-
عمل زیبایی و روانشناسی!!!!
شنبه 21 تیر 1393 08:01
سلام چند روز پیش در جمعی از دوستان روانشناس بودم. از هر دری سخن گفتیم. شوخی و جوک و ... بعد وسطش بحث جدی داشتیم. عکس های تو گوشی هم دیدیم و درباره اش نظر دادیم. تا این که یکی از بچه ها عکس یک خانم را نشون داد که هیکل زیبا و به نظر من زیاد از حد فانتزی و مصنوعی داشت. این عکس بهانه ای شد تا دوستان درباره هیکل و ظاهرشون...
-
مردان ایرانی، مردان فرانسوی (رمز پست زنانه)
سهشنبه 17 تیر 1393 08:01
-
علم بهتر است یا ثروت؟!
یکشنبه 15 تیر 1393 07:58
سلام 1) یک مدتی است که عضو یک گروه تو وایبر هستم که شامل اساتید و دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته مون است. این گروه توسط یک آقای دکتری ساخته شده که هدف تاسیسش را مکانی برای تبادل نظر و بحث و ... عنوان می کند. البته هدف اصلیشون بیشتر برای تبلیغ کارگاه ها و دوره ها و ... است که خوب تا میزان زیادی حق طبیعی ایشونه. خوب توی...
-
این روزها چشم هایم مانند زنده رودت خشک است...
جمعه 13 تیر 1393 19:10
سلام این روزها دلتنگم... دلتنگ... دلتنگ یک کسی... دلتنگ یک چیزی... دلتنگ یک جایی... این روزها ساکتم. این روزها شکل گرفتن کلمه را در جایی وسط قفسه سینه ام، از جایی بالاتر از دیافراگمم حس می کنم. حس می کنم که به وجود می آید. شکل می گیرد. فرم می گیرد. بزرگ می شود و رشد می کند. حس می کنم بالا می آید و می آید. از جایی کنار...
-
کودکان ناخواسته یا والدینی مجرم؟!
سهشنبه 10 تیر 1393 07:54
سلام شاید همه شما خبری که چند روز پیش درباره مصوبه نما.یندگان مجـ.لس بود را شنیده باشید. شاید صحبت کردن درباره اش کمی تکراری باشه و شنیدن مکررات جالب نباشه ولی این موضوعی نیست که من بتونم به راحتی از کنارش بگذرم. همون طور که قبلا توی این پست نوشته بودم کمترین حقی که هر کودکی داره اینه که خواسته به دنیا بیاد. اینه که...
-
خاطره یک روز عاشقانه
شنبه 7 تیر 1393 08:02
سلام با هم دیگه قرار می گذاریم یک ساعت دیگه همو ببینیم. میگه کارش که تموم میشه میاد پیشم. بهش میگم نه! من میام پیش تو. میگه باشه! پس تا ساعت 7! خداحافظی می کنه و پشتش را به من می کنه و میره. ولی من صبر می کنم. می ایستم و نگاهش می کنم. به پشتش. به مدل راه رفتنش. به وقار خاصی که داره. این قدر می ایستم و نگاهش می کنم تا...
-
نظر من!
دوشنبه 2 تیر 1393 08:23
سلام خوب حالا عقیده خودم را بگم. من تا حد زیادی با نظر دوستم موافقم ولی نه به این شدت و نه به این سیاهی. من به مفهوم نسبی بودن هر موضوع به شدت موافقم. به نظر من ممکنه عده ای از آقایون در برخورد با خانمی که به اون آقا نسبت به بقیه افراد همرده با موقعیت مشابه، تمایل و علاقه بیشتری نشون میده، در ابتدا خیالات نامربوط و...
-
زن! مرد!
چهارشنبه 28 خرداد 1393 08:30
سلام این پست را با دقت بخونید: دیروز وبلاگ زنی را میخواندم ،نوشته بود که دلش یک دوست میخواهد که بتواند با او در مورد افکارش حرف بزند. گفته بود که نمیتواند در این زمینه روی شوهرش حساب کند چون قضاوت و پیشداوری می کند. در روانشناسی پیشنهاد می شود که اگر میخواهید زودتر به نتیجه برسید روانپزشک همجنس انتخاب کنید.دلیلش این...
-
چگونه خودمان از حق خودمان دفاع کنیم؟!
