تر توضیح بدهید؟!

مرضیه چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:35 httphttp://ghadaghan1.mihanblog.com/

منم حس افسردگی دارم.
خیلی وقته که حس میکنم دارم ته نشین میشم.
آروم آروم میمرم ته گل و لا ی یه مرداب تا برای همیشه تموم شم.
این حس واقعیه منه که خیلی وقتا بی اختیار خودم رو دراین حالت مجسم میکنم.

خوب درسته ایستادن سر عقایدم باعث فرسایشم میشه ولی حس افسردگی را ندارم. گه گاه حس تنهایی می کنم.

مرضیه چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:43 httphttp://ghadaghan1.mihanblog.com/

حس میکنم بفهمم اقای ادمین منطورشون چیه.
چیزی که چالش منم هست.
چارچوبی رو که بواسطه دینم مجبورم واعتقاددارم که باید رعایت کنم و خودم که خیلی ارزوها وخواسته ها دارم که در این چارچوب نمیگنجه.
و اگر انجام بدم میشه ناهنجاری وهمونی میشه که باعث مقابله دیگران میشه.

جواب آقای ادمین را توی وب خودشون دادم. فکر می کنم زنان ارتمیسی اگه در مسائل بنیادی تر دیده بشند با این مسائل پیش پا افتاده تر راحت تر بتونند کنار بیاند.

مهرپرور چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:55 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
صبح که خواستم کامنت بذارم، نظر خاصی نداشتم. فقط این احساس رو میفهمیدم و دیروزم داشتم با خودم فکر میکردم بعضی حرفا رو به یه افراد خاصی میشه گفت ولی بعضی حرفا رو نزنی سنگین تری...
بانوی آرتمیسی عزیز تو تنها نیستی، فقط انسانهایی مثل خودت کنارت قرار نگرفتن....البته آرتمیس ها هم با هم فرق هایی دارند

آره! آرتمیس ها هم با هم فرق دارند... مشکل اینه الان فقط به پذیرش ساده هم راضیم... بپذیرند من باهاشون فرق دارم. هی نخواهند من را همون جوری کنند که می خواهند.

دکتر زول چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 15:00

همین چند تا کامنت رو که خوندم حس کردم بازم فهمیده نشدی، زن آرتمیسی.
...
گاهی همین سرکوب، آرتمیس رو قوی تر میکنه و تلاشش برای برابری رو بسیار بیشتر. به نظر من اگر اطرافیان استقلال و توان دخترهای این مدلی رو بپذیرن به نفع ارتباط هست. آرتمیس دست از کله شقی برمیداره، اعتماد به نفسش بالاتر میره، به آتنا و هستیا نزدیک تر میشه و حس تلخ تنهایی (اون تتهایی که تو میگی) هم کمرنگ تر میشه.

بله! در کامنت قبلی هم گفتم من به پذیرش این تفاوت راضی هستم. حتی اگه درکم نکنند و یا باهام موافق نباشند. سعی نکنند من را مثل بقیه کنند.

باران چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 18:09

من رفتم دوباره اون پست "من و آرتمیس" رو خوندم. نمی دونم من جزو کدوم دسته ام، یک سری از این خصوصیات رو دارم ولی نمی دونم...
به هر حال من هم اغلب این احساس تنهایی رو دارم و این که شاید خیلی متفاوتم و از یک دنیای دیگه.
شاید هم، همه انسانها، با وجود با هم بودن تنهان...
در مورد این جمله ای که گفتی ( الان فقط به پذیرش ساده هم راضیم... بپذیرند من باهاشون فرق دارم. هی نخواهند من را همون جوری کنند که می خواهند.) .. والّا اگر یک همچین چیزی وجود داشت که خیلی همه زندگی راحت تر و شاد تری داشتیم. مشکل دقیقا همینه که همه می خوان دیگران رو عوض کنند!!

بله! مشکل خیلی از روابط همین عدم پذیرشه. ولی تا آرتمیسی نباشی دردی که می کشند را درک نمی کنی. چون تفاوت های ما با بقیه جامعه یک کمی بنیادی تره!

بیتا پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 15:41 http://www.ifutouchme.persianblog.ir

بانو جان شما میدونی که منهم تقریبا درهمین چارچوب شخصیتی هستم
اما شماکه استادمنی بهتر میدونی که انسانها قابلیت انعطاف پذیری هم دارن
به وقتش مادرن یا مدیرن یا معشوق وعاشقن
میدونم که سخته وخودمن هم بارها خسته شدم ورنجیده
ولی خب زندگی همینه دیگه گاهی سرسختی میخوادوگاهی انعطاف
کم کامنت گذاشتنم از تنبلی نیستاااا
اکثرمواقع بلاگ اسکای کدرو قبول نمیکنه

منعطف رفتار کردن خیلی فرق داره با تغییر چهارچوب شخصیتیت بیتا جان.

شیرین پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 21:54

من خیلی وقته که دیگه اظهار نظر نمی کنم. بحث نمی کنم. اما خیلی می رنجم از شرایط. تلخ شدم.

من نمی دونم چرا هنوز دست برنداشتم از بحث کردن!

