مادر پسرک بودن

سلام

مادر پسرک بودن* حس و حال خاصی داره. تجربه جالبیه. یک تجربه ناب و منحصر به فرد.

وقتی پابه پاش فوتبال بازی می کنی و یاد می گیری چه جوری به یارت پاس بدی که نفر سوم توپ را ازت نگیره.

وقتی شب ها کنارش می خوابی و در حالی که داری براش کتاب داستان می خونی، آروم آروم موهات را نوازش می کنه.

وقتی تو پارک باهاش فوتبال دستی بازی می کنی و هر وقت گل می زنه، کلی ذوق می کنه و دور افتخار می زنه دور زمین بازی.

وقتی که غذا درست می کنی و اون برات با پیاز داغ به شکل یک قلب، روی غذا را تزیین می کنه.

وقتی برات یک فیلم نامه می نویسه که داستانش چندین فصل داره و به زور میاردت توی اتاقش و با این صحنه مواجه میشی و بعد با ذوق ساعت ها باهاش بازی می کنی و به خیال پردازی هاش دامن می زنی. از خنده غش می کنه و از دیدن خنده اش دلت روشن میشه.

وقتی یواشکی گوشی موبایلت را برمی داره و یک فیلم سلفی از خودش می گیره که به سبک مهران مدیری توضیح میده این فصل از سریالش تموم شده و امیدواره به زودی فصل بعدیش را بسازه!

وقتی ساعت ها میشینه و با حوصله یک کیلو لوبیاسبز را برات تمیز خرد می کنه.

وقتی توی بازی با ورق ازت می بازه و عصبانی میشه و قهر می کنه.

وقتی مجبور میشی بشینی و برای تک تک کلماتی که تو دفترش به عنوان مشق می نویسه، توضیح بدی که دندونه ها باید مشخص باشه و اون سرسختانه اصرار کنه که این اشکال موجی، شکل تحریری کلماته!!!!!!!!

وقتی برای این که بدون مسواک به تخت بره کلی برات فیلم بازی می کنه.

وقتی مجبورت می کنه که بگی مثلا سیاره زحل چندتا قمر داره و یا گوشته داخلی سیاره اورانوس از چی تشکیل شده!

وقتی میره سر لپتاپ و اسم ماشین های مورد علاقه اش را سرچ می کنه و ساعت ها با عکس و جزییاتشون سرگرم میشه و بعد از تو هم می خواهد بیایی و با اون در دیدن عکس ها شریک بشی.

وقتی با نودل و سیب زمینی و گوجه یک غذایی درست می کنه و با افتخار میگه که غذای اختراعی خودشه و می خواهد به اسم خودش ثبتش کنه!

وقتی کلی وقت می گذاره و یک نقاشی با جزییات کامل می کشه که بیشتر شبیه یک نقشه است تا نقاشی.

حتی وقتی شیطونیش گل می کنه و هرچی بهش میگی این کار را نکن! داری اذیت می کنی! با لجبازی به کارش ادامه بده!

همه و همه تجربه های منحصر به فردیه که فقط و فقط میشه با پسرک تجربه اش کرد و نه هیچ کس دیگه ای. تجربیاتی که هیچ وقت با هیچ کس دیگه ای تکرار نمیشه.

برای همینه که مادر پسرک بودن حس و حال خاصی داره.

 

* من باور دارم هر بچه ای از هر جنسیتی، خلق و خو و روحیات خاص خودش را داره، برای همین تجربه مادر بودن هر بچه ای منحصر به فرده و قابل مقایسه نیست.

 

پیوست 1: این آهنگ هم مخصوص این پست.

پیوست 2: دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود میگه اگه یکی به ما بگه کله کدوی بنفش شش چشم به طرف می خندیم چون باور داریم این صفات در مورد ما صدق نمی کنه، ولی وقتی یک نفر چیزی میگه که عمیقا باور داریم در مورد ما صدق می کنه سخت برآشفته میشیم و در صدد دفاع از خودمون برمی آییم. سریال جدید مهران مدیری، با همه نقاط ضعف و قوتش انگار بدجوری دست گذاشته بود روی نقطه حساس بعضی از افراد جامعه پزشکی!

نظرات 31 + ارسال نظر
یاسمین یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 12:29

آخی...تک تک کلماتتون رو خوندم و با هرکدونش یاد خواهرزاده گل خودم افتادم.
هم سن و سال پسرک گل شماس.

درباره قضیه سریال مهرات مدیری بایدبگم از اونجایی که کلا فیلم و سریال نمیبینم نمیدونم تو این سریال چی گذشته.اما بخشی از ناراختی ما از برخی شوخیها برمیگرده به بی جنبگیمون.و بخش دیگه هم اینکه شاید واقعا اون صفتی که یکی بهمون نسبت میده درست نیس.بنابراین ناراحت میشیم و بهمون برمیخوره.
پس جمله نویسنده ای که گفتید گاهی درست میتونه باشه و گاهی نه.

عزیزم مسلمه که وقتی صفت بدی را نادرست به کسی نسبت بدهند ناراحت بشه. این ناراحتی تا اندازه ای طبیعیه ولی وقتی زیاد از حد بشه و منجر به خشم و آشفتگی و اقدامات غیراصولی بشه داره یک پیغامی میده. یعنی که خودم هم باور دارم این جوری هستم ولی دارم انکار می کنم.

مامان شنتیا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 12:33 http://shantiya-2008.blogfa.com/

واقعا مادر پسر بودن تجربه خاص و منحصر به فردی هست.
گوارای وجودت

ممنون عزیزم. تجربه شما هم

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 12:35 http://1nicegirl8.blogsky.com

ای جانم
مامان خوبی هستی ک تو بیشتر لحظات زندگی پسرت حضور داری و نقش ایفا میکنی کاری ک شاید به چشم نیاد ولی ذره ذره آینده ش رو میسازی...موفق باشی مامان جون
پستت باعث شد فانتزی ذهنم رو به اشتراک بزارم:)))
من چند سال دیگه احتمالن یه دختر دارم ک با هم همیشه و همیشه ست هستیم خصوصن تو لباس پوشیدن اینطوری
http://s4.picofile.com/file/8184915684/tmp_IMG_20150426_1226021370462950.JPG
پیوست دومت هم پرفکت

وای وای ماهی چه فانتزی قشنگی
فقط عجب مادر خوش هیکلی! حسودیمان شد

آنا آریان یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 13:21 http://anaarian.blogfa.com

خیلی جالب گفتی در مورد دبی فرود

برنا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 13:44 http://Www.newday2014.blogfa.com

آقا منم بازی.....
قبول نیست...
اصلا من و پسرک یک تیم، شما و آقای اردیبهشتی هم یک تیم؛ 2 هیچ هم شما جلو.....خوبه؟
.......
انشاا... پروردگار دانا شما را برای ایشان و ایشان را برای شما نگاه دارد. عنایتی به لپ های پسرک از جانب ما داشته باشید.

بله! خیلی هم خوبه. فقط چه بازی؟
گفته باشم آقای اردیبهشتی توی تقریبا اکثر رشته های ورزشی دستی دارند. پینگ پونگ و والیبالشون که دیگه حرف نداره. زیادی تیم ما را دست کم نگیرید.

ممنون لطف دارید

Mozheee.blogfa.com یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 14:10

چه زیباعشق مادر و فرزندی را توصیف کردی دوست من واقعااا کا زیبا حس و حال خاصی دارد حسی توصیف نشدنیست عشق فرزند به مادر. خوشابه حس و حالت ...

ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 14:13

راستی سخن دبی فورد الحق کا بجا گفته
ممنون از مطلب زیبایت بانوی اردیبهشت ..

نیکی یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 14:17

منم یه پسر 5و نیم ساله دارم بی نهایت دوستش دارم ولی اون نه همه توجه اش به باباشه دوس داره تمام لحظه به لحظه اش رو پیش پدرش باشه و با اون سپری کنه حتی علنا میگه که بابامو بیشتر دوس دارم حتی شبا دوس داره پیش باباش بخوابه و باباش براش قصه بگه با اینکه من خیلی بهش محبت میکنم نمیگم چرا باباشو بیشتر میخواد ولی بعضی وقتا دلم میگیره

نیکی عزیزم، حقیقت اینه که بیشتر بچه ها به یکی از والدینشون تمایل بیشتری دارند. دلایل مختلفی داره، محبت بیشتر یا توجه، قهرمان سازی اون فرد در ذهنشون. دیدن رفتارها و خصوصیاتی که براشون جذابه و ...
درسته که والدی که کمتر مورد توجه قرار گرفته احساس اجحاف می کنه و حس می کنه محبت و زحماتش نادیده گرفته شده ولی باید در نظر گرفت که بچه ها به گونه دیگری دنیا را می بینند و قصد و هدف خاصی از اعمالشون ندارند.
البته بد نیست پسرت با پدرش وقت بگذرونه چون در نهایت با اون باید همانند سازی کنه ولی شاید بد نباشه جنس محبت هات و توجه هات را به گونه ای کنی که اون دوست داره. ببین از چه بازیی خوشش میاد، چه کاری را دوست داره و توی اون باهاش شریک شو...
مثلا اگه فوتبال دوست داره باهاش فوتبال بازی کن... اگه نقاشی دوست داره با هم کلی رنگ بازی کنید و...
یک نکته دیگه بچه ها زیاد از امر و نهی کردن و سخت گیری خوششون نمیاد و طبیعتا به سمت والد سهل گیرتر کشیده میشند

فرین یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 15:27

انتظار نداشتم آخر این پست به این زیبایی به این ناخوشایندی تموم بشه
بدتر اینکه اصلا انتظار نداشتم از شما این حرف رو بشنوم.
نقاط ضعف جامعه پزشکی عینک دودی مهران مدیری تو اتاق عمله؟!!یا مسخره بازیهای مهران غفوریان؟؟!!
واقعا این برنامه اصلا در این حد بود که بخواد ضعف جامعه پزشکی رو نشون بده؟
قطعا هر شخصی و هر حرفه ای قابل نقده ولی آیا واقعا این سریال ضعیف نقد پزشکان بود.؟!!
مطمینید اگر کسی به شما بگه احمق و براشفته بشید معنیش اینه که شما احمقید؟!!به نظر خودتون حرفتون خیلی بی منطق نیست...

نه فرین عزیز. نقطه ضعف بعضی از پزشکان (تاکید می کنم بعضی) عینک مدیری و ادای غفوریان نیست. مرده را به اتاق عمل بردنه. تشخیص اشتباه دادنه. عمل اضافی و بدون فایده کردنه. سرسری از کنار درد یک مریض گذشتنه و...
چند نفر از همین بچه های وبلاگی عزیزشون را به خاطر یک اشتباه پزشکی از دست داده اند. پدر خود من با درد خون دفع می کرد و به پزشکش بارها مراجعه می کرد و می گفت که درد داره و خون دفع می کنه ولی پزشکش می گفت که این ها به خاطر استرس و دلهره است! تو ترسویی! آخه کی به خاطر استرس خون دفع می کنه؟ وقتی اون پزشک سرسری از کنار درد و نگرانی پدر من می گذشت سلول های سرطانی نه تنها کولونش را درگیر کرده بود بلکه تو خونش پخش شده بود و به کبد و ریه اش زده بود. شاید اگه اون پزشک مسئولانه رفتار کرده بود من تو 23 سالگی بی پدر نمی شدم و پسرکم پدربزرگش را می دید.

مگه هیچ قشر و صنفی افراد نالایق نداره؟ همین روانشناسی. چه مشاورانی که با دادن مشاوره های اشتباه باعث شدن رابطه ها به جای بهبودی، از هم بپاشه!

