-
یک بحث منطقی در مسیر بازگشت با پسرک
یکشنبه 18 آبان 1393 09:43
سلام این چند روز تعطیلات ما هم مثل خیلی ها سفر بودیم. البته باز مهمان شهر مادری. به خاطر شلوغی راه ها تصمیم گرفتیم شنبه صبح زود راه بیفتیم. مسیر خلوت بود و هوای نسبتا سرد با آفتاب درخشان و آسمون آبی که به ندرت در شهر قابل رویته ترکیب دل انگیزی را ایجاد کرده بودند. نزدیکی های قم بود که یک دفعه شال من از سرم افتاد و...
-
آغوشی از جنس مادر و دختری
شنبه 10 آبان 1393 07:58
سلام نزدیک خونه ما یک دبستان قدیمی پسرانه بود. قبل از این که پسرک مدرسه ای بشه همیشه می گفتم چه عالیه که مدرسه این قدر به ما نزدیکه ولی دقیق همون سالی که پسرک دبستانی شد مدرسه را به خاطر کهنگی خراب کردند تا از نو بسازند. خوب پارسال ساختمان جدید مدرسه تمام شد و با تعجب دیدیم شده یک مدرسه دخترانه و دبستان پسرانه در همون...
-
تنها به جرم زن بودن!
یکشنبه 4 آبان 1393 07:54
سلام دانشگاه قبلی که بودم خیلی با اسید سر و کار داشتیم. اسیدهای غلیظی که توی شیشه های 5 لیتری تیره مرک ( Merck ) نگه داری می شد. وقتی درش را باز می کردیم بخارش می زد بیرون و بینی و چشم را می سوزوند. یک بار موقع ریختن اسید توی بشر به خاطر سنگینی شیشه دستم لغزید و یک کم اسید ریخت روی سنگ میز آزمایشگاه که از سنگ های ضد...
-
چندگانه های اردیبهشتی
چهارشنبه 30 مهر 1393 07:56
سلام بفرمایید به خواندن یک پست چندگانه از نوع اردیبهشتی: 1- این همه از بدی های وایبر گفتم بگذار بگم چه خوبی هایی برام داشته. اول این که با یک خانومی آشنا شدم به صورت اتفاقی که برام یکی از کارگاه هایی که خیلی دوست داشتم برم را جور کرد اونم با تخفیف! بعد هم با یک هم رشته ای دیگه از دانشگاه دیگه ای آشنا شدم که کلی کمکم...
-
زنجیر خرافات
چهارشنبه 23 مهر 1393 07:53
سلام چند روز پیش دوستی برای پست قبل چنین کامنتی گذاشت: " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم قشنگ ترین رویات درعرض چهار روز اتفاق مییفته اما اگه نفرستی چهار اتفاق بد برات میفته به ده نفر بفرست بعداز 28 دقیقه کسی بهت زنگ میزنه که انتظارشو نداری ... فحشم نده ها یکی دیگه به من کامنت داده بود مجبور شدم توروخدا...
-
داستان پردازی های منفی ذهنی
چهارشنبه 16 مهر 1393 07:56
سلام دیروز دخترخاله ام تو واتس اپ یک تکه از یک فیلم کمدی قدیمی انگلیسی فرستاد که یک زن و شوهر را در حال خواب نشون می داد. نیمه شب تلفن زنگ زد و مرد گوشی را برداشت و بدون این که کسی حرفی بزنه تماس قطع شد. زن پرسید کی بود؟ و مرد گفت اشتباه گرفته بود. و سوالات زن شروع شد! این که آیا این یک علامت بود؟ دوستت بود؟ زن بود؟...
-
ضربه هایی که آن ها خورده اند، حقوقی که درخواست کرده اند
شنبه 12 مهر 1393 09:48
سلام چند روز پیش دوستی داشت درباره زندگی مشترکش و تصمیماتی که در این زمینه گرفته است، صحبت می کرد. این که در این زندگی چه سختی هایی کشیده و چه حرف هایی شنیده و چه قدر برای بهبود زندگی تلاش کرده و ... بعد بهم گفت: خانم اردیبهشتی یک چیزی را می دونی؟! من و امثال من که زندگی زناشویی سختی داشتیم، از مردان ضربه خوردیم و...
-
کسانی که حقیقتا جنگیدند...
پنجشنبه 10 مهر 1393 12:12
سلام تو سفری که اردیبهشت به خط شمال داشتیم تو یک روستای کوچک با یک آقایی آشنا شدیم که یک مغازه کوچک کنار خونه نقلیش داشت. توش هم مثل یک بقالی کوچک بود و هم کنارش ساندویچ می فروخت. برای خرید صبحانه رفتیم پیشش و یک ساعت پیشش نشستیم و باهاش حرف زدیم. اصلیت شمالی نداشت ولی سال ها بود ساکن شمال شده بود. سال های پس از جنگ....
-
دفاع از ارزش ها
سهشنبه 8 مهر 1393 07:55
سلام شنبه برای خرید کتاب رفته بودم انقلاب. تو مسیر بازگشت از کنار هر پارک و میدان و فضای سبزی که می گذشتم با صحنه هایی چون این یا این که یادواره ای برای جنگ هشت ساله ایران بود مواجه می شدم. همین طور که کنجکاوانه از کنارشون می گذشتم داشتم فکر می کردم دقیق چند ساله که از جنگ می گذره؟! دقیق سن برادر من! برادر من در آخرین...
-
طلاق عاطفی
شنبه 5 مهر 1393 08:01
سلام طلاق عاطفی به دلایل مختلفی ممکنه رخ بده. می تونه شکل ها و فرمت های مختلفی داشته باشه ولی همه اون ها در یک چیز مشترک هستند، فرد نسبت به شریک زندگیش بی علاقه و بی تفاوت میشه. ممکنه حتی وظایف زناشوییشون را نسبت به هم انجام بدهند، ممکنه مرد با جدیت برای تامین مخارج زندگی کار کنه یا زن برای بهبود کیفیت زندگی و مسائل...
-
غم ها و شادی ها
چهارشنبه 2 مهر 1393 07:56
سلام صبح دومین روز پاییزیتون بخیر و شادی. این هفته را با کلی اتفاقات عجیب و ناخوشایند آغاز کردیم. بدبیاری پشت بدبیاری! دوشنبه که اوج داستان بود و با تصادف بد و عجیبمون این روز خجسته به پایان رسید. شب بسیار بد خوابیدم. ناراحت و غمگین و عصبی و نگران نسبت به آینده بودم. صبح خیلی زودتر از موعد مقرر بیدار شدم. همه بدنم درد...
-
من و دخترخاله هام
شنبه 29 شهریور 1393 08:11
سلام چهارشنبه با دخترخاله هام رفتیم استخر. دخترخاله بزرگم از من 12 سال بزرگتره و دخترخاله کوچکم 11 سال کوچکتر! یعنی فاصله سنی بین این دوتا دخترخاله از سن دخترخاله کوچیکه بیشتره!!! با هم رفتیم شنا و به شنای ناقص هم خندیدیم. مسابقه گذاشتیم و با هم روی آب خوابیدیم و دست هم را گرفتیم و با هم زیر آب نشستیم... رفتیم جکوزی و...
-
جایگزین
دوشنبه 24 شهریور 1393 08:21
سلام یالوم تو کتاب دژخیم عشق یک جمله بسیار زیبا داره که خیلی روی من تاثیر داشت: «هیچ وقت چیزی را از کسی نگیرید مگه جایگزینی براش داشته باشید.» این جمله تو خیلی از ارتباطات راهگشاست... این چیز می تونه اسباب بازی یک بچه، حمایت خانواده یک زن، شغل و مقام اجتماعی یک مرد یا حتی باورها و اعتقادات یک فرد باشه. شما اگه داشته...
-
احساساتی که هیچ وقت فراموش نمیشند...
چهارشنبه 19 شهریور 1393 10:41
سلام باید یک اعترافی بکنم. من هیچ وقت حافظه خوبی نداشتم. حافظه وقایع خوبی ندارم. یعنی اتفاقات و خاطرات توی ذهنم نمی مونه. بدتر از اون حافظه اسمی که از اون هم افتضاح تره! یعنی حافظه تصویری خوبی دارم ها ولی اسمی! تعریفی نداره. مثلا قیافه همشاگردی هام توی دبستان و ... یادم میاد ولی اسمشون عمرا!!!! بگذریم داشتم از حافظه...
-
خساست و انواع آن
یکشنبه 16 شهریور 1393 07:55
سلام احتمالا شما هم مثل من با واژه «خساست» آشنا هستید و شاید عده ای از شما شاهد این بلا خانمانسوز از نزدیک بودید و یا شاید بارها باهاش دست و پنجه نرم کردید. خساست درجات و طیف های مختلفی داره. یکی هست که خساستش در حد خرج نکردن برای اطرافیان دوره و برای زن و بچه و عزیزانش خوب خرج می کنه. یکی دیگه نه اصلا برعکسه از شکم...
-
آیا مردان حقیقتا باهوش تر از زنانند؟!
چهارشنبه 12 شهریور 1393 08:11
سلام دوست عزیزم، مرضیه برای پست قبل یک کامنت گذاشته بود به این مضمون: "چند وقت پیش داشتم یه مقاله راجع به مغز زن و مرد میخوندم. نوشته بود چارلز داروین تو کتاب نسل بشر گفته که زنان به علت طبیعتشان از مردان کم هوش ترند. نظر شما چیه خانم اردیبهشتی ؟ تو روانشناسی راجع به توانایی های ذهنی زن چی میگن؟ شنیدم زیگموند...
-
مهرت را می گذارم کنار و می زنم لت و پارت می کنم!!!!!!
یکشنبه 9 شهریور 1393 07:57
سلام جمعه با فامیل رفته بودیم پارک پرندگان که جای دوستان خالی. در مسیر رفت یک خانواده داشتند به سمت ما می آمدند. صدای بلند صبحت های زن و شوهری که جلوی ما بودند نیاز به دقت خاصی نبود که توجه همه را به این مکالمه جلب کنه. مرد با خشم و صدای بلند گفت: مهریه ات را می گذارم کنار و این قدر می زنمت که لت و پار بشی! حالم بد...
-
چالشی جدید ...
پنجشنبه 6 شهریور 1393 08:01
سلام من از بچگی عاشق کتاب بودم. می تونستم ساعت ها بشینم و کتاب بخونم. یادمه هفت ساله بودم که توی یکی از کنجکاوی های پایانی ناپذیرم کلی کتاب قدیمی توی انباری خونه پیدا کردم. تازه کلاس اول را تموم کرده بودم. ولی نشستم به خوندن. این قدر طول کشید که مامانم با دلواپسی دنبالم گشته بود و در نهایت من را درحالی که کف انباری...
-
چشم چرانی!
دوشنبه 3 شهریور 1393 08:07
سلام اگه زن باشید احتمالا این صحنه را تجربه کرده اید. توی خیابون دارید راه میرید و مردی از سمت مقابل شما میاد و نگاه خیره اش روی شما چندین ثانیه مکث می کنه. شاید با حرکت شما هم سرش بچرخه و با نگاهش شما را دنبال کنه. یا این که پیش اومده باشه فردی به شما و ظاهرتون متلکی بگه. همراه با خنده یا سوت یا چشمک. این زمان ها چه...
-
وایبر! بودن یا نبودن؟! مسئله این است!!!!
شنبه 1 شهریور 1393 08:02
سلام بشر از قدیم نیاز به زندگی اجتماعی داشته. برای گریز از تنهایی راه های مختلفی را امتحان کرده. تا 40-50 سال قبل زن های فامیل یا همسایه ها گه گاه دور هم جمع می شدند و یک سکنجبین و کاهویی باهم می خوردند و یک سبزی پاک می کردند و کلی حرف می زدند و این نیاز را برطرف می کردند. بعدها با فراگیرتر شدن تلفن دیگه نیاز به رفتن...
-
اگه یک نفر بود...
سهشنبه 28 مرداد 1393 10:26
سلام روزهای زوج پسرک را می برم کلاس کاراته. چون باشگاهی که میره یک کم بدمسیره و جای پارک به هیچ وجه نداره. برای همین وقتی پسرک را رسوندم میرم پارک روبه روی باشگاه. صبح ها خلوته و من آرامشش را دوست دارم. معمولا با خودم یک کتاب می برم که بخونم. چون تو خونه کمتر وقت می کنم ولی اگه فکر کردید من تو پارک هم می تونم کتاب...
-
مصرف گرایی و دخل و خرج!!!!
یکشنبه 26 مرداد 1393 10:12
سلام بانه که بودیم دوستی که اطلاع نداشت به سفر رفته ایم و اصلا به کجا، یک جوک برام فرستاد به این مضمون: «تو یک نظرسنجی اینترنتی پرسیدند بهترین سوغاتی چیه و از کجا و همه جواب دادند ال سی دی از بانه!!!» از اون جایی که ما اون زمان دقیقا بانه بودیم و دقیق شاهد خرید ال ای دی های اسمارت و ... توسط ملت از خنده روده بر شدیم!...
-
تعریف از دیگری یا توهین به من؟
چهارشنبه 22 مرداد 1393 10:41
سلام یک عده ای را دیدید که وقتی در حضورشون از کس دیگری تعریف می کنید چنان به هم می ریزند و ناراحت میشند و درصدد دفاع و تعریف از خودشون برمیاند که انگار به اون ها توهین کردی؟!!!! مثلا با دوستتون دارید صحبت می کنید و میگید وای دخترخاله ات چه قدر زیبا و دوست داشتنیه! چنان ناراحت میشه و اخم می کنه انگار بهش گفتید تو زشتی...
-
سفرنامه سنندج - همدان
شنبه 18 مرداد 1393 13:22
سلام در ابتدا از دوستان به خاطر تاخیر عذرخواهی می کنم. یک علتی داشت که در پیوست ذکر کردم. همین طور که قبلا گفته بودم یک سفر کوتاه به سنندج، مریوان، بانه و همدان داشتیم. غیر از مسیرهای پیچ در پیچ و طولانی و گرمای هوا، همه چیز خوب و عالی بود. از بستنی های خوشمزه سنندج بگیر تا کباب ماهی های تازه دریاچه زریبار یا زریوار....
-
یک تعریف ساده اما صادقانه
دوشنبه 6 مرداد 1393 09:18
سلام پسرک روزهای شنبه و دوشنبه کلاس کاراته میره. در یک مجموعه ورزشی بنام و بزرگ. شنبه ساعت 12 با عجله به سمت در ورودی سالن های رزمی می رفتم. هوا گرم بود و من کلافه شده بودم. خداخدا می کردم زودتر به سالن برسم و کمی هوای خنک بهم بخوره تا حالم جا بیاد. همین طور که تند تند قدم برمی داشتم سر یک پیچی به یک گروه سه نفره از...
-
چند تا از ما قاتلیم؟!
شنبه 4 مرداد 1393 07:55
سلام دارم یک کتاب می خونم. به یک جاییش می رسم که از کنترل بیرونی میگه. از این که چه میشه وقتی یکی یا هر دو طرف در یک رابطه دست به کنترل دیگری می زنند. وقتی طرف به فرد مقابل میگه " من بهتر از تو می دونم چی برات بهتره" وقتی شروع می کنه به تغییر دادن طرف، به تهدید کردن، انتقاد کردن، سرزنش کردن، انتقاد کردن، نق...
-
تنها، مثل من...
چهارشنبه 1 مرداد 1393 08:00
سلام گاهی بدجور احساس تنهایی می کنم. گاهی اوقات، بعضی روزها، در بعضی جمع ها و حتی بین صمیمی ترین دوستانم... گاهی حس می کنم درک نمیشم. هر چه توضیح می دهم و هر چه می نویسم و یا هرچه حرف می زنم. گاهی حس می کنم من از یک دنیای دیگه هستم. انگار من دنیا را به گونه دیگه ای ادراک می کنم. احساسات من، تفکرات من، قواعد و اصول...
-
سگ ها و انسان ها!
یکشنبه 29 تیر 1393 08:01
سلام چند روز پیش داشتم یک برنامه علمی درباره سگ ها می دیدم. در یک قسمت از برنامه سگ مخصوصی را به بیمارستان کودکان بردند تا کودکان با نوازش و ارتباط باهاش اوقات خوشی داشته باشند. زیرا پژوهش ها نشون داده است که نوازش و بازی با سگ موجب ترشح آنزیم اکسی توسین می شود که مشابه زمان شیردادن به نوزاد توسط شیر مادر است و باعث...
-
آفتاب پرستان قرن جدید!
چهارشنبه 25 تیر 1393 07:51
سلام توی قسمتی که آقای اردیبهشتی کار می کنه یک همکار خانم دارند که هر چند وقت یک بار آقای اردیبهشتی داستان ها از زیر آب زنی و کارشکنی ها و اشتباهاتی که از روی عمد و به اسم سهو انجام میده، تعریف می کنه. حالا راست و دروغش به پای راویش!!!!!!!!!!!!!!! یک بار آقای اردیبهشتی گفت که این خانم مدام از حقوق زنان و پیشرفت و...
-
اولین قدم کدام است؟!
دوشنبه 23 تیر 1393 08:21
سلام دیروز داشتم کانال فا.رسی وا.ن را می دیدم. یک برنامه تبلیغی دارند به اسم «به نام زن» که هنرپیشه ها و خواننده های مرد می گفتند زن و مرد با هم برابرند... برابر... این تغییر از تو شروع میشه و ... حالا اصلا به این برنامه و دلیلش و چراییش و ... کاری ندارم. ولی همون موقع داشتم با خودم فکر می کردم برای برابری و تساوی...