سلام
طلاق عاطفی به دلایل مختلفی ممکنه رخ بده. می تونه شکل ها و فرمت های مختلفی داشته باشه ولی همه اون ها در یک چیز مشترک هستند، فرد نسبت به شریک زندگیش بی علاقه و بی تفاوت میشه.
ممکنه حتی وظایف زناشوییشون را نسبت به هم انجام بدهند، ممکنه مرد با جدیت برای تامین مخارج زندگی کار کنه یا زن برای بهبود کیفیت زندگی و مسائل درون خانه و یا حتی ممکنه نسبت به هم بسیار با احترام صحبت کنند ولی خلا و نبود یک چیزی در این بین بسیار مشهوده...
عدم عشق و علاقه. فرد دیگه با علاقه به خونه نمیاد. دیگه با عشق برای همسرش چیزی نمی خره. دیگه با شوق غذا نمی پزه یا به خودش نمی رسه. دیگه از احساسات و افکارش برای شریک زندگیش تعریف نمی کنه. دیگه براش احساسات آن دیگری مهم نیست. دیگه ... و دیگه و دیگه...
فرد بی تفاوت میشه... بی احساس و البته ناامید... ناامید از دیدن عشق و بهتر شدن زندگی... ناامید از برقراری مجدد رابطه ای سرشار از احساسات و شور و شوق با همسرش...
به هزاران دلیل موجه و غیرموجه منجمله بچه ها و عدم حمایت اجتماعی و خانوادگی یا عدم استقلال مالی یا ترس های مخفی و آشکار و... تن می دهد به این هم خانگی...
طلاق عاطفی شکل های مختلفی داره و به دلایل متعددی هم رخ میده ولی یکی از مهم ترین دلایل اون عدم ارضای نیازها و توقعات به حق فرد توسط همسرشه.
شما فکر می کنید این نیازها چی می تونه باشه؟ تجربه ای دارید برام بگید؟
پیوست: حدود یک ماه پیش یک مطلب زیبا در یک کتابی خوندم و همون لحظه برای یکی از گروه های وایبری با ذکر منبع و به شیوه نوشتاری خودم ارسال کردم. حالا بعد از یک ماه تو یک گروه دیگه ای یکی از اساتید روانشناسی این پیام را ارسال کرد. کلی ذوق کردم که پیام من دست به دست چرخیده. ولی گفتم قبل از نوشتن این موضوع مطمئن بشم! از ایشون پرسیدم این مطلب را خودشون نوشتند یا فورواردی است و در کمال تعجب ایشون ادعا کردند خودشون این کتاب را خوندند و این پیام را نوشتند!!!!!!!!!!!!!! بعد من گفتم که این پیام را فلان روز به نوشتار خودم تو گروه ارسال کردم و ایشون منکر شدند و یک عده هم از استاد به خاطر مطالب عالیشون تشکر کردند!!!!!!!!!!! و اینجا بود که متوجه شدم چرا ما جهان سومی هستیم!
پیوستت که باعث تاسفه
راستش در مورد متن نظری ندارم. یعنی فکر میکنم این موضوع هم مربوط میشه به همین جهان سومی بودن ماها که نمیتونیم جدا شدن دو نفر رو راحت هضم کنیم.
معمولا قبل طلاق رسمی طلاق عاطفی رخ میده ولی در جوامع سنتی تر میزان طلاق های عاطفی که رسمی نمیشه بیشتره.
خانوم اردیبهشتی می تونم ایمیل شما رو داشته باشم می خوام درمورد خیلی چیزها باهاتون صحبت کنم.
بله عزیزم.
ایمیل من: mayfamily83@gmail.com
تو خیلی در معرض سرقت ادبی هستی! قبلا کپی بدون ذکر منبع یکی از مطالب وبلاگت تو یکی از سایتها, حالا هم که این جوری! ناراحت نباش. معلومه قلم خوبی داری و نوشته هات به دربخورن!
