سلام
یک دوستی دارم که دو ساله رابطه متعهدانه ای با یک آقایی داره. یک روز ازش پرسیدم که شما برنامه ای برای ازدواج ندارید؟ گفت راستش من آدم ازدواج نیستم. دوست دارم زمان هایی با هم باشیم، بخندیم، صحبت کنیم و ... ولی بعد برگردم به خلوت خودم.
اصلا نمی خواهم قضاوت کنم. ولی چیزی که در مورد دوستم خوشم اومد این بود که تکلیفش با خودش مشخص بود. می دونست چه جور آدمیه و از زندگی چی می خواهد؟
یک پست نوشته بودم با عنوان خواهش می کنم ازدواج نکنید! واضحه که کسانی که چنان ویژگی هایی داشته باشند به احتمال قوی زندگی موفقی نخواهند داشت. پس اون دسته را کنار می گذاریم.
اکثر ماها بارها و بارها شنیده ایم که برای ازدواج موفق زوج ها باید یک سری ویژگی هایی داشته باشند. به عنوان مثال از یک طبقه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باشند. علایق مشترک داشته باشند. شباهت ها بیشتر از تفاوت ها باشه. به استقلال مالی و عاطفی رسیده باشند و...
این ها شرایط لازم هست ولی کافی نیست.
من در تقسیم بندی های خودم یک سری شرایط دیگه هم دارم که به نظرم مهم تر از اون هایی هست که بالا گفتم.
اول این که فرد به یک خودشناسی نسبی رسیده باشه. ترس ها، خواسته ها، اولویت هاش را بشناسه. حد و مرزهای خودش را بدونه و مهم تر از همه این که با خودش روراست باشه. آیا واقعا آدم ازدواجه؟ آدمی تعهد بلندمدت هست؟ قبول مسئولیت زندگی و شریک شدن با دیگری؟
دوم این که چه قدر شما و طرف مقابل آدم انعطاف پذیری هستید؟ چه قدر توانایی پذیرش تفاوت ها و اختلاف دیدگاه های دیگری دارید؟ هر دو انسانی هر چه قدر هم شبیه هم باشند، یکسان فکر نمی کنند و خواسته های کاملا یکسانی از زندگی ندارند. این یک ویژگی کاملا اساسی در زندگی مشترکه که شما پذیرای این تفاوت باشید و به تفاوت عقاید و سلایق و حتی اولویت های طرف مقابل احترام بگذارید.
سوم، این که چه قدر شما و طرف مقابل مهارت حل مسئله دارید؟ یعنی در زمان بروز مشکلات به جای پیدا کردن مقصر و انداختن طناب تقصیر برگردن اون، دنبال مناسب ترین راه حل برای این مشکل هستند؟ مناسب ترین راه حل هم، راه حلی هست که برد-برد باشه. یعنی یکی از همه خواسته هاش نگذره و دیگری به همه خواسته هاش برسه! راهی متعادل که هر دو طرف به اندازه ای متناسب بتونند نظرات و سلیقه شون را اعمال کنند.
چهارم، این که چه قدر شما و طرف مقابل به آرزوها و استعدادها و اهداف دیگری احترام می گذارید. این که تصور نکنید اهداف و خواسته های شما خیلی خیلی مهم تر از دیگری هست و اون باید حالا حالاها دندون روی جیگر بگذاره تا شما یکی یکی پله های ترقی را طی کنید. بلکم در انتها بتونه نیمچه پله ای بالا بره. راهی پیدا کنید که هیچ کدوم سکوی پرتاب دیگری نشید. بلکه با هم بپرید.
پنجم، هر دو هنر دیدن دنیا از زاویه دید دیگری را داشته باشید. زاویه دید وسیعی که بتونید گه گاه خودتون را جای دیگری بگذارید و ترس ها و نیازها و خستگی هاش را درک کنید و باهاش همدلی کنید.
ششم، هر دو حامی باشید. حمایت کردن با سرپرستی کردن فرق داره. حمایت کردن به معنای این که شما بیشتر می فهمید و وظیفه شماست که مدام راه نشون بدهید و یا حتی وظایف دیگری را انجام بدید نیست. حمایت یعنی با اطمینان دادن از این که کنارش هستید، باور داشته باشید که خودش می تونه از پس کارهاش به بهترین نحو بربیاد.
