میان ماه من تا ماه گردون...

سلام

احتمالا خبر اسیدپاشی به یکی از روسای بیمارستان های تهران را شنیده اید. اتفاق دردناکیه. گذشته از ناگوار بودن اتفاق چیزی که جالب توجه بود این بود که در کمتر از 24 ساعت عوامل را شناسایی و دستگیر کردند و ازشون اعتراف گرفتند. در حالی که ماه ها از اسیدپاشی به دختران و زنان اصفهانی می گذره و بعد از کلی اعتراض و پخش شدن شایعه و ... نه هیچ کسی شناسایی شد و نه کسی دستگیر!!!!

اون وقته که در ذهن من و امثال من یک سئوال بزرگ ایجاد میشه...

بحث فلسفی در توالت!!!!

سلام

هفته پیش که برای یک سری امورات گلاب به رویی رفته بودم دستشویی دانشگاه!!!!!! با منظره عجیبی پشت در یکی از دستشویی ها مواجه شدم.

 

 

 

خوب اگه نمی تونید بخونید براتون می نویسم چه مکالمه ای روی در رخ داده بین عزیزان دل دانشجو

- 2a کن به چیزی که براش تلاش کردم برسم

* (این یکی یک کم نامفهومه کلا این جور ازش برداشت میشه که: ) یک وقتایی یک چیزهایی صلاح نیست که برآورده بشه

- کاملا قبول دارم حرفتونو ولی یک اصل هست به نام بداء یعنی یک بنده به درگاه خدا گریه و زاری می کنه که تقدیر یا آینده اش را همون طور که دوست داره براش رقم بزنه. لطفا از ته دل 2a کنید. ممنونم. (یکی دیگه روی کلمه خدا را خط خطی کرده)

+ امیدوارم به آرزوت برسی ولی به نظرت جای این حرف ها تو دستشوییِ؟؟؟

کلمه ای که این جا نوشتی این قدر مقدسه که نباید هرجایی نوشت!!!

^ هه هه طبق نظر شما خدا اگه همه جا باشه و از رگ گردن به ما نزدیکتره معنی ش اینه که خودش اینجا هست! اسمش که دیگه نباید مشکل داشته باشه!

(متن عینا نوشته شده )

 

راستش از انگیزه این که این عزیز دل خواهر چرا به جای هزار در و دیوار و میزی که توی دانشگاه می تونست برای التماس دعا پیدا کنه مثل صندلی کلاس و میز سلف و حتی دیوار نمازخونه، در توالت را انتخاب کرده، که بگذریم خود این مکالمه برای من جالب بود.

یادمه یک زمانی وقتی کوچک بودم حتی از این که ناخودآگاه هنگام حضور در این مکان به یاد خدا می افتادم هم احساس عذاب وجدان می کردم. فکر می کردم چه انسان بدی هستم که اسم خدا را در چنین جای کثیفی به خاطر آوردم!!!!! بعدها دقیق همین سوال برام پیش اومد! این که مگه خدا همه جا نیست؟!

 

دوست دارم نظر شما دوستان را در این باره بدونم. نظر شما درباره این مکالمه چیه؟ با کدوم طرف موافقید و دلایلتون چیه؟

 

پیوست 1: از دیروز تا حالا یک 50 باری این آهنگ را گوش دادم. عجیب به دلم نشسته.

پیوست 2: خواندن این پست را به دوستان پیشنهاد می کنم. خیلی هاش همون حرف هایی هست که همیشه میگم.

آدم های دودی

سلام

چهارشنبه ها برای من یک جورایی روز اتلاف وقته. یک حفره بزرگ تو برنامه کلاس هام دارم که هیچ کاری نمیشه کرد غیر اتلاف وقت. اون وقت به همین دلیل آخرین کلاسم دیر تشکیل میشه و دیرتر تموم میشه. بعد برای برگشتن به خونه دچار دردسر میشم. معمولا برای مقصد مورد نظرم در مبدا تاکسی نیست. باید کلی وایسی تا تاکسی بیاد و بعد هم ترافیک خیلی شدیده.

چهارشنبه ای که گذشت شدت ترافیک به مراتب بیشتر از روزهای مشابه بود. یک ساعت و نیم مسیر نیم ساعته را طی کردیم. تاکسیمون تصادف کرد. دعوا و کتک کاری شد و ...

تمام این یک ساعت و نیم توی مسیر توجه من به ماشین های کناری بود که چهارباند اتوبان که هیچی، خطوط اضطراری و حاشیه اتوبان را هم پر کرده بودند. به جرات می شد گفت بیشتر از نصف این ماشین ها تک سرنشین بودند. ماشین هایی که عین یک ساعت و نیم روشن بودند و گازهای آلوده و سمی به آسمون خاکستری و ریه های پر از دود ما می فرستادند.

تو همین چند روز اخیر فقط چند نفر از افراد بنام و مشهور از سرطان مردند؟! مرتضی پاشایی، مظلومی و ...

جمعیت براشون اشک ریختند و جمع شدند و تشیع کردند و یاد و خاطره گرامی داشتند ولی کسی نپرسید که اصلا دلیل این سونامی سرطان چیه؟!

شاید داستان بنزین های آلوده و بی کیفیت را خیلی از ماها شنیده باشیم و مرتب مسئولین تقصیرها را مثل توپ به هم پاس داده باشند بدون هیچ نتیجه عملی! ولی خود ما چی؟! نقش خود ما چی میشه؟! نقش تک تک اون انسان هایی که مسبب این ترافیک هستند؟! چه قدر از این سفرها ضروریه؟! چه قدر ضروریه که ما یک نفر با یک ماشین بریم بیرون؟! قبول دارم وسائل حمل و نقل عمومی کمه و جوابگوی نیاز تهران نیست ولی برای من به شخصه این بهانه ای نبوده که تو این آلودگی هوا ماشین بیارم بیرون!