بادبادک‌باز جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 13:24 http://kites-season.blogsky.com

بعضی وقتا تنهایی و فکر کردن مشکل آدمو حل مینکه
همیشه که نباید کسی آدمو درک کنه
یا راه حل پیشنهاد بده که !

بله! بعضی وقت ها! نه این که بشه حالت حاکم بر زندگیت!
راستش من از دیگران اصلا راه حل نمی خواهم دیگران زیاد برای شبیه شدن من به خودشون راه حل ارائه می کنند.

[ بدون نام ] شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 11:20

شادمانه
اگه کسی وارد یه فرایند رشدی بشه، بعداز یه مدتی احساس تنهایی و فردیت میکنه چون ازیه طیفی خارج شده و شاید داره طیف و گستره خودش رو شکل میده

راستش من هم از همون عنفوان کودکی هم احساس تنهایی می کردم یعنی از همون ابتدا بنده فرایند رشد عظیمی داشتم؟!

ونوس شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 12:41

افرودیت ها بدبخت ترن مخصوصا اگرخانوادشون سنتی ومتعصب باشه

همه ما در برهه ای از زمان احساس تنهایی می کنیم ولی حداقل در بخشی از فرهنگ ما منش آفرودیت ها به عنوان قسمتی از خصلت زنانه مورد پذیرشه و مورد توجه مردان اقلا قرار می گیره.
آرتمیسی ها را نه مردان می پسندند و نه زنان

سپیدار شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 21:03

چرا میگین زنها زن آرتمیسی رو نمی پسندن؟ من خودم از این نوع زنها خوشم میاد. بقیه زنا رو خوب درک نمیکنم نه که بدم بیاد. آفرودیت رو هم دوست دارم.

شاید تو هم خدابانوی آرتمیس فعالی داشته باشی.

من یاد گرفتم همه خدابانوان را دوست داشته باشم! حتی هراها را که درکشون نمی کنم

ونوس دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 11:38

زن های هرایی منو دوست ندارن ولی راستش از زنان ارتمیسی ودیمیتری بیشتر از بقیه خوشم میاد زنان دیمیتری به خاطر مهربونی شون وزنان ارتمیسی بخاطر حامی بودنشانواین که تقریبا مثل زنان دیگر اصلا حسادت زنانه ندارند بیشتر میتونن زنان افرودیتی درک کنن

درک می کنم. هرایی ها از تاثیر احتمالی آفرودیت ها بر همسرانشون می ترسند.
درست میگی، آرتمیسی ها حسادتی ندارند.

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 20:20 http://1nicegirl8.blogsky.com

افرودیت و هرا چی هستن؟ژاپنی میحرفین؟

نه یونانی می حرفیم! داستانش مفصله! یکی چیزی مثل آرتمیس که لینکش هست. یک سر بهش بزن

ابر سفید چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 01:58

سلام.کاملا درسته .تنهایی یه ارتمیسی با هیچ کس وهیچ چیز جبران نمیشه.تنهایی ارتمیسی ها بسیار بزرگه.بینهایت بزرگ. ،،خاننده خاموش،،

درسته! نه نمیشه... شاید اگه یک روزی کسی پیدا بشه که به روح ارتمیسی همان گونه که هست احترام بگذاره ذره ای از تنهاییش رفع بشه ولی ...

مریم جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 20:18

بانوی گرامی اردیبهشتی
من هم آرتمیس تایپ هستم و بسیاری این حس تنهایی را که می گویید تجربه کرده ام
نه با هیچ دختری آنقدر نزدیکم و نه هیچ مردی
این مطلب رو که خوندم تصمیم گرفتم براتون کامنت بذارم
راستش دیگه انتظاری هم برای فهمیده شدن ندارم

هلیا چهارشنبه 5 شهریور 1393 ساعت 14:17 http://oghab.parsiblog.com

سلام...
بانو بدون که جای تبریک داری که انرژیتو حفظ کردی که خودت خودتو پذیرفتی، که لااقل به خودت شک نکردی. و باز اندکی قدر دنیای نزدیکت رو بدون که مجبورت نکردن. و شکرش رو.

من میدونم تنهایی چیه و میدونم وقتی متفاوت باشی و نه تنها درک نشی که حتی خوبی هات جذابیت هات اون چیزی که واسش زحمت کشیدی ارزش هات... قضاوت بشه سخته.
نمیدونم تو بقیه دنیا بانوی ارتمیسی چطوری خودشو زندگی میکنه اما اینجا که خیلی تنهاست. و همیشه احساس میکنم بخش زیادی از انرژیش بی دلیل شاید صرف جنگیدن میشه.
حرفات قشنگن. و اون جایی که به آقای ادمین گفتی اگه سر مسایل بنیادی تر دیده بشن به پیش پاافتاده ها گیر نمیدن هم درسته. ولی میدونی که زور زیادی رو هم تاب نمیارن. شاید سکوت کنن اما پژمرده میشن.
و اینکه همین که آقای ادمین همسرشو شناخته و در راه درکش تلاش میکنه ارزشمنده.

و اینکه یه سوال... بانوان آرتمیسی میتونن تنهایی همو پر کنن اندکی؟

برادر من میگه آدمی تنهاست... و فقط باید اینو بفهمه بپذیره!

متشکرم

بله! زنان آرتمیسی خواهروار به هم کمک می کنند.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد