فانتزی های ذهنی

سلام

چند وقت پیش پسرک تولد یکی از دوست هاش دعوت بود. این اولین باری بود که به صورت مستقل و به تنهایی خونه دوستی می رفت.

من حسابی ذوق زده شده بودم و برای این دو ساعت تنهایی با آقای اردیبهشتی کلی نقشه کشیده بودم.

می شد گفت بعد از 8 سال این اولین باری بود که یک روز عصر من و آقای اردیبهشتی فرصت با هم بودن داشتیم.

بیشتر از 8 سال از آخرین باری که با هم به سینما رفته بودیم می گذشت. آخرین باری که دوتایی با هم به خرید یا گردش یا رستوران رفته بودیم را اصلا به خاطر نداشتم.

تو ذهنم کلی برنامه چیده بودم. که بریم با هم کافی شاپ و به قول من یکی از اون سان شاین های کالیفرنیایی جینگیل و مستون (که در واقع همون بستنی وانیلیه که یک کم قر و فرش دادند و یک اسم عجیب و غریب هم روش گذاشتند و خداتومن می فروشندش) بخوریم و بعد بریم پیاده توی خیابون بگردیم و کلی حرف های دوتایی بزنیم و در انتها خوش و خرم بریم دنبال پسرک.

راستش در واقعیت هیچ کدوم از این کارها را نکردیم. اتفاقاتی افتاد که نشد و در واقع آقای اردیبهشتی اصلا رغبتی به این برنامه من نداشت. علاقه نداشت با خانمش بره کافی شاپ و سان شاین جینگیل و مستون بخوره یا به نظرش بیرون رفتن دوتایی با سه تایی هیچ فرقی نداشت که حالا که پسرک نیست فرصت را غنیمت بشماریم. در واقع آقای اردیبهشتی اصلا اهل حرف زدن و بحث و گفتگو کردن نیست. خوشش نمیاد.

بهش گفتم قبل از ازدواجم یکی از فانتزی های ذهن من این بود که همیشه زمان های دونفری با همسرم خواهم داشت. هر از گاهی بدون بچه با هم به رستورانی، کافی شاپی، سینمایی، نمایشگاهی، چیزی میریم. میشینیم و کلی حرف می زنیم. حرف های جدی، حرف های شوخی و حرف های دوتایی...

بهش گفتم بعد از 8 سال این اولین بار بود که می تونستم به فانتزی ذهنیم جامع عمل بپوشونم و ازش لذت ببرم که نشد!

بهم گفت نه ما باز هم رفته بودیم کافی شاپ.

گفتم آخرین بار زمانی بود که ما هنوز عقد نکرده بودیم!!!!!!

گفت چرا همین چهار سال پیش بردمت کافی شاپ!

گفتم اون موقع پسرک هم بود!

گفت مگه فرقی هم می کنه؟!

و فهمیدم اگرچه در ذهن من تفاوت داشت اونم تفاوت فاحش. در ذهن او این گونه نبود.

ازش پرسیدم تو قبل ازدواج چه فانتزی ذهنی در مورد همسرت داشتی.

گفت همیشه دوست داشتم با هم دوتایی ورزش کنیم.

گفتم ولی من هم باهات ورزش کردم. مثلا یادته میز پینگ پونگ که داشتید با هم بازی می کردیم؟! یا می رفتیم پارک ملت و بدمینتون بازی می کردیم؟

گفت آره ولی مال خیلی وقت پیش بود. تازه تو هیچ وقت حاضر نشدی با من والیبال بازی کنی!

والیبال ورزش محبوب آقای اردیبهشتیه ولی من اصلا از والیبال خوشم نمیاد و راستش تو این زمنیه هم استعدادی ندارم.

داشتم فکر می کردم هر دوی ما فانتزی هایی داشتیم که بهش نرسیدیم.

درسته که شرط موفقیت و خوشبختی انسان در انعطاف پذیریه. یک انسان سالم می تونه خودش را با شرایط وفق بده و براساس داشته ها و شرایط هدف ها و آرزوهاش را از نو تعریف کنه.

ولی پس تکلیف فانتزی هامون چی میشه؟!

تکلیف آرزوی من برای یک بار گردش دونفره؟! برای خوردن سان شاین جینگول مستون و حرف زدن و حرف زدن؟!

تکلیف فانتزی ذهنی آقای اردیبهشتی برای بازی و ورزش دونفره با همسرش چی میشه؟!

 

جدا بعد ازدواج چه کار باید با فانتزی های ذهنیمون که عملا به واقعیت تبدیل نمیشه کرد؟! چیزی که همیشه ته ذهن یا قلبمون می مونه؟!


شما با فانتزی هاتون چی کار کردید؟! عملی شدند؟! چه طوری؟!


بعدا نوشت: قالبم را عوض کردم چون خیلی از امکانات بلاگ اسکای را پشتیبانی نمی کرد. الان این یکی زیادی ساده است. بدم نمیاد حداقل هدرش را عوض کنم. کسی می تونه کمکی کنه یا اطلاعاتی در این زمینه بهم بده؟! ممنون.

نظرات 47 + ارسال نظر
صنم دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 08:49 http://daftaresanam.persianblog.ir/

از اونجاییکه این سوال از مجرد جماعت پرسیده نشده فقط سوت میزنم و البته سلام هم میکنم و....
دارم فکر میکنم فانتزی من چیه یعنی؟
تا حالا بش فکر نکرده بودم!!

سلام..
این پست و که خوندم دیدم اخلاق همسر بنده و همسر شما چقدر به هم نزدیکه.. تو این سالها شاید من هم به فانتزیهایی که تو ذهنم بوده نرسیدم و باعث و بانیش هم همین همسر گرامی بوده.. شاید ما خانومها به خاطر احساسات پرشورمون این طرز فکر رو داریم در حالی که آقایون کمی زمخت تر با این قضایا برخورد میکنند..
یکی از بزرگترین فانتزیهام با همسر اینه که یک بار زیر بارون باهاش قدم بزنم بدون چتر و دست در دست هم اما ایشون ترجیح میده بشینه خونه و تخمه بشکنه و کشتی کج نگاه کنه..

فکر کنم فرهنگ رایج باعث شده مردها از همون بچگی احساسات را درونشون یا سرکوب کنند یا بروز ندهند برای همین شبیه همند!

زهراسادات دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 09:32 http://roozhaiepooch.persianblog.ir

نمیدونم فکر میکنم من هم اصولا ازشون میگذشتم حتی انقدر جرات هم به خودم نمیدادم که مثل شما بیانش کنم....حالا خوبه که مطرح کردی از این به بعد که پسرک بزرگتر میشه از این فرصتها زیاد پیش میاد نگران نباش

همیشه همین طور بود!

سوینچ دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 10:09 http://sevinchz.blogfa.com

عزیزم! من هم به خیلی از فانتزی های ذهنی ام نرسیدم (شغل، تحصیل و ازدواج) اوایل خیلی ناراحت میشدم اما یادگرفتم که باید در مقابلشان سکوت کنی و بگویی که این ها فانتزی هستند دیگه.

فکر نمی کنم سکوت بهترین راه حل باشه

عطیه دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 10:13 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

اولش بگم که درخصوص اینکه گفتی همسری "اصلا اهل حرف زدن و بحث و گفتگو کردن نیست" با هم همدردیم!
پس با این اوصاف فانتزی منو باید راحت حدس بزنی. من همیشه دلم میخواست بتونم با همسریم بحث و گفتگو داشته باشم ولی رضایی اصلا اهل رف زدن نیست. حرفام رو میشنوه اما فقط سکوووووووووووووت تحویلم میده!

هی هی! خواهر چه همدردیم! من اوایل فکر می کردم وقتی آقای اردیبهشتی سکوت می کنه یعنی با حرف هام موافقه و ذوق می کردم ولی یک بار گفت من فقط سکوت می کنم تو حرف هات را بزنی و تموم بشه و من به کارهام برسه! و بدین سان بود که کاخ رویاهای من فروریخت و چشم من به واقعیت باز شد!

مریم دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 10:39 http://cassper.blogsky.com

منم یکی از فانتزیام اینه که تو پاییز که هنوز یکم از شاخ و برگ درختا هنوز هست و یکمم رو زمین ریخته برم تو کوچه باغ و نم نم بارونم بزنه
این اتفاق افتاد ولی چون همری عجله داشت بهم گفت ی روز میارمت ی روزش شد 1 ماه بعد که درختا خشک خشک بودن و هیچ برگی نبود. تازه بارونم نبود

همشون ضد ذوقن. جدا خدایا یکم احساسشو ن و بیشتر میکردی یا احساس ما رو کمتر میکردی

میتونم درکت کنم منم خیلی رویاییم و حس شما رو دارم شوهر منم زیاد براش فرقی نمیکنه.

البته فکر کنم اون هام فانتزی هایی دارند که ما درک نمی کنیم. مثل آقای اردیبهشتی!

خاتون دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 12:30

چه سخت می شه که آدم به این رویاهاش نرسه.خب سعی کردن برای رسیدن بهشون مهمه.باید گاهی چیزی رو بدی تا چیزی بگیری.تلاش کنی و تلاش کنی.

خاتون فکر می کنی اگه من همپای ورزش آقای اردیبهشتی بشم اون مردی میشه که از گفتگو اونم توی کافی شاپ لذت ببره؟!

خورشید دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:31

منم قبل از ازدواج خیلی از این فانتزی های دونفره مثل تو داشتم ولی خب واقعیت زندگی چیز دیگه ایه .یعنی شوهر من اصلا اهل فانتزی که نیست هیچ ،اهل هیچ تفریحی نیست . عین پیرمردها
حتی یه شام رمانتیک شیک حتی تو خونه هم براش با کوبیدن ماهیتابه رو میز و لقمه زدن هیچ فرقی نمیکنه. شمع یه چیز مسخره است واسش
واسه همینم منم همه فانتزی هامو چال کردم

ای بابا! یعنی همه فانتزی ها محکوم به چال شدن هستند؟!

نازنین دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:36 http://mah-mehr.blogfa.com

آخ گفتی ! گاهی فکر می کنم روی هوا نوشتن راحت تره از اینکه به شریک زندگیت بگی دوساعت رو فقط با هم باشیم و خوش بگذرونیم . منم مدت هاست هوس یه گردش دو نفره رو دارم .

پس درد مشترکه

آرزو دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:52 http://omidandarezo.mihanblog.com/

وای خدای من! یعنی مردها اینطوری هستن؟!
من هنوز اول اول راهم
فعلا که اوضاع بد نیست، یعنی یه روزی ماهم مثل شماها میشیم؟

همه مثل هم نیستند. اگه از اول قدم ها را درست و حساب شده برداری به مراتب خیلی خیلی بهتره و ساده تره تا بعدها بخواهی چیزی را که نهادینه شده درست کنی!

آلما دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:57 http://almaa.blogsky.com

پست جالبی بود
من نمی دونم چه بر سرشون میاد
همیشه آدم به همه خواسته هاش نمیرسه
چون طرف مقابل مثل ما فکر نمی کنه

اگه افراد علایق مشترکی داشته باشند احتمال این که به فانتزی هاشون برسند بیشتره

سمانه دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 14:14 http://weroniika.blogfa.com/

سلام خانم
من بزرگترین فانتزی های زمان مجردیم صحبت کردن با همسرم راجع به همه چیز بوده که فکر کنم خیلی کم محقق شده
فکر می کردم فقط شوهرجان من هستن که براشون دو نفره و n نفره فرقی نمی کنه گویا آقایون همشون اینطورن....
راجع به فانتزی های همسرم هم واقعا نمی دونم ایشون فانتزی داشتن یا دارن یا نه

نمی تونم بگم همه همین طورند یا نه؟!

محمود دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 15:39

سلام من هم خیلی چیزها توزندگی دوست داشتم که بهشون نرسیدم البته من اسمش روایده ال میزارم شایداگه ازروز اول ادم به ایده ها ونظرات طرف مقابل اهمیت بده وبرای اونها همونقدرکه نظرخودش مهم هست اهمیت قائل بشه دیگه اون ایده اله تبدیل به یک رویای دست نیافتنی نمیشه.من فکرمیکنم که اینقدرماتونقشمون فرورفتیم که باهم بودن روفراموش میکنیم.

درست میگید

ساناز دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 16:47 http://yavashaki56.blogsky.com

من تقریبا بیشتر فانتزی هام عملی‌ می‌شه ، البته خوب طرف مقابل خبر از فانتزی‌های من نداره ولی هر جا کم بذاره یا کم بگذارم فرقی‌ نداره با هم حرف می‌زنیم در موردش و بعد از هر حرف زدن قسمت‌های عملی‌ نشده عملی‌ می‌شه ، اینها همه دوطرفه هست چه از طرف من چه از طرف اون . البته چون ما خیلی‌ از چیز‌های مورد علاقه مون به هم نزدیک هست کمتر همچین مشکلی برامون پیش میاد . شاید یک دلیلش این باشه که از تقریبا سنّ کم یعنی‌ ۲۲ سالگی با هم دوست شدیم و بعد ازدواج‌ کردیم و بییشتر تفریح هامون با هم بود و نقاط مشترک زیادی با هم داریم

چه قدر عالی! خوب نقاط مشترک زیاد مخصوصا علایق مشترک باعث میشه افراد فانتزیهاشون عملی بشه

آدم چاق دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 16:59 http://chagh2.blogfa.com

جالب بود. اینها که فانتزی نیست واقعیت زندگیست. واقعا کسی نیست که ماهی یکی دو بار بچه را پیشش بگذارید و باهم بروید پی فانتزیهایتان؟

من تهران فامیل نزدیک ندارم. فامیل آقای اردیبهشتی هستند ولی در شرایط سخت هم بچه را نگه نمی دارند چه برسه برای گردش!
آنا تا حالا خیلی بهم لطف داشته ولی روم نمیشه بگم بچه من را نگه دار تا من برم تفریح!!!

تسنیم دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 17:06 http://maskoob.blogfa.com

سلام
امان از این درد مشترک!
من بعضی از فانتزیهام رو عملا کنار گذاشتم چون شدنی نبود. اما به اونهایی که نرسیدم هنوز هم امیدوارم. یکیش رفتن به سینماست که یادم نمیاد حتی آخرین بار توی دوره مجردیم کی رفتم سینما.

چه درد مشترکی! من آخرین فیلمی که رفتم را یادمه! سه ماهه باردار بودم و رفتیم خیلی دور خیلی نزدیک را دیدیم!

مهی جان دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 17:27

اجازه خانوم ما یه نن جون نه چندان پیر داریم که می فرماید
منتظر هر چی باشی نمیاد که بچه جون بپر بگیرش خدا صد شاهده...
8 سال منتظر شدین هیچی نشد درسته
الان من یه راه حل خفن آمیز میدم
به آقای همسر میگین من میرم بستنی بخورم از همونا که (با شکل توضیح بدین)میایی؟میگه نه که نمیام
بعدش شما میگین خب نیا من رفتم راستی امروز اونجا قرار داریم با دوستام ...بعدش میگه جدی؟خب برو به سلامت
بعدش شما میگین 6 تا پسر 5 تا دختر با من میشه 6 تا دختر
بعدش با خودش حساب میکنه یکی کم میاد ...
بعدش زودی لباس میپوشه کلی هم تیپ میکنه و میاد ...
بعدش رسیدین بگو آخه واسه چی اومدی ...جا کم میاریم
بعدش الکی زنگ بزنین کنسل کنین
دیگه عشق و حال
یه راه دیگه م داره نمیدونم بچه تون چند سالشه
میتونین بگین بیا بریم کافی شاپ
میگه نههههههه
شما بگین پس بمون بچه رو مای بی بی کن و بعدش غذا بهش بده و حمامش کن و بعدشم بازم غذا بده تا آروغش رو بزنه ...بعدش واسش قصه بگو
اگه بزرگتره بگین که واسه فردا کلی تکلیف داره لباسهاش رو هم باید بشوری و اتو کنی
این کلک های مامان برای بابای من جواب میداد...
بازم راه حل هستا
مثلن مامان من بگه مامانم داره میاد بابام کافی شاپ که هیچی دنباله سوراخ موشه تا متری 10 میلیون اجاره کنه
امیدوارم به دردتون بخوره
راه حل ترسناک هم بلدم ...بگم؟

جالب بود!
مهی جان تو که نیم ساعته وبلاگ من را خوندی متوجه نشدی پسرک دوم دبستانه؟!

مهربانو دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 19:12 http://baranbahari52.blogfa.com

سلام اردیبهشتی جان
یامون باشه زنان ونوسی هستند و مردان مریخی !
چال کردن فانتزی ها اونم بمدت طولانی باعث میشه عصبانیت خاموسی تو آدما شکل بگیره .. میگم خاموش چون گاهی عصبانی هستیم ولی نمیدونیم چرا .. برای همینه که بیستر مردا مخصوصا از دوران مجردیشون خیلی با لبخند و سرتکون دادن های فیلسوفانه یلد میکنند چون واقعا دلشون برای اون زمان بی مسولیتی(البته خیلی هاشون همیشه با مسولیت بودند ولی نوعش فرق داشته)یاد میکنند اونا هم فانتزی هایی دارند اما خیلی با ما متفاوت مثلا دلشون میخواد همسرشون بشینه تا نصفه شب برنامه نود رو پا به پاشون ببینه و با هم بحث کارشناسی کنند .
بنظرم متعادل ترین حالت اینه که گاهی برای هم کوتاه بیایم مثلا اگر در توانمون هست باهاشون همپا بشیم مثل همین والیبال که تو دوست نداری .. در عوض اونا هم برای خوشایند ما تن به برنامه های از نظر خودسون لوس بازی ما بدن مثل کافی ساپ رفتن . ولی اردیبهشتی جان من فکر میکنم تعداد مردایی که خودشون برای فانتزی های شریک عشقیشون برنامه میدن خیلی کمه . پس باید بازم خانوما خودشون ترتیبشو بدن . تو گفتی تو همه ی این سالها با هم تنها نبودید . یعنی هیچوقت برای کارهای ضروری پیش نیامده پسرک رو جایی بذارید؟ فکر کنم اومده . مثلا دور از جون مجلس ختمی چیزی بوده یا دکتری درسی نمیدونم بالاخره پیش اومده که گذاشتیش جایی ... به همه خانوما توصیه میکنم گاهی بدون اینکه اجبار باشه این کار رو انجام بدید . مثلا از مادر خواهر یا دوستی که حتما بهش اعتماد دارید بخواید چند ساعت بچه رو نگه داره حتی من خبر دارم که جاهایی هست که بچه ها رو چند ساعت بهترین تفریحات رو دارن نگه میدارن یکیش باشگاه انقلابه .بدون اینکه به همسرانتون بگید این فضا رو درست کنید . به یه بهانه بکشیدش خونه یا بیرون . گاهی یه بلیط سینما ، یه رستورانی چیزی خودتون دعوتش کنید . اولش ممکنه چون عادت ندارند بنظرشون کار بیخودی بیاد یا لوس بازی ولی خودشون که چند ساعت از مسایل روز مره جدا شدند میبینند خوش میگذره . گاهی حتی بیرون نرید بمونید خونه و همه کارای دیوانه واری که اوایل انجام میدادید رو انجام بدید . بخدا خوبه هاااا

مهربانو جان من با ونوسی کردن زنان و مریخی کردن مردان موافق نیستم. این نظر یک روان شناس بوده و دلیل نداره نظر کلی همه روانشناسان این باشه. مسئله اینه که این نظر بین عموم بیشتر رواج داره.
راستش من تو خیلی چیزهایی که یک عده مردونه می دونند تبحر دارم. می تونم بشینم پای برنامه نود و شدیدتر از شوهرم هم نظر بدهم بدشانسی اینه که بد موقع است!
عزیزم من اصالتا تهرانی نیستم و هیچ فامیل نزدیکی تهران ندارم. از اول هم مثل همه کسانی که در غربت بودند. مشکلاتی برای همون دکتر رفتن هم داشتم و یک جاهایی مجبور شدم از لطف آنا استفاده کنم دیگه روم نمیشه برای رفتن به سینما پسرم را بگذارم پیشش!
گفتم که خود من برای کافی شاپ رفتن برنامه ریخته بودم ولی نشد!

سئوال اصلی اینه وقتی من حقیقتا والیبال را دوست ندارم و اون تو ذاتش نیست که از گفتگو لذت ببره، آیا میشه یک لحظات دونفره لذت بخش داشت؟!

فاطمه دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 20:15 http://engarehayam.blogfa.com

با اینکه معتقدم نباید صفتی را به جنس خاصی تعمیم داد، دارم فکر می کنم نکنه واقعا این ویژگی جنس زنه که میل بیشتری به گفت وگو و صحبت داره و مرد تمایل کمتری به این کار داره.
اگر فرضم درست باشه بخشی از این ویژگی به ذات زن و مرد مربوطه و حتما بخشی از اون به آنچه پسربچه ها و دختربچه های دیروز که حالا مرد و زن شده اند برمی گرده.

به هر حال من هم تا حدودی شما را درک می کنم، البته همسر من اهل گفت وگو ست، اما هر گفت و گویی باید به اختصار باشه لطفا و دوست داره فقط در مورد مسائلی صحبت کنیم که مهم باشند نه پیش پا افتاده و روزمره، اما من از هر دری حرف می‌زنم

من با نظرت موافقم!

حالا ما برعکسیم. من عاشق صحبت در مورد مسائل مهم و آقای اردیبهشتی درباره روزمره حرف می زنه

آبان آذر دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 22:00 http://abanazar.ir

سلام
خوب من هم 12-13 سال پیش اگر میخواستم به همسر نداشته ام فکر کنم، فانتزیم قدم زدن روی برگ های پاییز و چایی خوردن توی پارک (اون زمان کافی شاپ چه میدونستیم چیه) و قبل از خواب در مورد همه اتفاقای روز حرف زدن و شام با شمع و گل رز و اینا بود..
بعد از یکی دو سال دیدم فانتزیای اوشون بیشتر خوش میگذره!
مثلا کارای یهویی، سر قابلمه غذا خوردن، تنهایی فیلم دیدن، از توی دوتا اتاق با هم چت کردن، و کلا هرکار بیخودی که فکرش رو بکنی!!
الان تفاهم داریم دیگه!
به من میگن زن بساز!!!

چه خوب!

تیراژه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 00:55 http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام خانم اردیبهشتی
دو نفر از دوستانم در طراحی هدر تا حدی مهارت دارند
اگر مایل بودید خبر بدید که بعد از هماهنگی، آیدی یا ایمیلشون رو براتون بذارم.
در مورد پست..من هنوز مجردم اما فکر میکنم اگر روزگارِ متاهلی، رویاهای ساده ای که برای بعد از ازدواج در ذهن دارم رنگ واقعیت به خود نگیرند در ازدواجم موفق نبوده ام.
شاید هم در کل بعد از ازدواج همه ی رویاها و فانتزی هایم تغییر کنند
و یا شاید قانع شوم به هر چه هست و پیش میاید..
نمیدانم..
پست جالبی بود. ممنون.

ممنون. از اون جایی که شما تنها پیشنهاد را دادید استقبال می کنم شدید!
تیراژه جان گاهی اولویت های دیگه مهم تر میشه ولی ...
ولی یکی از نکات مهم یک ازدواج موفق داشتن علایق و سلایق و سرگرمی های مشترکه!

برای تو سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 01:46 http://www.dearlover.blogfa.com

خوب همه ما تصوراتی داریم اما به قول شما برای خوشبت بودن و ارامش داشتن باید انعطاف داشت می دونی گاهی وقتی در جریان زندگی قرار میگیریم می بینیم خیلی از تصوراتمون واقعا فانتزی بیش نبوده اما خوب من هم مثل شما دوست دارم گردش های دو نفره بیرون رفتن و مثل قبل گپ زدن خوب هنوز دخترم خیلی کوچیک ببینم برای ما این فرصت پیش میاد

آره شما هنوز زیاد وقت دارید

گلابتون بانو سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 02:30 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

کاملا درک می کنم چی میگی!
اما درک نمی کنم چرا اکثر آقایون این فانتزی های ذهنی رو درک نمی کنن؟؟؟!!!

خود من کلی فانتزی ذهنی دو نفره داشتم که هرگز محقق نشد...!!!

جدا چرا درک نمی کنند؟! استاد ما میگه مردهایی که خیلی مردند اصولا درک عاطفیشون کمه!

مهی جان سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 08:50

خب آخه همه جاهاش رو که نخوندم
اما بیشترش رو خوندم
ببین نظر هم دادم
بعدش راجع به خانوم چی چی شام
باور کنین یه جا خوندم ...شاید داشتم همزمان با وب شما میخوندم فکر کردم شمایی
شاید اصن واسه وب آنایی باشه ولی خوندم خیلی باحال بود...(دیدی آنایی هم گفت یه جا خونده)
گفتش که نویسنده از قصد یه جوری بدجنس نشونش داده
در صورتیکه اون اتفاقا که واسه اون افتاده واسه هر کس میافتاد شاید بدتر تر بود...
راست میگفت دیگه
آخه نامزدش قبل مراسم ترکش کرده بوده ...

من دقیق می دونم تو کدوم وب نوشته شده ولی چون نویسنده اش ترجیح میده زیاد خواننده نداشته باشه نمیگم کدوم بود!

مهی جان سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 08:57

چه باحال دوم دبستان خیلی خوبه
میگم
اصن چرا اصرار میکنین دوتایی برین کافی شاپ
اصن یه کم فکر کنین
خوتون تنها برین پول یه نفر رو حساب کردین
پول دومی رو میتونین برین یه چیزای دیگه سفارش بدین
مثلن نگاه کردن به خوردن دیگران چه لذتی داره؟
یه میزایی انتخاب کنین که کنار آینه باشه و بعدش خوردن خودتون رو نگاه کنین و حال کنین
وقتی هم رفتین خونه بگین از گشنگی دارم می میرم هیچی پول تو کیفم نبود بعدش اندازه همون پوله از آقای همسر پول بگیرین
بعدش خودتون رو بزنین به مریضی و بگین اگه فقط بستنی بخورم خوب میشم
قشنگ نیگا کنین ...همش سوده

تنهایی رفتن مگه حال داره؟! اون چیزی که برای من لذت بخشه خوردن سان شاین جینگول و مستون نیست! مهم صحبت کردن و توجه کردن و گفتگو کردن با دیگری است!

گلدونه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 09:07 http://tondokhond.persianblog.ir/

فانتزی من چی بوده؟؟ من اصن فانتزی نداشتم!

ای بابا! مطمئنی؟!

آبیدریا قدغن سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 09:45 httphttp://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
راستش من خیلی به فانتزی هام فکر نکردم.
فقط یه فانتزی که الان یادم اومد بگم این بود که دوست داشتم بعد زایمانم در اولین لحظات فارغ شدنم وقتی همسرم میاد بالای سرم برام یه دسته گل خوشگل بیاره،منو ببوسه و حالمو بپرسه و کنارم باشه .ولی همسرمن اینقدر گیج شده بود که وقت ملاقاتی دیرتر از بقیه رسید برام بجای گل ،موز دستش بود.بعدنم بهش گفتم حتی توی دفتر خاطراتمم نوشتم اگه ده تا بچه دیگه هم بیارم وبرایهر کدوم ده تا دسته گبن بیاره من هیج وقت اینوفراموش نمیکنم .کلی هم ازاین بابت معذرت خواهی کرد و گفت دفه اولم بوده که بابا کیشدم بهم حق بده ، ولی دیگه اونی که من میخواستم نشد متاسفانه.

متاسفانه اولین ها همیشه به یاد آدم می مونه!

بی ربط سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 11:49 http://idleuser.blogfa.com/

درود

زن و شوهر، هر چه بیشتر بتونن با هم حرف بزنن، تعامل داشته باشن و تفاهم کنن، درصد بیشتری از خواسته هاشون رو می تونن عملی کنن؛ زن و شوهر باید یادبگیرن که
1 - خواسته هاشون رو خیلی شفاف بیان کنن
2- خواسته های طرف مقابل شون رو گوش کنن و در مورد اونا واکنش های تند نشون ندن.
3- اگه در مورد عملی کردن یه خواسته ای نظر منفی دارن سعی کنن دلایلش رو توضیح بدن
4- اگه ممکنه یه خواسته رو طی شرایطی عملی کرد، اون شرایط رو توضیح بدن
5- هر دو طرف برای عملی شدن خواسته هاشون تلاش کنن و با هم به تفاهم برسن و اونا رو سرکوب نکنن
6- اگه عملی کردن یه خواسته ای از خواسته های همسرشون امکان پذیر نبود، آزادش بذارن تا با یه دوست اون خواسته رو عملی کنه.

سئوال مهم اینه که آیا همه این اقدام ها باعث میشه یک فردی که اهل گفتگو نیست واقعا از گفتگو لذت ببره؟!

نوشته های پراکنده سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 11:56 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
حال و احوال؟
فکر کنم همه از این فانتزی ها دارن
که عملی شدن و نشدنش به طرف مقابلشون هم بستگی داره
یه سری هاشم خیلی فانتزی هستن و تقریبا نشدنی که ممکنه ته قلبمون بمونه
راسش من زیاد این فانتزی هارو جدی نگرفتم.شاید چون منم اردیبهشتی هستم و مث همسرتون رفتار می کنم
روزهای خوبی داشته باشی

شما سعی کنید یک کم بیشتر همسر آینده تون را درک کنید!

الهام سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 15:21 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام خانوم اردیبهشتی
گویا بلاگ اسکای شما کامنتهای منو میخوره و من ازش راضی نیستم

نگووووووووووووو! بلاگ اسکای هم؟!

بانوی ماه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 18:50 http://mid-day-moon.blogsky.com

سلام.
اولا که شما توی لیست خبرنامه ی من هستید که هر موقع آپدیت کنید به من خبر بده نمیدونم چرا برای این پست خبر نداد!!

بعد اینکه شما تنها نیستید. من ۳-۴ سال هست ازدواج کردم. بچه ندارم. اما بازم فانتزی هام هیچ کدوم واقعی نشد. من دوست داشتم یه بار شوهرم باهام قرار بزاره خیلی رمانتیک باهم بریم یه رستوران خیلی رومانتیک مثل این فیلم ها و date های عاشقانه بریم چند بار هم بهش گفتم اما نشده.
نه اینکه رستوران من رو نبره یا کاری برام نکنه اما اون جوری که من دلم میخواد نیست.
جتی به تازگی با دعوا به تنهایی میریم وگرنه قبلش هر موقع میرفتیم بیرون یک نفر با ما بود حالا فرقی نمیکنه اگر خواهرم باشه خواهرم اگر نباشه یکی از دوستاش.
فانتزی های من این بود که مرد زندگیم حداقل سال اول یا نه حداقل توی دوران نامزدی که برای ما یک ماه بود برام گل بیاره اما فقط یک بار گل اورد. که این قدر این موضوع رو به رخش کشیدم که بالاخره توی این دو سه ماه ۳ تا سبد گل خیلی بزرگ و قشنگ به جبران این سه سال اورده بدون مناسبت :))
نمیدونم شاید ما هم داریم دچار روزمرگی میشیم ...
در مورد غالب هم من حتی سعی کردم خودم غالب بسازم نشد. منم از غالب های بلاگ اسکی خوشم نمیاد.
فعلا دارم سعی میکنم راهی پیدا کنم اگر راهی پیدا شد بهتون خبر میدم

والا شوور ما که آخرین بار برای تولد پسرک برام سبد گل گرفت! تا حالا هم هرچه اشاره کردم، مستقیم گفتم، تیکه انداختم و ... افاقه نکرده!!!

بی ربط چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 12:07 http://idleuser.blogfa.com/

فرمودید: «سئوال مهم اینه که آیا همه این اقدام ها باعث میشه یک فردی که اهل گفتگو نیست واقعا از گفتگو لذت ببره؟! »

مثل اینه که بپرسی اگه وسط یه صحرایی گیر افتادی و آب هم همراهت نبود و گشتی و آب پیدا نکردی باید چه کار کنی؛ خُب بازم باید بگردی دنبال آب.

وقتی با یه آدمی طرفی که اهل گفتگو نیست هم طرف باشی و مجبور باشی که باهاش تعامل داشته باشی، باید تلاش کنی از هر طریق ممکن باهاش گفتگو کنی، چون تنها راه ممکنه.

آقای اردیبهشتی اهل صحبت هست ولی مسئله اینه موضوع هایی که برای ما مهمه یکسان نیست!

مهی جان چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 12:07

به منم نمیگین کدوم وبلاگ؟
آخه خوندم یه بار
بعدشم ... اونطوری گفتم که شما غصه نخورین که تنها میرین کافی شاپ

من تنهایی کافی شاپ نمیرم. با دوستان زیادی رفتم ولی با همسر رفتن فرق می کنه!

عزیز تو که آدرس نداری که فقط به تو بگم

مهی جان پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 18:59

وبلاگ ندارم...
ایمیل دارم...بدم؟

بده

مینو پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 20:05 http://milad321.blogfa.com

فانتزی؟ فانتزی من این بود که یک روز مجبور نباشم غذا بپزم.حالا به واقعیت پیوسته.چون بخاطر مشکل حرکتی نمیتونم غذا بپزم.قبل از ازدواج فکر میکردم حد اقل ماهی یک کتاب میخونیم و در باره اش صحبت میکنیم.اما ایشون روزی 8 ساعت کتابهای فیزیولو ژی و ایمنی شناسی یا فلسفه میخواندند و من عاشق رمان و روانشناسی بودم که ایشون نمیخواستند حرفی در موردش بشنوند.رستوران هم که میرفتیم میز کنار دیوار را انتخاب میکردند که من رو به دیوار بنشینم و خودشان رو به سالن.
خدا رحمتشان کند.

گویا این موضوع در مورد خیلی از آقایون صدق می کنه که همسرهاشون را رو به دیوار می نشونند!!! شکایت خیلی از خانم هاست!

nayyere جمعه 29 آذر 1392 ساعت 09:50 http://salimi.blogfa.com/

من فکر میکنم بچه شما بزرگ شده میتونه خونه تنها بمونه خودتون برید گردش
البته به شرطی که فانتزی تون برای همسر مهم باشه!

نیره جان نمیشه عزیزم. من پسرک را برای 2-3 ساعت وقتی میرم دانشگاه تو خونه تنها می گذارم و کلی نگرانی دارم و مدام بهش تلفن می کنم. اون وقت یک بچه 8 ساله را شب تو خونه تنها بگذارم برم تفریح؟!؟!؟!؟!؟!

والا من دلش را ندارم.

تازه گفتم که فانتزی من برای همسرم مهم نیست

زهرا جمعه 29 آذر 1392 ساعت 10:32 http://alivzahra.blogfa.com

سلام
چه موضوع خوبی رو مطرح کردید واقعا ممنون
منم فانتزی های زیادی دارم که دوست دارم به تحقق بپیونده
خوشبختانه تا حالا هر کدوم رو گفتم عملی شده خدا رو شکر

چه عالی!

خامه جمعه 29 آذر 1392 ساعت 16:28 http://shiriniedanmarki.blogfa.com

من مجرد یه لاقبا از شما که پنهون نیست خیلی دلم می خواست با جفتم که هنوز خبری ازش نیس یه جاده رو بگیریم و قدم بزنیم. حرف بزنیم سکوت کنیم و قدم بزنیم.

فانتزی قشنگیه!

آنا آریان شنبه 30 آذر 1392 ساعت 09:13 http://anaarian.blogfa.com

هیچی.

درست می فرمایید!

گلی شنبه 30 آذر 1392 ساعت 12:54 http://mygreendays.blogfa.com

خانم اردیبهشتی عزیزم
مدتهاست که وبلاگت رو می خونم و می دونم که خیلی کم لطفم که برات کامنت نمی ذارم....این پستت شدیدا منو تحت تاثیر قرار داد چون مشکل این روزهای من عدم تطابق فانتزیهامونه....خیلی سخته که ما از هر نظر (تحصیلات،‌سن ،‌خانواده و...) بهم می خوریم ولی برای فانتزیهای هم ارزشی قائل نیستیم....
شاید برات جالب باشه که بدونی نه تنها همسر من براش دونفره و چند نفره فرقی نداره بلکه اگر من پیشنهاد دو نفره بدم محکوم میشم به اینکه " چرا تو هی می خوای بچه را از خوشگذرونیمون حذف کنی؟!!!!!!!!" این سوال برای من مثل یک پتکه که می خوره توی سرم......و این روزها به تدریج فانتزیهام در حال از بین رفتنه!!!!!!!

بهار دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 15:48 http://sleepwalking.blogfa.com

ههه...
واقعا خوش بحال کسى که بعد از ازدواج هم فانتزیهاش برآورده شن.. زیاد نیستن این ادما...

صبور چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 10:32 http://saboraneh.blogfa.com/

سلام
یعنی کلی کیف کردم که در اون لحظه برگشتی و نظر همسر رو در مورد فانتزیهاش پرسیدی , این تنها به قاضی نرفتنه فوق العاده اس

ممنون لطف داری

افسانه صمیمی چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 14:49 http://www.callameh.blogfa.com

من فک کردم واسه پسرک ذوق کردید که مستقل شده، نگو واسه خودتون که تنهایی و خوش گذرونی و این حرفا

من به خیلی از فانتزیام رسیدم. یه مدت بود (چندسال پیش) شبا خیلی رویا پردازی می کردم که اخیرن بهشون رسیدم. به همین رویاهام. برام جالب بود که چیزهایی که تو ذهنم فقط خواب و خیاله حالا داره به واقعیت می پیونده.
البته فانتزیای من کمی خطرناک بودن و واسه همین کمی برام مشکل ساز شد. :))

چه خوب بهش رسیدی

افسانه صمیمی چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 14:50 http://callameh.blogfa.com

چرا نظر خصوصی نداره اینجا؟؟؟
می خواستم یه چیزی رو خصوصی براتون بنویسم.

سمت راست وبلاگ زیر عکس، قسمت تماس با من اگه اون جا بنویسی خصوصی میاد. همین جا هم بنویسی خصوصی تاییدش نمی کنم.

فروغ سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 10:52 http://5nafar.blogfa.com

سلام
اکثر اقایون همین اخلاق رو دارن دوران نامزدی طوری صحبت میکنند که باورمون میشه به همه فانتزیهامون خواهیم رسید
افسوس که همون سال اول تمام فانتریهای ذهنیمون در فرا نشیبهای زندگی بایگانی میشه
اردیبهشتی جان سخت نگیر بروز باش

لیلی دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 22:03

من مجردم. با برادرم هم می رم گفتگو کنم معمولا حوصله حرف زدن زیاد را ندارد. خیلی رفیق هستیم و خیلی هم با هم می خندیدم. ولی من وقتی خوراکی یا نوشیدنی می برم با هم بخوریم، کوتاه توی اتاقش می مونم. مردها اصولا تنهایی و کم حرفی را دوست دارند.
یک نکته جالب ما زنها اینه: اگر چیز جالبی می بینیم یا مثلا کتاب خوبی می خونیم یا فیلم خوبی می بینیم و... نکات مثبت و دریافتهامون رو به اشتراک می زاریم با بقیه. ولی مردها کمتر این ویژگی رو دارن به نظر من. چون من وقتی از مثلا غذای جدیدی حرف می زنم می بینم اونا قبلا خوردن ولی دلیلی ندیدن بیان به بقیه هم بگن. یا همون کتاب رو خوندن ولی به بقیه توصیه نکردن که اونا هم بخونن.

خوب اصولا رابطه همسری با خواهر و برادری فرق داره ولی در زندگی مشترک برای بهتر شدن رابطه هر دو طرف باید تلاش کنند و در کنار رفع نیازها و خواسته های خودشون به خواسته های طرف مقابل هم بها بدهند و در حد توانشون انجامش بدهند

بانو سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 03:11 http://mylove-masoud.blogfa.com

من اول راهم فعلا که فانتزیام جامه عمل پوشوندن چون من و نامزدم فعلا که کاملا سلیقه ها و رفتارا و علایقمون مثه همه و کمتر به مشکل میخوریم

خدارا شکر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد