سلام
خشم هیجانی است که همه ما کمابیش اون را امتحان کرده ایم. باورهای غلطی در مورد خشم وجود داره که طیف وسیعی از اعتقادات، از سرکوب شدید این هیجان تا بروز آن به هر شدت و قیمتی را در بر داره.
خشم یکی از 8 هیجان اساسی انسان است که وجودش برای بقا و صیانت نفس لازم و ضروری است و از احساس ناکامی نشات می گیره.
اون چیزی که در مورد خشم آزاردهنده است وجود این هیجان نیست بلکه نحوه درک و بیان اونه.
خشم صرفا یک هیجان است و خصومت هیجانی که معطوف به شخص یا چیزی می شود. خصومت یک احساس درونیه و عم بروز اون باعث دردهای جسمانی میشه. وقتی خصومت به صورت رفتار بیرونی ابراز بشه منجر به پرخاشگری میشه.
سرکوب بیش از حد خشم و احساسات منفی باعث کاهش سیستم ایمنی بدن و بروز سرطان میشه و بروز بیش از حد و افسار گسیخته خشم هم باعث حملات قلبی میشه.
یک سری راهکارهای مهارکننده برای مدیریت خشم در موقعیت وجود داره و یک سری راهکارهای پیشگیری کننده برای بالا بردن آستانه خشم.
مثل اصلاح باورهای غلط درباره خشم، دادن تعهد به خود، کشف راه اندازهای فیزیولوژیک خشم و تغییر شرایط فیزیکی و ....
یک حقیقت درباره متعهد شدن و مرور آن اینه که رابطه بین بخش مغز میانی که مسئول پردازش احساسات و هیجان هاست با قشر مخ که مسئول استدلال و منطق و قضاوت و حل مسئله و... است یک رابطه صفر و یکی است. یعنی زمانی که ما عصبانی میشیم توانایی تفکر منطقی و استدلال و حل مسئله ما کمتر میشه. که برعکسش هم صادقه. یعنی اگه مهارت های منطقی را پرورش بدهیم مدیریت خشم هم آسون تر میشه.
حالا اگه خشم یک هیجان طبیعیه و باید بروز بشه نحوه صحیح بیان اون چیه؟
مراحل شیوه صحیح خشم به این ترتیبه:
1- قرار نیست خشم به صورت آنی بیان بشه. باید بهترین زمان و مکان را برای بیان اون انتخاب کنیم که بیشترین اثر را داشته باشه و هر دو طرف بر خودشون مسلط باشند.
2- رفتاری که باعث رنجش شده را باید به طور عینی و شفاف و واضح بیان کرد و البته باید از پرش به وقایع و موقعیت های دیگه خودداری کرد.
3- بیان احساساتی که در اون لحظه و در اون موقعیت تجربه شده.
4- بیان فکری که منجر به ایجاد چنین احساسی شده (اون گفتگوهای درونی).
5- و این که مسئولیت افکار و احساساتی که در پی داشته را بپذیریم.
6- درخواستی که از فرد مقابل وجود داره به صورت واضح و شفاف بیان بشه.
امیدوارم روزی برسه که همه ما نه خشم های طوفانی داشته باشیم و نه خشم های سرکوب شده و یاد بگیریم چگونه این حس طبیعی را به نحو طبیعی بیان کنیم.
سلام
دارم از پسرک تعلیمات اجتماعی می پرسم. می رسم به قسمتی که درباره خانواده توضیح داده. یک جمله ای را می خونم و خشکم می زنه! جمله چیه؟! این:
«در بعضی از خانواده ها، زنان به غیر از کار در خانه، شغل دیگری هم دارند و از این راه به درآمد خانواده کمک می کنند.»
این جمله برام سنگینه! خیلی! مخصوصا که بعدش هم هیچ صحبتی از کمک سایر اعضا در کارهای خانه نیست! به نظرم این یک خشونته که از الان دارند در ذهن دخترها و پسرهای 9 ساله می کنند. یک اجحاف! یک خشونت پنهان که در نگاه اول هیچ مشکلی نداره ولی در زیر ظاهر بدون مشکلش خشونت ظریفی داره.