در مورد طلاق عاطفی تجربه خاصی ندارم!
در جواب آبی دریا گفتم مطلب از من نبود ولی کار اون استاد خیلی غیرحرفه ای بود.
سلام
طلاق عاطفی هم تو جهان سوم مرسوم تره، نه؟...به خاطر همون عدم حمایت اجتماعی و استقلال اقتصادی و قضاوتها....
امان از این آدمهای مثلا تحصیلکرده:غمگین:
فکر می کنم توی این جور جوامع طلاق های عاطفی که رسمی نمیشه بیشتر باشه.
شادمانه:
احتمالا طلاق عاطفی زمانی رخ میدهد که طرفین نه تنها از درک هم عاجز مانده اند بلکه قادر به درک تفاوت نگاه هم و پذیرفتن تمایز انتظارات نیستند و امیدشان از ایجاد درک مشترک یا زبان مشترک هم به یاس مطلق تبدیل شده است
احتمالا! این درک یا سعی برای قبول تفاوت ها خیلی مهمه
واقعا فکر کردی بی دلیله که انقدر تو کشور ما حق کپی رایت رعایت میشه. فرهیخته ایم خانوم جان، فرهیخته
یا زنگی زنگ یا رومی روم
سلام.
.بازم بهتون غبطه خوردم.
ای وای بازم سرقت ادبی.
خوش به حالتون
خب تقصیر خودتونه که اینقد خوب مینویسید.
معمولن چیزای با ارزش رو میبرن حالا ببین چقدارزشمند بوده که یه استاد اونو به نام خودش زده.
راستش عزیزم مطلب همون طور که گفتم اصلا از من نبود. از یک کتاب بود و من فقط به شکل نوشتاری خودم نوشتمش و اسم نویسنده و کتاب را هم آورده بودم ولی چیزی که برای من عجیب بود اصرار ایشون بر این بود که خودشون نوشتند. چه دلیلی داشت؟ این همه تو وایبر مطالب زیبا فوروارد میشه اگه می گفتند دیدم زیبا بود و فوروارد کردم چیزی از شانشون کم نمی شد ولی با این کارشون در دیده من به عنوان یک استاد روانشناسی ضعیف و غیرحرفه ای ظاهر شدند.
سلام
بسیار عالی توصیف کردید...تو زندگی من رخ داده این مساله...دلایلش خیلییی زیاده از مسائل بزرگ تا مسائل خیلی ریز و جزئی، ولی به صورت کلی دلیلش همون بی اعتنایی به خواسته ها و "حساسیت" های طرف مقابله.خیلی به تدریج اتفاق افتاد و امروز تو این نقطه ای که ایستادم و به زندگیم نگاه میکنم واقعا متعجب میشم... من برای احساسات توی زندگی خیلی ارزش قائل بودم و اصلا هیچ وقت فکر نمیکردم که بتونم اینجوری زندگی کنم.
درسته! خیلی وقت ها نقش مهم احساسات فراموش میشه
طلاق عاطفی شاید واژه جدیدی باشه و این هم همراه نسل ما زاییده شده باشه ، اما خوب تصور می کنم بعد یک مدت شاید یکی از طرفین خسته بشه و اون زندگی از هم بپاشه
البته به دلایل مختلفی می تونه به وجوود بیاد و ممکنه به حق باشه یا نه اما خوب تصورم اینه که خیلی اش ریشه در دو تا مسئله داره 1 از نظر احساسی نمی تونن همدیگه رو راضی و درک کنن و 2 از نظر جنسی از هم لذت نمی برن و یا ارض.... نمیشن
بحث خوبیه و ممکنه برای هر کدام از ماها هم پیش بیاد کاش پست بعد رو هم اختصاص بدی به روشهای که از این اتفاق جلوگیری بشه
شاید واژه اش جدید باشه ولی بعید می دونم پدیده جدیدی باشه شاید الان رو آمده و بیشتر نمود پیدا کرده!