شنبه 24 خرداد 1393 08:32
سلام این پست را به دو دلیل می نویسم. دلیل اول این که می خواهم پست قبل بره پایین و از بار احساسی و عاطفی و هیجانیش کاسته بشه. چون در این ایام خودم هم نیاز به آرامش و دوری از هیجان های اضافی دارم. دوم این که بعضی از کامنت ها و پیام های خصوصی پست قبل که سعی کرده بودند با ایجاد غلیان احساسات مسلمانی بهم تلقین کنند اونی که...
-
سرقت ادبی در روز روشن!!!!!!
چهارشنبه 21 خرداد 1393 11:05
سلام عصبانیم! خیلی عصبانیم! همین امروز که تصمیم داشتم به مدت دو هفته کلا وبلاگ را ببوسم و بگذارم کنار متوجه یک سرقت ادبی بسیار حقیرانه از متن وبلاگم شدم! این پست را مطالعه فرمایید: من یک فمینیست هستم! به تاریخش توجه کنید! حالا این مطلب را بخونید و با پست من مقایسه کنید و به تاریخ هم توجه کنید: فمینیست و فمینیست بودن...
-
نیستم چرا؟!
چهارشنبه 21 خرداد 1393 09:48
سلام یک مدتی نخواهم بود. احتمالا می دونید چرا؟! به قول ماهی سر 999 سالگیم معرکه گیری کردم و دست خودم را بند کردم!!!! امتحانات منظورمه! به هر صورت نیستم تا یک مدتی. توی این ایام برای مطالعه به یک کتابخونه وسط یک پارک باصفا می رفتم و میرم. موضوعات جالبی برای پست نوشتن توی این کتابخونه وجود داره!!! ان شاا... فرصت بشه و...
-
آیا ازدواج درمان هر دردیست؟!
شنبه 17 خرداد 1393 07:51
سلام مهران یک پسر آروم، مهربان و تحصیل کرده از یک خانواده پولدار و محترمه. از خودش خونه بزرگی داره، ماشین و شغل مناسب. ظاهر معقول و تیپ خوبی داره. همه معیارهای مناسب برای ازدواج را داره. تنها مشکلی که مهران داره اینه که در اثر یک حادثه در کودکی که عوارضش همه عمر باهاشه مشکل حرکتی داره ولی نه اون قدر که اونو در تحصیل و...
-
چالش پیش روی صنعت
یکشنبه 11 خرداد 1393 21:02
با سلام، امروز بعد از مدتها گفتم بیام و یه مطلبی بنویسم. خوب هر چی باشه اسم من هم در بالای این وبلاگ به چشم می خوره. می خواستم راجع به صنعت این کشور صحبت کنم . صنعتی که دیگه نفسش به شماره افتاده. صنعتی که روزی باعث افتخار این مرز و بوم بود ولی الان تو خیلی از زمینه ها ضربه خورده. به نظر چه کسی در این میان مقصر است؟...
-
فاصله بین دو دلتنگی...
شنبه 10 خرداد 1393 09:30
سلام دلتنگی... دلتنگی... دلتنگی... دلتنگی... رسیدن... سلام و احوالپرسی و روبوسی... خندیدن... برج میلاد... کلی عکس... حس خوب آرامش و شادی... شام دور هم ... صبحانه با هم خوردن... پارک آب و آتش ... شیرینی لادن و هندونه رسیده... خنده و بازی بچه ها... هفت حوض... خرید کردن... بستنی... ناهار با هم پختن... یک چرت آروم...
-
آقای ف چه چیز را می خواست تغییر دهد؟!
دوشنبه 5 خرداد 1393 08:12
سلام آقای ف 28 ساله بود که برای اولین بار حس خوشایند تعلق را تجربه کرد. حس تعلق خاطر. تا قبلش یک مرد سربه زیر و مقرراتی و متفکر بود که کاری به کسی نداشت. بی صدا و بی دردسر بود. هر روز سر ساعت به سرکار می آمد و کارهاش را بر اساس قوانین و ضوابط خاص خودش به سرانجام می رسوند. در رابطه برقرار کردن با همکاران هم قوانینی این...
-
بازی روزگار...
شنبه 3 خرداد 1393 07:58
سلام به این موقعیت دقت کنید: دو زن و شوهر از روبه رو به هم نزدیک می شوند. ده قدم مانده، مرد اولی به زن دومی خیره می شود و مرد دومی به زن اولی... روزگار عجب بازی هایی داره، نه؟! پیوست: دو شب پیش یک خواب بی نظیر دیدم. توی خواب دوستی که مدت هاست ندیدمش به دیدنم اومده بود و برام کادو، یک سرویس گردنبند، گوشواره و انگشتر از...
-
سه شنبه می تونست فاجعه باشه!
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 08:19
سلام روز سه شنبه می تونست یک روز سرتاسر فاجعه باشه! می شد از پیش درآمدش چنین انتظاری داشت! وقتی هنوز هوا تاریک بود و من در اثر یک کابوس از خواب بیدار شدم و حسی که منتقل کرده بود باعث شده بود دیگه نتونم بخوابم، می تونست نشونه یک روز بدیمن و خسته کننده باشه. یا وقتی اول صبح دیدیم یکی از کرم ها مرده و پسرک با چشمانی اشک...
-
در ده سالی که گذشت، چه یاد گرفته ام؟!
شنبه 27 اردیبهشت 1393 09:40
سلام پنج شنبه، 25 اردیبهشت، تولد آقای اردیبهشتی بود و دهمین سالگرد پیوند ما. ده سال گذشت. مثل باد! ده سال پیش وقتی کنارش سر سفره نشستم فکر می کردم خوب می شناسمش. ولی کم کم یاد گرفتم خود واقعیش را جایگزین تصویری کنم که ازش در ذهنم ساخته بودم. 3650 روز را در کنار هم سپری کردیم و من الان و امروز حس می کنم هنوز خیلی چیزها...
-
جای خالی را چگونه پر می کنید؟!
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 08:20
سلام گفتم: من نمی تونم جلوی دوست داشتن دیگران را بگیرم. مهم نیست چند نفر و چه کسانی من را دوست دارند، مهم اینه من چه کسی را دوست دارم! لبخندی زد و گفت: می دونم! ولی من می خواهم فقط خودم تنها کسی باشم که دوستت داره. نمی خواهم کسی غیر من دوستت داشته باشه. نگاهش کردم و ....... جای خالی را شما پر کنید!! پیوست مهم: اگه...
-
چند قرنه که دیگه نیستی؟!
سهشنبه 23 اردیبهشت 1393 09:42
سلام امروز روز پدره... امروز روز پدره... امروز روز پدره... و من چند قرنه که پدرم ندارم؟! ... چند هزار سال؟!؟!... همه روز های سال نبودنش را می پذیرم ولی این روز... این روز... به نظرم خیلی غیرمنصفانه است نبودنش... خیلی... روز پدر را به همه آقایون وبلاگی به خصوص آقای اردیبهشتی خودمان تبریک میگم. پیوست: من هنوز هدیه روز...
-
آیا نگرشم عوض شده؟!
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 08:37
سلام الان نیم ساعته صفحه سفید جلوم بازه و من دارم به خط تیره عمودی چشمک زن نگاه می کنم. هم زمان موضوع های مختلفی از ذهنم عبور می کنه ولی با هیچ کدوم ارتباط برقرار نمی کنم. انگار یک جورایی وجودم مثل این صفحه سفید خالیه! نه! راستش خالی نیست. در یک جور آرامش و صلحه! یک سکوت که آزاردهنده نیست. یک سکوت که توش زل زدی به افق...
-
نعمت دوستان
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 08:10
سلام این هفته حال خوبی نداشتم. اتفاقاتی افتاده بود که کمی دلگیر بودم. یک شنبه با آنا رفتم نمایشگاه. حس خوبی داشت. بین غرفه ها گشتیم و چندتایی کتاب خریدیم. کنار هم نشستیم و آیس پک خوردیم. یک شنبه شب باز به خاطر اتفاق دیگه ای شب نا آرامی داشتم. خسته بودم ولی به خاطر برنامه ای که از پیش تعیین شده بود. با پسرک به نمایشگاه...
-
ما در نمایشگاه کتاب!
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 07:54
سلام مادر یکی از دوستان پسرک و دوست خوب خودم یک کتاب برای کودکان تالیف کردند. کتاب بازی با شاهنامه نوشته بهناز حقیقی. این کتاب در نمایشگاه کتاب امسال در سالن 25c (ناشران کودک) شماره 265 انتشارات سامر عرضه میشه. امروز، یعنی دوشنبه مورخ 15 اردیبهشت، من و پسرک هم از ساعت 2-3 بعدازظهر مهمون ایشون در این غرفه هستیم. خوشحال...
-
عشق یک طرفه...
یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 08:03
سلام نظرتون در مورد عشق یک طرفه چیه؟! عشق، کشش، میل یا همون حس خوش اومدن؟! به نظرتون عشق یک طرفه بودنش بهتره یا نبودنش؟! قبول دارم عشق و علاقه و محبت وقتی حس خوبی به انسان میده و عالیه که دو طرفه باشه ولی سئوال اینه که آیا به نظرتون تجربه عشق یک طرفه بهتره یا تجربه نکردن عشق؟! یعنی آیا بهتر نیست انسان کلا در زندگیش...
-
سی و یکمین زادروز من چگونه گذشت؟!
جمعه 12 اردیبهشت 1393 10:46
سلام یادمه اولین بار هشت سالم بود که به تولد یکی از دوست هام دعوت شدم. همه دخترهای هم سن خودم بودند بدون حضور والدین. از ملاحظات بزرگسالان و تعارف هاشون خبری نبود. غیر مادر خودش کسی نبود که مانع شادی و جیغ و بازی هامون بشه. اون سنگینی جوی که با حضور بزرگسالان بر تولد بچه ها حاکم می شد را نداشت. همون زمان یکی از...
-
زاد روز من!
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 09:26
سلام امروز من 31 ساله شدم! امروز روز تولد منه! برخلاف رسم هر ساله ام نمی خواهم امسال صبح تولدم پست بگذارم و از حال و هوای 31 سالگی بگم! امسال می خواهم اولین روز 31 سالگی که تمام و کمال تجربه کنم و بعد درباره اش بنویسم. پس، فردا منتظر یک پست گزارش درباره اولین روز 31 سالگی باشید.
-
نسخه پیچی ممنوع!
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 09:53
سلام ساندرز و همکارش یک پژوهش چند عاملی در راستای مشخص کردن میزان تاثیر آشنا بودن دانش آموز با مسائل نسبت در میزان پاسخ دهی درست، انجام دادند. سئوالات را به سه دسته سئوال آسان، متوسط و سخت تقسیم بندی کردند و تاثیر آشنا بودن و آشنا نبودن و بعد جنسیت و ... را در میزان پاسخ دهی صحیح سنجیدند. خوب نتایج تا اندازه ای قابل...
-
دو روز بی نظیر
شنبه 6 اردیبهشت 1393 08:01
سلام این تعطیلات آخر هفته یک سفر دو روزه به روستایی نزدیک رودبار داشتیم. در یک کلام بسیار بسیار عالی و تجربه بسیار بسیار به یاد ماندنی. طبیعت تازه، سرسبز، بکر و بی نظیر. در این دو روز از سکوت و هوای عالی و پاک لذت بردیم. هوا بی مانند بود. نه این قدر سرد که بخواهی لباسی اضافه بپوشی و نه این قدر گرم که اذیت بشی. هر جا...
-
دو پیشنهاد آهنگین
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 08:21
سلام راستش من اهل این نیستم که برای مدت زیادی پستی که حال و هوای منفی داره بالای صفحه وبلاگم بمونه. از اون جایی که فعلا هم حرفی برای گفتن ندارم گفتم شما را با دو تا از آهنگ هایی که خوراک این روز های منه و خیلی گوشش می دهم، آشنا کنم. اولی به حس و حال پست قبلی بی ارتباط هم نیست! زنده موندن - فرزاد میلانی حس دل بستن -...
-
بهت زده، خشمگین و ناامید...
دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 08:03
سلام نمی دونم اسمش را چی میشه گذاشت؟! اتفاق؟! قسمت؟! حکمت؟! که درست بعد از نوشتن پست قبلی و امیدهای قشنگی که توی ذهنم اگرچه آرمانی به نظر می رسید ولی در عین حال شدنی و ممکن بود، باید چنین حرفی را می شنیدم. حتما گیج شدید؟! می پرسید قضیه چیه؟! بگذارید از اول بگم! خانواده مادری من خانواده تحصیل کرده و دانشگاهی هستند....