هفتم، ازدواج در عین شراکت به معنای یکی شدن هویت زوج و یا وابستگی نیست. به استقلال، فردیت، اهداف شخصی و علایق شخصی هم احترام بگذارید.
هشتم، که برای من یکی از همه مهم تره، این که دو نفر در زندگی همدیگر را برابر بدونند. با هر ویژگی یا شغل و یا خصلتی بدونند که در سیستم ازدواج با شریکشون برابر هستند. این که مثلا شما مدیر یک شرکت هستید و یا همسرتون خانه دار، هیچ برتری به شما در سیستم خانواده نمیده. کار و فعالیت و زحمات هر دوی شما در سیستم خانواده به یک اندازه ارزشمند و حیاتی است.
نهم، تقسیم وظایف در خانواده منحصربه فرد شما باید بر اساس قوانین و مرزبندی ها و توانایی ها و خواسته های شما باشه نه عرف و کلیشه و خواسته عمه خانم. اگه همسر شما در مدیریت اقتصادی موفق تر عمل می کنه چه اشکالی داره برای بهبود زندگی مدیریت مسائل اقتصادی را اون به عهده بگیره؟در عوض شما هم در زمینه دیگه ای از زندگی که استعداد بیشتری دارید مسئولیت بیشتری بر عهده خواهید گرفت.
دهم، در زندگی مشترک تصمیم شما روی زندگی شریک شما هم اثر می گذاره. خودخواهی خواهد بود اگه بدون مشورت با اون و در نظر گرفتن عقاید و نظراتش تصمیمی بگیرید و باور داشته باشید شما خیلی بیشتر می فهمید. حتی در زمینه ای که شما توانایی بیشتری دارید مشورت کردن و در نظر گرفتن عقاید دیگری امری حیاتیه. چون حس اتحاد و یک خانواده بودن را میده.
و در آخر، هیچ وقت از بیان احساسات و عریان کردن روحتون در مقابل شریک زندگیتون نترسید. کسی که از احساسات و نقاط ضعف شما سواستفاده کنه، شریک شما نیست. دشمن شماست. وقتی احساساتتون را به شریکتون بیان می کنید بهش نشون می دهید که قابل اعتمادترین فرد توی دنیا برای شما، اونه.
زندگی مشترک را اگه یک شراکت در نظر بگیریم، شراکتی موفق تره، که توش منیت ها را کنار بگذارید و هوشمندانه برای توسعه و پیشرفت و بهبود این شراکت با هم قدم بگذارید. هر شراکتی که توش یک نفر به فکر به اصطلاح زرنگی کردن، شیره مالیدن سر طرف مقابل، خودخواهی کردن و عالم دونستن خودش باشه خیلی زود از هم می پاشه.
پیوست: این پست را به درخواست دوستی نوشتم. امیدوارم مفید باشه.
این مواردی که نوشتی درسته و باید توی زندگی رعایت بشه ولی معیار ازدواج نیستن
همه قبلش و توی حرف فکر می کنن آخرشن و کارشون درسته و خودشون رو می شناسن و همسرشون رو خوشبخت می کنن .......... باید یه سری معیار تعریف بشه که این خودشناسی ه رو معنی کنه ......
راستش من به مشاوره قبل از ازدواج معتقدم و البته اعتقاد دارم که قبل از ازدواج هم دو نفر باید حداقل با هم 6 ماه معاشرت کنند تا در موقعیت های مختلفی غیر محیط نیمه تاریک کافی شاپ هم را بشناسند.
همین که یکی فکر می کنه کارش خیلی درسته به خودشناسی نرسیده. گفتم که خودشناسی چیه؟ یعنی تو دقیقا از ترس ها، محدودیت ها، مرزبندی ها و خواسته ها و استعدادهات اطلاع داشته باشی. خود واقعیت را شناخته باشی نه خود آرمانیت را
سلام
برای من بسیار مفید بود
ممنونم خانم اردی بهشتی عزیز
(البته هنوزم از آقای ایناهاش خوشم میاد و کمال معیارم هستنش)
امیدوارم به پای هم پیر بشید. اسمش چی بود؟ علی رصا؟!؟!
بسیار عالیه
ولی فکر میکنم قبلش اگه شش سال هم باهم باشن شناخت این طوری و همه جانبه به دست نمیاد
به نظرم باید مهارتها رو کم کم یاد بگیرن و اجرا کنند.چون با یان معیارها هیچ کس نباید ازدواج کنه!
من مشاوره قبل ازدواج رفتم ولی یک درصد هم مفید نبود برام.دقیقا ریختن پول توی جوب بود.
خیلی از این مهارت ها را باید در خانواده اولیه یاد بگیرند. متاسفانه این امر درست صورت نمی گیره
خود من خوشبختانه اکثر اینها رو تو زندگیم دارم. ولی با گذشت زمان و آسیب دیدن های زیاد به دست اومده و از اول نبوده. آسیب هایی که جبران شدنی نیستند.
رفت تو فیس بوک
Salam kheyli delam barat tang shode bood .khoshalam k khobi azizam hargez faramooshet nakardam
ممنون عزیزم
سلام
تا قبل اینکه ازدواج کنم تمام این حرفا رو از بر بودم
حالا که ازدواج کردم و مدتی گذشته میبینم تصمیم درستی نگرفتم متاسفانه
آگاهی با مهارت یعنی توانایی عمل به این آگاهی فرق داره. آیا خودتون هم همین گونه عمل می کنید؟
پست خوبی بود
ممنون بابت توضیحات ارزشمند
نتیجه کلی اینکه باید به خودشناسی برسیم تا بتونیم وارد زندگی مشترک بشیم
ک البته این امر محقق نمیشه تا وقتی ارتباط نگیریم
الان خب من با یه سال و اندی دوستی یه زوایایی از خودم پی بردم ک اگه تا قبل این کسی بهم میگفت باورم نمیشد...
حالا یه چیزی تعریف کنم؟یه کم ربط نداره یه کم هم داره
اونروزی منتظر ماشین بودم بعدن یه آقاهه ترمز کرد و من و یه پسره و یه خانومه سوار شدیم... بعدش خانومه گفت لطفن کولر ماشین رو روشن کنین بعد آقاهه گفت اوکی نفری هزارتومن بیشتر بدین بعدش خانومه گفت مگه جنگه؟بعدش به طرز خیلی عجیبی موضوع کشیده شد به خانواده ش و اینکه زنها مردا رو خیلی اذیت میکنن بعدش خانومه هم گفت اینطوری بنظر میاد ولی کاملن برعکسه
بعدش آقاهه گفت الان خانومم زندگیو زهر کرده یه دونه مانتوش میشه دویست تومن کفش صدو پنجاه و کیف و چی و چی بعدش خانومه گفت الان خانوما شاغلن و بیشتر هزینه میکنن تا خرج بعدش آقاهه گفت خب الان من بخاطر دخترمم دارم تحمل میکنم تا صدمه نبینه و گرنه میتونم برم زن بگیرمو و زندگی کنار همین زندگی داشته باشم ولی دخترم صدمه میبینه در همین هنگام من ک گارد بسته داشتم(کتاب زبان بدن میگه دستهای بسته یعنی تمایلی به گفتگو نداری) و آقاهه عمدن تحریک میکرد ک سخنوری کنم یه دفه خونم بجوش اومد دقیقن از این حرارت بالا پلاسمای خونم جدا شد و عملن فراورده خونی در رگهای بدنم آماده بهره برداری بودش:)
تا اومدم با لحنی عصبانی سوتی راننده رو بگیرم آقای مسافر پیاده شد و گفت خوبی و بدی زندگیها به جنسیت ربطی نداره و هرکسی قابلیت خراب کردن زندگی رو داره تو دلم گفت رحمت بر شیر خشکی ک خوردی لابد وبلاگ اردیبهشتی را میخانی
بعدش ناگهان راننده احساس خودمانی کرد و خوش و بش میکرد بحث رفت سمت گیاه خواری و اینا و اینکه مردا نباید گوشت بخورن و خانومه گفت من گیاه خوارم بعدش آقاهه به خانومه گفت شما الان گیاه خواری؟گفت بلی بعدش سخنی گفت ک شیاطین درونم خرسند شدن گفتش پس اینهمه هیکل و چربی از کجا آمده؟خانومه گفت پام آسیب دید و من چاق شدم بعدش آقاهه گفت قدتون چنده؟یهو من دچار از هم گسیختگی سلولهای تشخیص بصری شدم حس کردم در شبکه های مجازی هستیم و الان آقاهه و شکلک بوس و قلب خوشگل میفرسته بعدش گفت چندسالته خانومه گفت ناقابل سی و سه سال اقاهه عینکش رو برداشت و گفت به من چند میخوره و نگاهی به من کرد و من الکی خوابیدم مثه این سکته ییها و بعد خانومه گفت الان اگه گیاهخوار بودین بیست ساله بنظر میرسدین در صورتیکه سی ساله باید باشین بعد راننده گفت خخخخخ من چهل سالمه قدم صدونود وزنم هشتاد و من خندم گرفت بعدش راننده فکر کرد الان میتونه خوش و بش رو به توان دو رسانده و هکذا
ولی من در حین پیاده شدن بگفتم هزینه زندگی دوم رو خرج زندگی اول کن ...خدایی حال کردم از جوابم
نکته :خانومه هزار کیلو بود حرف از اندام میزد ک به دل نمیچسبید
آقاهه ذهن بیمار داشت حرف از عدم تفاهم با خانومش میگفت و از بچه ش مایه میداشت
اعتماد بنفس این دوتا رو...بیخیال دیگه چه خبر
دیگه بعد از این همه ماجرا، سلامتی!
من همیشه میگم وقتی کسی زیادی همسرش را مقصر جلوه میده حتما ریگی به کفش داره! البته در 90 درصد موارد
و مرسی از خانوم اردیبهشتی با این پست
ممنون عزیزم. کجایی تو؟ خیلی کم پیدایی عزیز
متاسفانه دیدگاهی که الان رایجه اینه:
اگه ازدواج سنتی باشه خانواده پسر با دیدن یه قشنگی نسبی تو صورت دختر و ساکت بودنش که معمولا نشونه نجیب بودنه میرن خواستگاری و خانواده دختر هم تا ببینن پسر یه شغل مناسب داره هول میشن.
تو فیلم زن دوم یه دیالوگی گفتن:بیشتر ازدواجایی که دوروبرمون میبینیم طلاقهای ثبت نشدن.
چه جالب گفته
یه چیز دیگه هم که الان به ذهن مشوشم رسید اینه:
اگه کسی اهداف والایی واسه خودش داره،محض خاطر اینکه فقط یه ازدواجکی کرده باشه نباید کسی رو انتخاب کنه که مجبور شه از اهدافش دست بکشه.
جاستینا تو آهنگ دنیا بهم دختر بده میگفت یاد بگیره سکوت نکنه.از بلندپروازیاش سقوط نکنه
خیلی از زنها رو دیدم از آرزوهاشون دست کشیدن واسه ازدواج.بخاطر فرهنگ غلط غالب بر جامعه که حتما همه باید ازدواج کنن.
(راستی با توجه به پست شما فکرکنم من تا سالیان سال شرایط ازدواج رو پیدا نکنم بخصوص اینکه اصصصلا آدم مسوولیت پذیری نیستم،)
مرسی از پست مفیدتون
موافقم
خانم اردیبهشتی عزیز سلام به شما و به همسرتون,
دیدم حقش نیست بطور اتفاقی با وبلاگتون اشنا بشم و یک نفس تمامی ارشیو وبلاگ قبلی و فعلی رو بخونم و حظشو ببرم و مدام نویسنده رو تحسین کنم ولی اینارو به زبون نیاورده باشم,دوست عزیز ممنون بابت نکات خیلی مهم و ظریف و جالبتون,ضمنا بسیار خرسندم که بنده همشهری شمام و متولد اردیبهشت و توی متن خیلی جاها باهاتون همذات پنداری میکنم
راستی شمام دکتر هلاکویی رو میبینین؟من روش شکافتن موضوعات و ریشه مسائل توسط ایشون رو دوست دارم و روش شما منو یاد ایشون هم میندازه
موفق باشید
لطف داریر عزیزم. ممنون
بله باهاشون آشنای دارم. ضمن احترام به ایشون و البته موافقت با بیشتر موضوعاتی که مطرح کردند یک کم از شیوه بیانشون خوشم نمیاد. از بالا به پایین نگاه می کنند.
سلام
بنظرم سخت ترین کار دنیا خودشناسیه.
خدا رحمت کنه یکی از بستگانوبا خانمی ازدواج کرده بود که دختر یک خانواده اشرافی بودند اما ورشکسته و آس و پاس.با هم نسبت فامیلی داشتن و قبل از ازدواج همدیگه رو میشناختن.بعد که اختلافها شدت گرفت یکبار ازش پرسیدم فلانی تو که میدونستی اینا چقدر افاده ای هستن و به هیچکی محل نمیذارن چرا باهاش ازدواج کردی؟جواب داد: فکر میکردم همه اموالشون رو از دست دادن و دیگه از شازده خانمی دراومده.جالبه که خانمه هم چپ و راست به بچه هاش میگفت اگه بابام زنده بود من با بابای شما ازدواج نمیکردم.یعنی فقط میخواست ازدواج کنه که یکی هزینه های زندگی خودش و مادر و خواهراش رو تقبل کنه و دایم هم سر کوفت بشنوه که تو در حد ما نبودی.آقا هم فقط فکر کرده بود اشراف زادگی یعنی تربیت خوب و دختری که در چنین خانواده ای بزرگ شده حتما خوب تربیت شده و برای زندگی مناسبه.
همون طور که گفتم هم شباهت داشتن از نظر اقتصادی، طبقه اجتماعی و تحصیلی و عقیدتی اگرچه کافی نیست ولی لازمه!
خیلی استفاده کردم عااالی بود
موافقم باهاتون
راستی خانم اردیبهشتی کتاب روانشناسی خوب که در مورد علت و ریشه تنبلی کردن و به تعویق انداختن کارها و انگیزه نداشتن باشه سراغ دارید؟
عزیزم به زودی یک پست در مورد کتاب های روانشناسی می گذارم.
سلام
من فکرمی کنم ، اغلب کماکان در طول زندگی درگیر شناخت خودمون هستیم و اینکه دیگران مطابق ما باشن رو یه وظیفه می دونیم،بعد از ازدواج هرچقدرم که طرف کوتاه بیاد بازهم خودخوری ها و آزارهایی هست...
کاش اول هممون مورد یک رو خووب درک می کردیم
کاش خودشناسی یکی از کلاسای اجرایی قبل از ازدواج بود و یه امتحان سخت مثل کنکور داشت تا بی هیچ تقصیری خیلیا بیچاره نشن!
شناخت صحیح مهمه.
بله! به نظر من خیلی کلاس های ضروری دیگه مهم تر از این کلاس های مسخره ای است که مثلا قبل از ازدواج می گذارند
چقد کلیشه ای
نظرتون محترم
جالبه
این متن رو توی گروهی که توی تلگرام هستم گذاشته بودن
گروه اسامرکز
با ذکر اسم یا بدون ذکر اسم؟
آدم دلش می گیره اگه متنش منتشر بشه بدون ذکری از اسمش
میدونی اردیبهشتی جان
اگه پستت رو گره بزنیم به پست مینو جان بنظرم پایان نامه خوبی میشه
سلام.
خنده ام میگیره!
آخه پستت رو یه جوری تندتند خوندم و همزمان دعا میکردم چیزی تو این شرایط نباشه که من باهاش مشکل داشته باشم!
آخه به این امر خیر علاقه مند شدم
مشکل حادی ندیدم
آخه من بساز بزرگ شدم!
فقط میترسم نداشتن اعتمادبه نفس وخوددوستی معقول اذیتم کنه
و اینکه از بساز بودن یواش یواش تبدیل بشم به یه ببعی!