چهارترمه که همین مسیر را میرم. چهار ترمه که همیشه موقع برگشت این دردسرها را داشتم ولی یک بار با ماشین شخصی نیومدم. نه این که رانندگی بلد نباشم، من تو جاده ها و کنار تریلی ها هم روندم. ولی به شخصه حس می کنم من یکی از عاملین افزایش این موج وحشتناک و بدون مهار سرطان نباشم.

اگه دیگران بهمون رحم نمی کنند، خودمون به خودمون رحم کنیم. به بچه هامون. به پاشایی ها و مظلومی ها و اون کسانی که تو همین هفته و در جوونی از سرطان مردند و مثل این افراد مشهور نبودند که ازشون حرفی به میون بیاد...

قوی که باشی...

سلام

تا به امروز از زبان خیلی ها شنیدم که من زن قوی هستم. چه اعضای فامیلم و چه دوستان حقیقی و مجازی.

شاید این یک تعریف به نظر برسه ولی...

ولی قوی که باشی کسی فکر نمی کنه تو احساس هم داری!

قوی که باشی فکر نمی کنند که خسته هم میشی!

قوی که باشی کسی نگرانت نمیشه! نیازی به مواظبت ازت نمی بینه!

قوی که باشی کسی احساس نمی کنه که تو هم نیاز به کمک یا تشویق و حمایت داری!

قوی که باشی کسی فکر نمی کنه روزهای دلتنگی یا دل شکستگی هم  داری!

قوی که باشی کسی فکر نمی کنه به تو هم برمی خوره یا ناراحت میشی!

قوی که باشی حتی اگه از کسی کمک بخواهی فکر می کنند که بدون کمک هم می تونی از پسش بربیایی. آره می تونی بربیایی ولی کمک دیگران برات یک نشونه است. نشونه ای از توجه و علاقه...

قوی که باشی فکر نمی کنند تو احساساتت را کنترل کردی... فکر می کنند اصلا احساس نداری...

ولی...

ولی هر چه قدر هم قوی باشی یک روزهایی هست که دوست داری یکی ازت بپرسه چی شده؟ یا سراغت را بگیرند! یا ازت بپرسند که ناراحت شدی؟ یا بهت بگند نیاز به کمک نداری؟ یا مواظب باشند مبادا برنجی یا دلگیر بشی!

گاهی قوی ها هم دلشون می خواهد یکی نگرانشون بشه یا ازشون بپرسه خسته شدی؟ یا بهش بگند بهت افتخار می کنیم. هر جوری که بشه در کنارت هستیم.

قوی ها هم روزهایی دارند که دلشون مثل بلور نازک میشه...

چه کسانی از این جنگ سود می برند؟

سلام

چندی پیش توی یک کتاب فروشی کوچک چشمم به این کتاب افتاد:

 

 

 

عنوانش باعث شد که کنجکاو بشم که یک نگاهی به محتوای داخلش بیاندازم. مخصوصا که ادعای روانشناسی داشت.

کتاب حدود 200-300 صفحه بود و پر بود از عبارات چند خطی که معمولا با کلمه زن و یا مرد شروع می شد و بیشتر محتوای کلیشه ای و بسیار سطحی داشت تا مسائل دقیق و عمیق روانشناسی. از همون هایی که این روزها توی وایبر و فیس بوک و امثالهم بسیار دیده میشه.

گذشته از این که این کتاب ها روی دیدگاه و انتظارات عموم مردم، کسانی که اطلاعات دقیق در این زمینه ندارند تاثیر می گذاره، چاپ چنین کتاب های سطحی با چنین مضامینی من را به فکر فرو برد.

به شخصه چندین نفر را می شناسم که قلمی بسیار زیباتر و شیواتر از این فرد داشتند و همچنین افکار بازتر و عمیق تری ولی به خاطر قیمت بالای کاغذ و مشکل پیدا کردن ناشر و هزار و یک مشکلات دیگه حتی با وجود هزینه کردن از جیب باز هم موفق به چاپ کتاب یا توزیع اون در کتاب فروشی ها نشدند. اون وقت این کتاب قشنگ جلوی در ورودی بود، جایی که بسیار تو چشم هم بود و جلب توجه می کرد.

جداً چاپ و توزیع این گونه کتاب ها به نفع چه کسانیه؟ چه کسانی از جنگ بین زن و مرد سود می برند؟ از سرگرم کردن مردم به تفاوت های هم و قدرت نمایی بین دو جنس و اثبات این تفاوت ها؟ از منزوی کردن و به حاشیه بردن نیمی از جمعیت؟

تصور کنید اگه این جدال و جنگ بین زن و مرد نبود، اگه مردان مدام در پی برتری ذاتی خودشون نسبت به زنان و برشمردن تفاوت هاشون نبودند و زنان هم در پی اثبات توانایی ها و استعدادهاشون، چه انرژی و وقتی صرف پیشرفت و بهبود اوضاع جامعه می شد!

جدا چه کسانی از این وضع سود می برند؟

 

پیوست: ببخشید که دیر به دیر پست می گذارم و برای دوستان کامنت. اوضاع لپ تاپم خیلی خرابه! وبلاگ دوستان را از طریق گوشی می خونم ولی برای خیلی ها از جمله بلاگفایی ها اصلا نمی تونم با گوشی کامنت بگذارم. این پست را هم با کلی فلاکت و با صرف دوساعت وقت نوشتم. ممنون که همراهید.