با خودم فکر می کنم هر یک از ما روزانه چه قدر در معرض این خشونت های پنهان قرار می گیریم یا خودمون پنهانی خشونت اعمال می کنیم؟
وقتی بچه ای با خوشحالی میاد خونه و به پدرش میگه «بابا! بابا! امروز تو درس علوم ستاره گرفتم! » پدر: «آفرین! حالا چندتا ستاره داری؟» - «ده تا!» -« کی بیشتر از تو ستاره داره؟! چندتا داره؟!» - «دوستم 15 تا ستاره داره!» - «چی؟! پنج تا بیشتر از تو داره؟! از این به بعد بیشتر درس بخون تا از دوستت جلو بزنی!»
دو مرد با هم وسط یک کوچه یک طرفه شاخ به شاخ میشند! هیچ کدوم عقب نمیرند! بحث بالا می گیره و دعوا میشه! عبارات رکیک و ناسزاهاست که به سمت هم نشانه میرند! در نهایت کار به خواهر و مادر دو طرف و اندام های زنانه می رسه!!!!!
مادری با کودکش پیاده با سرعت در پیاده رو راه میرند. کودک مدام بهانه می گیره و مادر سعی می کنه آرومش کنه! کودک عصبانی میشه و سر مادرش داد می زنه «تو هیچی نمی فهمی! نفهم!» مادر جا می خوره! بغض می کنه و زیر لب میگه « شده مثل پدرش!»
زن و شوهر توی ماشین به سمت خونه در حرکت هستند. زن: « این چه رفتاری بود که داشتی؟ آبروی من را بردی! ده ساله اومدی تهران و هنوز یاد نگرفتی مثل آدم رفتار کنی؟ تو شهرستان شما همه همین قدر بی ملاحظه هستند؟»
صدای شکستن شیشه میاد. مادر با نگرانی می دوه ببینه چی شده! بچه ظرفی را شکونده! مادر با عصبانیت دست بچه را می کشه و از محل حادثه دور می کنه! زیر لب غرغر می کنه که «واقعا که! یک کار کوچیک را هم نمی تونی انجام بدی؟ آخه بچه به این سنی هم این قدر بی عرضه؟»
دانشجو داره سمینار میده. کلی براش زحمت کشیده و وقت گذاشته. هنوز پنج دقیقه بیشتر صحبت نکرده که استاد میگه «چرت و پرت زیاد میگی! این ها را ول کن برو سر اصل مطلب!»
زن و شوهر دارند با هم صحبت می کنند. مرد درباره یک موضوع اظهارنظر می کنه که در حیطه تخصص رشته تحصیلی خانمه. زن میگه «اشتباه می کنی! این جوری نگو! اصلا دقیقا می دونی معنی این کلمه چیه؟» مرد عصبانی میشه که «داری به من میگی؟ حالا یک کم درس خوندی فکر کردی خیلی چیز بلدی؟ به من فخر می فروشی؟»
رییس اومده و به کارمندش میگه «آقای فلانی در رابطه با اون پروژه با توجه به تغییراتی که در روند انجامش صورت گرفته به نظرم بهتره فلان کار را کنار بگذاریم و بهمان کار را شروع کنیم!» رییس میره و آقای کارمند به همکارش میگه «همینه! وقتی زن ها رییس بشند همین میشه! این زن ها هیچ ثباتی ندارند! همشون مثل همند!!!! هیچی بارشون نیست و الکی کلاس می گذارند!»
و...
شما شاهد چندتا از این خشونت های پنهانی هستید؟ خشونت هایی که اثرات مخربش به مرور به چشم میاد و نمود پیدا می کنه! چه کاری میشه براش کرد؟
سلام
یک مدت نبودم. دلم برای وبلاگم تنگ شده بود. ولی همون طور که بعضی از دوستان حدس زده بودند درگیر امتحانات بودم.
چهارشنبه یک امتحان داشتم که یک امتحان فرمالیته بود! آخرین امتحان در طی 21 سال تحصیل من بامزه ترین امتحانم بود! فقط 5 دقیقه طول کشید! و قبلش فقط داشتیم می خندیدیم! این قدر سریع برگه را تحویل دادیم که ممتحن هنوز توزیع برگه ها را تموم نکرده بود و برای همین تعجب کرده بود و نمی گذاشت از سر جلسه بریم!!!!
قبلش با دوستان رفتیم بیرون! ناهار خوردیم و عکس گرفتیم و کلی خندیدیم. بعدش باز جاهای مختلف دانشگاه ژست های مختلف گرفتیم و عکس گرفتیم و خندیدیم! باز بعدش رفتیم تریا و باز عکس گرفتیم و باز خندیدیم!
شب که رسیدم خونه خسته ولی سرحال بودم! پر بودم از احساس محبت و شادی و سعادت...
سعادت این که هنوز لحظه هایی دارم که می تونم به شادی در کنار دوستان سپری کنم. که هنوز فرصت تجربه اتفاقات جدید و بکر و غافلگیر کننده را دارم! که هنوز کسانی دور و برم دارم که شادی هاشون و حضورشون را با من قسمت می کنند! که هنوز بهانه ای برای خندیدن دارم!
ممنون از حضور همه دوستان... چه اون هایی که توی زندگی من حقیقتی لذت بخش هستند و چه اون هایی که فرصت تجربه فرح بخش دوست داشتن را به من دادند هر چند مجازی...
پیوست: به زودی سعی می کنم وبلاگم به رونق سابقش برگرده
سلام
من اصولا زیاد وارد بازی های دنیای مجازی و حقیقی نمیشم. از شایعه های زرد و اخبار سلبریتی ها خوشم نمیاد. زیاد وارد جریان این قضایا نمیشم.
تا این که چند روز پیش تو یک گروه وایبری که قبلش یکی از اعضا یک متن در مذمت کار گلشیفته فرستاده بود، عضو دیگری چندین متن در مدح کارش فرستاده بود و از زوایای مختلف این حرکت نمادین و جسورانه را بررسی کرده بود و از نگاهش تا تک تک سلول های بدنش اعتراض و نگرانی و ترس و ... را بیرون کشیده بود و تجزیه و تحلیل کرده بود.
راستش دیگه نتونستم ساکت بمونم. نوشتم که گلشیفته به هر دلیلی چنین کاری کرده دیگه این همه تجزیه و تحلیل بعدش چیه؟ باور کنید خودش هم از این حرکت این همه منظور فلسفی و فراوجودی نداشته که ملت غیور همیشه در صحنه بهش نسبت دادند.
جدای بعضی از حرکت ها، موجی که پشتش ملت را فرامی گیره و مثل یک سونامی سهمگین میاد و ویران می کنه و بعد سریع فروکش می کنه برای من جالبه!
هم اون هایی که بهش توهین و فحاشی می کنند و هم اون هایی که مدحش را می کنند! انگار این اتفاقات فرصت برای مطرح کردن خودمون، چه با تایید و چه با مخالفته! مثلا می خواهیم بگیم ما خیلی سرمون میشه! الان مچ این فرد را گرفتیم یا برعکس کلی معانی نهفته و نمادین کار این فرد را متوجه شدیم! از بس ما همه چیز دان هستیم!!!!!!!!!!!
کلا مردم سطحی شده ایم! دل بستیم به ظواهر و حواشی زندگی و اصل و عمقش را فراموش کردیم. به جای گشتن دنبال معنای زندگی، دنبال یک دستمایه برای خنده و سرکار گذاشتن و برپا کردن شور و هیجان عمومی هستیم! مثلا بازیگران و خوانندگان زنده را دستی دستی می کشیم! عکس از هنرپیشه نقش قلقلی می گذاریم و زیرش با سوز و گداز درگذشت جانسوزش را تسلیت میگیم! بعد بنده خدا باید بیاد تکذیبیه برای فوتش بده!!! نه جدا جالبه!!!!
واقعا چرا؟ چرا شاهد چنین اتفاقاتی در جامعه مون هستیم؟ چه دلیلی داره؟ ریشه این اتفاقات و این شایعه ها و این زرد بازی ها چیه؟ چرا می خواهیم این جوری مطرح بشیم؟! چرا وقتمون را این جوری پر می کنیم؟ چه چیزی عایدمون میشه؟
پیوست: سینا در برنامه این هفته چندشنبه با سینا جالب گفت! گفت هیچ کس تو هیچ کجای دنیا با لخت شدن هیچ حقوق از دست رفته ای را به دست نیاورده!!! پول روزمزد چرا ولی حقوق نه!!!!!!! گلشیفته به هر دلیلی چنین کاری کرده باشه به نظر من به دلیل و برای حقوق زنان نبوده! برای این کار راه های مفیدتری وجود داره!
سلام
تازگی ها به خاطر مشغله به ندرت تلویزیون می بینم. چند شب پیش موقع شام بی هوا کانال ها را عوض می کردیم که رسیدیم به کانال من.و.تو و خانم بابک داشت درباره دروغ صحبت می کرد. انتهای صحبتش بود و بعد از بینندگان خواست نظرشون را درباره دستگاهی بدهند که با اون می شد فرد مورد نظر که می تونه یکی از نزدیکان و اعضای خانواده باشه را ردیابی کرد تا بفهمند کجا میره و کی میره و ...
بعد خواست که بینندگان بگند با چنین وسایلی موافقند یا مخالف؟
خوب من جوابم را همین جا می دهم. "من مخالفم". چرا؟!
چون یکی از نیازهای ابتدایی هر انسانی امنیته. و یکی از مسائلی که ایجاد امنیت می کنه اعتماد کردن و اعتماد داشتنه.
فقط یک لحظه فکر کنید این تجسس ها، این دانستن ها، این آگاهی زورکی و پنهانی از همه زوایای زندگی نزدیکانتون چه فایده ای می تونه داشته باشه؟
مچ گیری چه سودی برای بهبود روابطتون یا حتی شرایط زندگیتون داره؟
اگه به فرض بفهمید پسرتون بعد از مدرسه به جای این که یک راست بیاد خونه رفته با دوستانش پارک و نیم ساعتی اون جا به کاری مشغول بودند که شما را در جریان نگذاشته، چه چیزی عایدتون میشه؟ آیا صرفا این دانستن باعث تغییر رفتار پسرتون میشه؟مثلا وقتی اومد بهش بگید آهان! ای دروغگو! من می دونم امروز بعد مدرسه رفته بودی پارک! به چه جراتی چنین کاری کردی؟! آیا این باعث میشه پسر خوب و سربه راه و درستکاری بشه؟ یا این که صرفا نسبت به شما احساس بدی پیدا می کنه و برای دفعات بعدی محتاط تر عمل می کنه؟
چه چیزی از این چک کردن ها، پیگیری های مداوم، کارآگاه بازی ها عاید ما میشه؟ یک کانون گرم خانوادگی؟ احساس نزدیکی؟ محبت و عشق؟ یا یک خانواده منسجم؟
اگه دوست دارید چیزی را در مورد اطرافیانتون تغییر بدهید باید به خاطر داشته باشید که اون نیرویی که باعث میشه فرد مقابل تمایل داشته باشه نظر شما را تامین کنه، زور یا قدرت شما نیست. اعتماد و عشق و محبتیه که شما بهش می دهید.
دروغگویی و پنهان کاری اگه هزار و یک دلیل داشته باشه، یکی از دلایل مهمش اینه که شاید شما یک جوری رفتار کردید که طرف مقابل بهتون اعتماد نداره که راستش را بهتون بگه! شاید در کنار شما حس امنیت نداره!
بد نیست گاهی به جای تجسس در حریم خصوصی نزدیکانمون، فکر کنیم من چه کردم و چگونه رفتار کردم که از من چیزی را پنهان می کنند یا بهم دروغ میگند؟
پیوست: دوست دارم کسانی که موافق چک کردن نزدیکانشون حالا به هر طریقی هستند، به این سوال پاسخ بدهند که آیا خودشون هم دوست دارند این جوری و بدون اطلاع چک بشند؟ حتی اگه انسان بسیار درستکاری هم باشند، آیا از زیر ذره بین کسی بودن احساس خوبی دارند؟ لازم نیست به کسی جواب بدهید، این پرسش را به خودتون پاسخ بدهید.