در آخر گفتم که این حرف من نیست. دبی فورد هم نمیگه وقتی به شما گفتند احمق ناراحت نشید. ولی این که به شدت، بیشتر از حد متعارف خشمگین بشید و درصدد اقداماتی بربیایید که حتما خلافش را ثابت کنید و یا به هر قیمتی اثبات کنید که این جوری نیست این نشون دهنده اینه که خودتون هم ته دلتون باور دارید که مثلا احمقید!

در انتها من منکر پزشکان و پرستاران وظیفه شناس و دلسوز نیستم و زحماتشون را پاس می دارم. کسانی که عاشقانه کمک می کنند.
عمه خودم یکی از پرستارانی بود که بعد از مرگش در بیمارستان محل کارش به پاس خدماتش براش یادبود ساختند و ازش تقدیر و تشکر کردند.

گلابتون بانو یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 15:43 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

مادر بودن در هر نوعش قشنگ و خاصه! خدا پسر گلت رو حفظ کنه. انشاالله همیشه شاهد موفقیت ها و خوشحالی هاش باشی.

ممنون

برنا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 16:34 http://Www.newday2014.blogfa.com

فوتبال دستی!

باران یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 17:28 http://baraanebahar.blogfa.com/

درود
چه حس خوب و شیرینی خوش به حال پسرک و خوش به حال شما...
زندگیتان سرشار از شادمانی

ممنون عزیزم

شما راست می فرمایید (جنس شناس) یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 23:43

ممنونم از پیشنهادتون. به روی چشم به همین زودی نزد یکی از مطلع ترین همکاراتون تاکید میکنم همکاراتون که از قضا شناخت بسیار خوبی هم از شما داره، خواهم رفت.
بازم مرسی از تشخیص حرفه ای رایگان و پیشنهاد عالی شما.

بله! بله! بفرمایید! خیر پیش!

نیوشا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 23:49

خدا پسرم رو براتون حفظ کنه.
بله دست مدیری رو می بوسم..پزشک های حالا پزشک نیستن که درد بیمار رو درمان کنن به بیمار به چشم ماشین پول چاپ کنی نگاه می کنن.
تجویز نابخردانه یک پزشک عوضی بابای من رو زمین گیر مرد... و همه ما رو درگیر حال پدر... حالم از جامعه کثیف پزشکی به هم می خوره

متاسفم. امیدوارم حال پدرتون به زودی بهتر بشه. خیلی درد داره دیدن تحلیل رفتن پدر جلوی چشم آدم وقتی کاری از دستش برنمیاد

مهرپرور دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 11:59 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
همین لحظه های نابه که پدر و مادر شدن رو شیرین میکنه و نمیشه از خیرش گذشت، وگرنه مسیولیتهاش اونقدر وحشتناکه که آدم جرات نمیکنه طرفش بره!!!
خوشحالم که این لحظه ها رو آگاهانه تجربه میکنی عزیزم..


در مورد پیوست دو خیلی خوب گفتی..منم فکر میکنم چوب رو که برداری گربه دزده خودش فرار میکنه

درست میگی! گاهی آدم دیوونه میشه در بعضی از لحظات خاص

admin دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 12:35 http://aaddminn.blogfa.com

خدا این پسرک رو برای پدر و مادرش حفظ کنه ایشالا و روز به روز شادی هاتون رو افزون کنه

ممنون

آذرمی دخت دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 13:18 http://azarmedokht.blogfa.com/

من اول که فهمیدم بچم پسره همش احساس میکردم نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم، ولی الان بی صبرانه منتظر دیدنشم

پسربچه ها دنیای خاصی دارند. سرشار از انرژی و سرزندگی و شیطنت. البته من دختر نداشتم ولی با نوزادی و کودکی پسرم عشق کردم.

صفا دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 15:13 http://shaboroozema2nafar.blogfa.com

سلام خانومی. یه سوال دارم .ممنون میشم کمکم کنی.
مدتی هست که هرچی تلاش میکنم یه موزیک تو یکی از پستام لینک کنم اصلا شدنی نیست. میشه بگید باید چطوری و با چه روشی این کارو انجام بدم؟؟
بازم مرسی اگه راهنماییم کنید.

عزیزم شما لینک آهنگ مورد نظر را باید کپی کنید و بعد در مدیریت نوشتن وبلاگ خودتون روی کلمه مورد نظر کلیک کنید تا رنگش آبی بشه بعد تو قسمت نوار بالایی عکس یک زنجیر هست، روش کلیک کنید و آدرس آهنگ را تو پیست و تایید کنید.
نمی دونم منظورتون این روش بود یا نه؟ ولی من آهنگ در پست این گونه می گذارم

هدیه دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 19:53

مطالب وبتونو دوست دارم. با اینکه خیلی کامنت نمی ذارم اما نوع نگاهتون و مطالبتون برام جالبه و دنبالش می کنم.
یه سوال: ما شاید 90درصد اوقات از توهین یا نسبت ناروایی که بهمون میدن ناراحت میشیم و سعی داریم ثابت کنیم ا نطور نیست. یعنی در 90 درصد وقت ها طرفی که داره به ما چیز بدی رو نسبت میده راست میگه؟ اینکه خیلی ترسناکه!

راستش هدیه جان نود درصد میزان زیادیه! اگه من یک زن لاغر باشم بهم بگند خیکی باید ناراحت بشم؟ یا اگه قدبلند باشم و بهم بگند کوتوله؟ یا اگه دست و دلباز باشم و بهم بگند خسیس تنگ نظر؟
هدیه جان اگه ما نسبت به نود درصد صفات منفی حساس باشیم این یک زنگ خطره

یاسمین دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 21:41

تولدم مبارک

به به! تولدت مبارک یاسمین جون

امیدوارم لحظات شادی پیش رو داشته باشی

فامیل دور سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 16:21 http://sarab612.blogsky.com

تازه کجاشو دیدی بزار پسرک یک کمی قد بکشه تازه مزه مادری بودن را می چشی اما دینا جان من تو و همه مادرای صاحب پسر دیگه باید خیلی حواسمون جمع باشه که داریم مرد تربیت می کنیم .نه پسر بچه های تا ابد بچه ننه

من اصلا از بچه ننه خوشم نمیاد. فکر نمی کنم بچه ننه باشه ولی یک کوچولو از زیر کار در رو شده

هدیه سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 18:46

نه خب اینا خیلی کوچیکه. من منظورم در مورد چیزهایی بود که شخصیت ادمو زیر سوال میبره. یا مثلا خانواده ادمو. من اتفاقا تو فامیل عروفم به اینکه زود ناراحت نمیشم و جنبم بالاس اما خب وقتی کسی شخصیتمو زیر سوال میبره خیلی ناراحت میشم.

راستش هدیه جان مسلما فرهنگ فردگرای آمریکایی با فرهنگ ما فرق داره.
ولی چیزی که در مورد خودم به تجربه یاد گرفتم اینه اگه کسی داره در مورد من حرفی می زنه که صدق نداره از سوز دلشه و نه چیز دیگه. پس ارتباطم را باهاش قطع کردم و یا اگه نمی شد جوابش را مودبانه دادم و خودم را زیاد درگیر نکردم باهاش

آزاده چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 08:13

سلام خانمی خدا مادر و پسرک رو برای هم حفظ کنه عزیزم لحظه‌های ناب با هم بودن خیلی خیلی شیرین است این بچه ها خیلی زو بزرگ میشن و لحظه ها را زود از دست میدهیم

ممنون عزیزم

آبی دریا چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 09:23 http://ghadaghan1.mihanblog.com/

چه با حال.شبیه من وپسرم.
پسر منم عاشق اینه که هی بشینه جلوی وب کمه مونیتور وازخودش فیلما وعکسای عجیب غریب بگیره یا ادای هنرپیشه ها وخواننده هارو در بیاره.
فقط کافیه بهش چسب وقیچی .کاغذ بدی ،تا ساعتها سرگرمه کاردستی درست کردنه.