سلام خانم اردیبهشتی مهربان
ممنون بابت تبریک تولد دنیل... لطف کردی :)
درباره طلاق عاطفی ساعت ها میتونم برات حرف بزنم ...نیازها واقعا بعضی هاشون خیلی ساده و پیش پا افتاده هستن اما درطی زمان وقتی به همین ها ساده ها اهمیت داده نشه خیلی مشکل درست میکنه... یکی از نزدیکانش دلش میخواست نقاشی های بچه ها شو نگه داره همه رو جمع کرده بود ولی شوهرش نظرش این بود جا نداریم و همه رو یه روز که خانومه بیرون بوده ریخته بود دور هنوز وقتی خانومه از اون روز عصر حرف میزنه کلی گریه میکنه... سی سال گذشته اما هنوز دلش رو سوزونده اون کار.... یا تعریف میکرد که همیشه دلش میخواسته در خونه اش باز باشه به روی مهمون و شوهرش حالا شرایط مالی رو بهونه میکرده یا هر چی خیلی کم پیش می امده که رعایت کنه حال خانمشو و چیزی که دوست داشته.... خلاصه خیلی بده که اینقدر زیاد میبینیم اطرافمون و ....دوستت دارم دوستم ممنون که دغدغه های ما رو مینویسی :)
خواهش عزیزم. تولدش مبارک و خجسته باشه! راستش من وقتی گوشیم را روشن کردم یک دفعه با یک حجم عظیمی از پیام مواجه شدم و گیج هم شده بودم که چی به چیه؟! کلی فسفر سوزوندم تا دوزاریه افتاد!
به نکته خوبی اشاره کردی. گاهی بعضی اتفاقات تا آخر عمر فراموش نمیشند. مخصوصا که هیچ وقت عذرخواهی یا جبرانی برای کم کردن بار اتفاقیش صورت نمی گیره.
سلام طلاق عاطفی خیلی زجرآوره بخصوص برای بچه های خونه چون میفهمن اما هیچ کاری نمیتونن بکنن اما توی دلشون عذاب الیمیه........
در مورد کامنت خصوصیت همینجا میگم که اولا اون رو برای خودم نمیخواستم و دوما کامنتی ازت نداشتم براش!! ظاهرا ثبت نشده!!!
صنم جان به نکته خیلی مهمی اشاره کردی که من فراموش کردم بگم. طلاق عاطفی برای بچه ها خیلی درداوره چون خیلی زودتر از والدین متوجه اش میشند و گاهی طلاق رسمی براشون بهتر از موندن توی اون زندگی است.
طلاق عاطفی......
این چیزیه که در زندگی اطرافیان خیلی می بینم....البته منم از این قائده مستثنی نیستم...
عدم توجه من و همسرم به نیازهای همدیگر باعث شده فاصله مون خیلی خیلی زیاد بشه....شاید عجیب باشه ولی من و همسرم دیگه خیلی کم در مورد روابط خودمون و نیازهای عاطفیمون حرف می زنیم و بیشتر راجع به بچه مون و کارهای روزمره اداری باهم حرف میزنیم....این از نظر من طلاق عاطفیه ولی همسرم همچین اعتقادی نداره و فکر میکنه که الان دیگه وقت لوس!!!!!!بازی نیست
متاسفانه خیلی از آقایون این چیزها را لوس بازی می دونند ولی اگه خدای ناکرده و دور از جون همه همین آقایون با زنان جدید آشنا بشند این قدر تو این لوس بازی ها قهار میشند و عزیزم و قربونت برم میگند که استاد تمام میشند تو این زمینه!
طلاق عاطفی این روزا بخاطر حسادت، چشم و هم چشمی، درامد پائین، عدم رضایت جنسی و مالی و اخلاقی به وفور یافت میشه
بودن کانالهای ماهواره و دیدن سریالهایی که پر از خیانت و زندگی های ایده اله به این مسئله دامن زده
یکی از بستگان دور ما بعد از ازدواج سه تا بچه هاشون رسما متارکه کردن و دیگه باهم زندگی نمیکنن در صورتی که 30 سال طلاق عاطفی گرفته بودن از هم و هیچ صنمی مگه رفع حوائج باهم نداشتن
ممکنه اثر کاتالیزوری داشته باشه برای بیشتر شدنش ولی عاملش نمی تونه باشه.
"یالوم تو کتاب دژخیم عشق یک جمله بسیار زیبا داره که خیلی روی من تاثیر داشت:
«هیچ وقت چیزی را از کسی نگیرید مگه جایگزینی براش داشته باشید.»"
این جمله خودمه و روی من تاثیر گذاشت ...نیاین تو وبلاگم بگین در چه زمانی من نوشتم چونکه تاریخ ثابت کرده نوشته های شما به شما وفادار نیستن همش میرن پیش دیگران حتی اگه مدرک داشته باشین:))))))
اما چرا این جمله به ذهنم اومد؟همینطوری ک نبود ... فکر کنم طلاق عاطفی به جایگزینی یه ربطی داره ولی نتونستم بنویسم شما خودتون ربطش رو پیدا کنین
آفرین ماهی! تو خیلی باهوشی! دقیق همینه! وقتی هی از کسی چیزی بگیری و جایگزینی براش نداشته باشی کم کم فاصله ها و ناکامی ها و کینه ورزی ها بیشتر میشه!
بنظرم نیاز به محترم بودن 'داشتن استقلال رای ونیاز به رشد در همه هست و عدم رعایت اینها از طرف هر یک موجب طلاق عاطفی میشه۰وقتی به هم بی احترامی کنند 'یکنفر بخواد در همه موارد حرف خودش باشه 'بی اعتناعی کنه و اجازه رشد به طرف مقابل نده۰
به نکات خیلی خوبی اشاره کردید مینو خانم
سلام مرسی بابت جوابهاتون و ایمیل . خانوم اردیبهشتی عزیز از اینکه اینقدر با دقت به سوالهام جواب می دید ازتون واقعا ممنونم
خواهش می کنم عزیز دل
یه جایی توی یکی از پست های بی ربط نامه نوشته بودم که به نظر من ازدواج 4 جنبه اصلی داره؛ یعنی زن و شوهر باید 1) دوست هم باشن، 2) شریک مالی خوبی برای هم باشن 3) شریک جنسی خوبی برای هم باشن و 4) هم خونه خوبی برای هم باشن. و وقتی یکی از این چهار پایه لق بشه دیگه ازدواج تکیه گاه محکمی نخواهد بود.
به نظرم طلاق عاطفی سست شدن جنبه دوستی در ازدواج هست.
این جنبه مهمیشه ولی هر چهار جنبه موثره
وای من کلی نوشته بودم نمیدونم پیامم رسید یا نه
همه پیام ها را تایید کردم!
یه سوال بپرسم؟
آدم چقدر باید به مشاورش اعتماد کنه
یعنی تا چه حد؟
سوال خوبی کردی ماهی جان
اول این که فرد باید با مشاورش ارتباط برقرار کنه. یعنی ازش خوشش بیاد و بتونه بهش اعتماد کنه و حرف هاش را قبول داشته باشه. وقتی یکی نسبت به مشاورش بدبینه و نمی تونه اعتماد کنه رابطه موثری برقرار نمیشه که بشه ازش نتیجه مثبت گرفت.
پس اگه با مشاوری ارتباط برقرار نکردی می تونی و بهتره مشاور را عوض کنی چون سبک کاری هر مشاوری متفاوته و ممکنه یک نفر هر چه قدر هم توانمند و معروف باشه ولی تو نتونی باهاش ارتباط برقرار کنی و این ضعف اون یا مشکل تو نیست. فقط عدم برقراری رابطه است.
نکته بعدی این که حتی اگه تو رابطه موثر و خوبی برقرار کردی قرار نیست و نباید مشاور به تو بگه که چی کار کنی. مشاور فقط ذهن تو را روشن می کنه. راه ها را برات نشون میده و احتمالات را بیان می کنه و در نهایت این تو هستی که باید تصمیم بگیری که چه بکنی. یعنی در نهایت مسئولیت تصمیم تو با خودته و نه مشاور.
پس نکته اصلی اینه که تصمیم گیرنده نهایی تو هستی و نه مشاور و البته باید پای تصمیمت هم بایستی و مسئولیتش را هم قبول کنی.
چقدر جالبه
چند بار این اتفاق برا شما افتاده
دایم همه نشستن از مطالب وبلاگ و وایبر و ... شما تقلید کنن!!!
فکر کنم خودتون رو به یه روانشناس نشون بدین بد نباشه
امر ورتون داشته علی آباد هم شهریه
انگار در و گهر میگین که همه بدزدن مطالبتون رو
یه مشت هجو و پرت و پلا
من گفتم که اون متن از من نبوده و اصلا هم دزدی مطلب مد نظرم نبود. صحبت اون استاد و دروغش مد نظرم بود!
در ضمن به نظرم شما اگه مطالب من را هجو و پرت و پلا می دونید بهتره نگران خودتون باشید که دارید وقت برای خوندن هجویات می گذارید تا نگران من برای مراجعه به روانشناس!!!!
مرسی برای جوابتون
مشاوری ک من میرم دوست نزدیک مامانم هست
بعدش بدبین شدم بهش
همون حرفایی رو میزنه ک مامانم بهم میگه با یه طرز بیان دیگه
مشکل اینه ک نمیتونم عوضش کنم چون اونوقت کاف فکر میکنه وااا اینا برای یه مشاوره هم با هم تفاهم ندارن
دوست ندارم ناراحتی های خانوادگی م رو منتقل کنم حتی به عزیزترینهام
کارم غلطه؟
اتفاقا درست فکر می کنی. یک متخصص حرفه ای هیچ وقت مشاوره و درمان نزدیکان و دوستانش را قبول نمی کنه. به نظرم بهتره مشاوره ات را عوض کنی و پیش کسی بری که باهاش راحت باشی. نگران فکر کاف هم نباش اگه پرسید صادقانه بهش دلیلش را بگو. هیچ چیز بهتر از صداقت نیست. ولی مهم اینه که تو پیش کسی بری که بهش اعتماد داشته باشی و باهاش احساس راحتی کنی.
هر سرقت ادبی در دلش یه جور تایید ارزش کاری هست که شما خالقش هستی
سلام واقعااا متاسفم برای استادی که اسمش استاده و لی کارش از درحده یه بچه دبیرستانی که بی ارزشه. ناراحت نشو از این مسایل دوروبر ما زیاد اتفاق می افته نمونش خودم کشیدم وقتی دانشجو بودم تحقیق خیلی پر محتوایی در مورد نظام آموزشی دوکشور انجام دادم تحقیقم اونقدر پرمحتوا و عالی بود که استادم فلشش آورد و گفت فایل باز قابل ویرایششو برام بریزتا برا ارایه درسی خودش استفاده کنه
واقعا متاسف شدم بحال خودمو دانشجوهایی که با هزارامید سرکلاس چنین استادایی نشستن.
بله! متاسفانه از این موارد زیاد دیده میشه.
البته چیزی که برای من جای تاسف داشت که دلیل دروغ این استاد را نمی تونستم درک کنم. اگه می گفتند فوروارد کردند آیا چیزی از شانشون کم می شد؟ ولی با این دروغشون در نظر من شکستند!
باسلام مجدد: خوشحال میشم سرم بزنی
اما درمورد مطلب طلاق عاطفیت باید بگم بنظرمن زن و شوهرا وقتی اقدام به طلاق عاطفی میکنن که ناراحتیای حل نشده ای دارن که این ناراحتیا بهم نمیگن تا حلش کنن و مداوم تو همه لحظه ها اون رفتاریا حرف یا رنجشی که از طرف مقابل دارن توذهنشون دور میزنه دورباطلی که جز عمیقتر کردن حس بدو تکرار لحظه های بد سودی نداره برای همین بیشتر بجای اینکه با پیداکردن راه حل مشکل حل کنن با بی محلی و اهمیت ندادن دست به تحقیر هم میزنن
بنظرمن طلاق عاطفی نوعی تحقیره
عزیزم آدرست را می گذاشتی تا بتونم بهت سر بزنم.
درست میگی. به نکته خوبی اشاره کردی.
سلام...
طلاق عاطفی یه اقدام نیست یه اتفاقه.
ممکنه گاهی موقتی باشه. وقتی صرفا احساس کنی دیگه کسی حتی خواهان توجه تو نیست، یا خواهان برآورده کردن نیازهای عاطفیت. من عملا شنیدم که ول کن این حرفا رو برسیم به زندگیمون!!!!! یعنی زندگی ازون حرفا جدا بود. و زندگی احتمالا درس و کاره!
یه بار یه جایی خوندم که دنیایی که توش زندگی میکنیم بهمون میگن از کسی که دوست داری فاصله بگیر
- گاهی- و به دشمنت نزدیک شو!!! خب من یه جاهایی درستی و سختی هردوشو تجربه کردم به اجبار!
البته خیلی اوقات مبحث توقعات!! مطرح میشه! یعنی اینکه اصلا تو چی میخوای؟ شاید زیااااد میخوای!!!
این به خودی خود الزاما مشکل بزرگی نیست، نوع برخورد افراد با توقعات همدیگه مهمه. حرف زدن کمک بزرگیه و به یه زبان شیرین و شیوا گفتن!
خیلی منظورمو روشن نگفتم
در مورد سرقت ادبی حق داری ناراحت باشی. اما به این فکر کن که بر زیبایی دنیا افزوده ای... این کافیه گاهی!
یه پیام واسم اومده بود که چقدر خوشم میاد از اونایی که از من بدشون میاد، حتما یه چیزی دارم که اونها ندارن!
بذار پای نداشته هاشون!
طلاق عاطفی اگه رخ بده دیگه موقتی نیست و قابل برگشت هم نیست. ممکنه در برهه ای از زمان به خاطر رویدادهایی دو طرف از هم دلچرکین بشند ولی بعدا این ناراحتی ها برطرف بشه ولی طلاق عاطفی ابعادی وسیع تر داره.
در مورد اون مطلب، من از خودم چیزی ننوشته بودم. جمله نویسنده را به سبک نوشتاری خودم توی محیط وایبری منتشر کرده بودم و چون وایبر مثل وبلاگستان نیست که بشه سند رو کرد دیگه ادعایی بهش نداشتم. حرف من رفتار اون استاد بود. این که چه دلیلی داشت دروغ بگه؟! آیا از شان استادیش کم می شد که بگه از این مطلب خوشم اومد کپیش کردم؟ ولی با دروغش در دیده من ارزشش به مراتب کمتر شد.
سلام ممنون که به نظرام جواب دادی
آدرسم:
khonekashonemozhe.blogfa.com هست
خوشحال میشم راجب وبم نظرتو بگی.
طلاق عاطفی شکل های مختلفی داره و به دلایل متعددی هم رخ میده ولی یکی از مهم ترین دلایل ((((اون عدم ارضای نیازها و توقعات به حق فرد توسط همسرشه.)))
کاملا موافقم تو زندگی کسی که خیلی خیلی خیلی بهم نزدیکه دارم ممیبینم...............همین باعث ترسم ازازدواجه که نکنه منم اینجورشم