این بار با دقت بخون! من نگفتم یکی فقط باید بساز باشه! یادمه گفتم تو ازدواج هر دو برابرند. یعنی هر دو باید در کنار هم و با هم بسازند و منعطف باشند
با دوستت خیلی موافق ترم تا بقیه آدمایی که هنوز نمی دونن چی میخوان .اما خوم به شخصه آدم متعهدی نیستم .دلم نمیخواد به کسی تعهد بدم و از کسی تعهد بگیرم .میخوام آزاد باشم مالِ خودِ خودم .این حس امروزمه و چه بسا ممکنه بعدن این نباشه .
بعضی ها شخصیتی دارند که مناسب برای تعهد بلند مدته و بعضی ها نه! خیلی خوبه یکی خودش را بشناسه و به خاطر فشار خانواده و جامعه تن به کاری نده که بهش تمایلی نداره
خوش به حال اون دوستتون
من که قبلا" وقتی از یه موضوع صحبت کردین و هر چی جلز و ولز کردم که بنویسید و اینا انگار نه انگار و ازش رد شدین
چه موضوعی؟ واقعا یادم نمیاد!
با سلام من در حال حاضربه طور کامل احساس میکنم نمی تونم ازدواج کنم نه این که موقعیتش ندارم بلکه اتفاقا انتخاب اول اکثر مردا اطرافم چه دوستی ازدواجم با نظام مرد سالارانه ایرانی طاقت هیچ محدودیتی ندارم اصلا رفتار بدی با مردا ندارم مردهای اطرافم در هر موقعیتی خیلی با احترام وکمال توجه با هم رفتار میکنن راستش خیلی تنوع طلبم شاید عجیب باشه حتی در رویا هایم چه کودکی چه حال همیشه یک دختر بودم در یک خونه مجلل بدون شوهر وبچه زندگی میکردم اتفاقا اصلا ادم منزوی نیستم کلی دوست واشنا دارم خیلی هم اجتماعیم چند وقت پیش که تست یونگ دادم ترکیبی از افرودیت واتنا بودم نمیدونم چقدر قبول دارید ولی فکر کنم درمورد من به طور معجزه اسایی درست بود ولی حالا حالا دل نمیخواد ازدواج کنم
عزیزم اگه حس می کنید نیاز به ازدواج و تعهد بلندمدت ندارید به نظرم بهتره به خاطر دیگران یا فرهنگ جاری این کار را نکنید ولی باید از تصمیمتون مطمئن باشید
من در همون سایتی که تست دادم فهمیدم برای ازدواج با ید هرا داشت ولی من هیچ علاقه به هرا بودن ندارم عملا هرا وپرسفونه ام صفر بود این که بعضی زنها اینقدر عمل وارایش میکنن که از نظر مردا مورد تایید باشند هرگز نفهمیدم خیلی هم بدم میاد شاید تقصیر خودمه دو ارکی تایپ نامربوطم را همزمان دارم من همیشه در تغذیه وورزش فکرم این است که چطور اولا فرد سالم وبه زیبایی باشم تمام لوازم ارایشی استفاده میکنم مواد طبیعی باشه واغلب خودم درستشون میکنم خانوداه ام با مستقل بودنم مشکل ندارن چون من را دختر عاقلی میدونن
من که دیمیتر و هرام زیر صفر شد
راستش من به چیزی اعتقاد صددرصدی ندارم خود نظریه را قبول دارم ولی تستش جای سوال داره. برای تفنن خوبه ولی نه این که پایه زندگی را بر این اساس بگذارید
خانم اردیبهشتی نازنینم، ممنون از مطالب مثل همیشه مفید و عالی.
می خواستم ازت اجازه بگیرم و مطالب ارزنده تون رو توی گروه روانشناسی تلگرام نشر بدم. البته با ذکر منبع. (من منبع رو ذکر می کنم اما اگر چند وقت بعد به اسم حسین پناهی و پروفسور سمیعی و کوروش و شیرین عباری به دست خودتون رسید، من مقصر نیستم ها!!)
خواهش می کنم. تهمینه میلانی را هم اضافه کن
به عنوان دختری که در آستانه ی تصمیم گیری دشوار انتخاب شریک زندگی هستم این متن رو بسیار کاربردی و مفید دونستم.
بسیار از شما متشکرم.
خواهش می کنم عزیزم