جدا؟ چه جالب
والا پسر ما همه اش ابتکارات مهندسی از خودش در می کنه

مینو چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 11:14 http://milad321.blogfa.com

امیدوارم این ارتباط صمیمانه شما و پسرتان همیشه حفظ بشه
در مورد پزشکان باید بگم عدم تشخیص به موقع بیماری توسط پزشکان مرا به این روز انداخت و از طرفی هم دلسوزی و تبحر یک پزشک مرا نجات داد.
هیچ قشری خالی از عیب نیست.اما کادر پزشکی مستقیما با جان انسانها سر و کار دارند و خطایشان جبران شدنی نیست.

ممنون
درست میگید

سعید چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 12:07 http://shaghayg.blogfa.com

زیباست

باران جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 02:12

خانم اردیبهشتی تولدتون مبارک. امیدوارم همه روزهای زندگیتون مثل روز تولدتون به زیبایی اردیبهشت و عطر بهار نارنج باشه. شاد باشی و سلامت

ممنون باران عزیزم

یاسمین جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 11:11

تولدتون فکرکنم یازدهم بود..مبارک،مبارک.
ایشالا زندگی خوب و پر از عشق و تندرستی داشته باشید.

ممنون یاسمین عزیزم. ممنون که به یاد بودی

بی ربط یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 16:40 http://idleuser.blogfa.com/

حس و تجربیات خوب تون مستدام.
پیوست دو عالی بود.

ممنون

عاصی یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 14:30

سلام اردیبهشتی جان.
منم همیشه دلم میخواد که یک پسر شیطون و باهوش داشته باشم
از وقتی برادرم کمی بزرگ شد و مدرسه رفت و شیطنت هاش شروع شد فهمیدم که چقدر مادر پسرک بودن میتونه متفاوت باشه
قبلا تجربه های دیده شده م همه دخترانه بود!
در مورد بند آخر : اوایل زمستون پارسال یهو به خودم اومدم و دیدم نزدیک به 12 کیلو اضافه وزن دارم. اضافه وزنی که خیلی غصه دارم میکرد. شاید توی لباس ( مخصوصا یونیفرم اداری) اصلا نشون نمیداد اما کسی حتی جلوی من راجع به رژیم نوه خاله ی باباش با یکی دیگه حرفی میزد من به خودم میگرفتم و ناراحت میشدم.
خیلی زیر پوستی و یواش یواش و با ورزش و رژیم منطقی الآن از اون 12 کیلو تنها 2 کیلوی دیگه باقی مونده. حالا چند وقتیه یه دوست مجازی در یکی از شبکه های اجتماعی به شوخی هی به من میگه خیکی یا بشکه و من از ته دل میخندم.
چرا؟ چون میدونم که نیستم!!
تجربه ی شخصی من میگه لایک به خانم دبی فورد و لایک به خانم اردیبهشتی


فکر کنم تجربه هر کسی منحصر به فرد ولی شیرین باشه

سارا سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 23:41

یه سوال در مورد پیوست 2 دارم
من اگه کسی بهم بگه خسیسی یا حسودی ناراحت می شم چون این خصوصیات اخلاقی رو ندارم ولی اگه کسی بهم بگه که نویسنده خوبی نیستم یا کینه ای هستم ناراحت نمی شم چون می دونم درست می گه. چرا ؟ یعنی من برعکس بقیه مردم هستم؟

خوب سارا جان همون طور که گفتم تا اندازه ای ناراحت شدن برای نسبت دادن چیزی که نیستیم ما را ناراحت می کنه. این طبیعیه.
حقیقت اینه که بعد دبی فورد میگه اگه ما اون خصوصیات درونی را کشف کنیم. درک کنیم و بپذیریمش دیگه از داشتن چنین خصایصی و نسبت دادنش به ما به شدت ناراحت نمیشیم. شاید تو به این مرحله رسیدی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد