من و دخترخاله هام

سلام

چهارشنبه با دخترخاله هام رفتیم استخر. دخترخاله بزرگم از من 12 سال بزرگتره و دخترخاله کوچکم 11 سال کوچکتر! یعنی فاصله سنی بین این دوتا دخترخاله از سن دخترخاله کوچیکه بیشتره!!!

با هم رفتیم شنا و به شنای ناقص هم خندیدیم. مسابقه گذاشتیم و با هم روی آب خوابیدیم و دست هم را گرفتیم و با هم زیر آب نشستیم... رفتیم جکوزی و کلی حرف زدیم و به فرم نشستن همدیگه به خاطر فشار آب خندیدیم. سونا رفتیم و از گرما مثل بلالی روی آتیش بالا و پایین پریدیم... بعد از استخر به پیشنهاد من با هم رفتیم یک کافی شاپ و کلی عکس گرفتیم و حرف زدیم...

بعد هم دخترخاله کوچیکه که ماشین آورده بود ما را رسوند...

روز خوبی بود... تفریحی دخترونه که مدت ها بود تجربه نکرده بودم...

اگرچه من و دخترخاله هام حرف های مشترک زیادی با هم نداریم ولی از بودن در کنارشون لذت می برم...

وقتی توی کافی شاپ منتظر کافه گلاسه هامون بودیم و اون دوتا داشتند درباره کرم کاستارد و تارتار و ... حرف می زدند و من فقط نگاه می کردم توی دلم خدا را به خاطر داشتنشون شکر می کردم... حتی اگه فقط هر از گاهی ببینمشون و این لحظه ها را در کنارشون تجربه کنم...

 

پیوست: این آهنگ زیبا از نیما مسیحا تقدیم به شما دوستان

جایگزین

سلام

یالوم تو کتاب دژخیم عشق یک جمله بسیار زیبا داره که خیلی روی من تاثیر داشت:

«هیچ وقت چیزی را از کسی نگیرید مگه جایگزینی براش داشته باشید.»

 

این جمله تو خیلی از ارتباطات راهگشاست...

این چیز می تونه اسباب بازی یک بچه، حمایت خانواده یک زن، شغل و مقام اجتماعی یک مرد یا حتی باورها و اعتقادات یک فرد باشه.

شما اگه داشته های یک فرد را ازش بگیرید و در عوض چیزی براش نداشته باشید، یک خلا در اون فرد ایجاد کردید که باعث گیجی و سردرگمیش میشه. احساس اجحاف و خشم بهش دست میده و چه بسا کینه شما را به دل بگیره و این آغاز یک سری از سوتفاهم ها و احساسات منفی و نفرت میشه.

 

برای داشتن یک رابطه موفق هر گاه خواستید چیزی را از فرد مقابل بگیرید براش یک جایگزین داشته باشید...

احساساتی که هیچ وقت فراموش نمیشند...

سلام

باید یک اعترافی بکنم. من هیچ وقت حافظه خوبی نداشتم. حافظه وقایع خوبی ندارم. یعنی اتفاقات و خاطرات توی ذهنم نمی مونه. بدتر از اون حافظه اسمی که از اون هم افتضاح تره! یعنی حافظه تصویری خوبی دارم ها ولی اسمی! تعریفی نداره. مثلا قیافه همشاگردی هام توی دبستان و ... یادم میاد ولی اسمشون عمرا!!!!

بگذریم داشتم از حافظه وقایعم حرف می زدم. اون جمله معروف را شنیدید که میگه می بخشم ولی فراموش نمی کنم؟! خوب در مورد من برعکسه یعنی ممکنه نبخشم ولی فراموش می کنم.

و از اون جایی که حافظه احساسیم هم بد نیست، می دونم که نسبت به مثلا فرد بخصوصی احساس خوبی ندارم ولی نمی دونم چرا؟ یعنی وقایعی که منجر به ایجاد این احساسات شده را خیلی در ذهن ندارم. ته ذهنم یک چیزهایی هست که مثلا این آدم در حقم ظلم هایی کرده و یا اذیتم کرده ولی اگه یکی ازم بخواهد براش این ظلم ها و اتفاقات را تعریف کنم خیلی چیز دندون گیری یادم نیست.

خوب از یک جهاتی هم بد نیست. چون اتفاقات خاصی تو ذهنم نیست که هی نشخوارش کنم اون احساسات هم از منبعی تغذیه نمیشه و کم کم احساسات بدم نسبت به اون آدم از بین میره (مگه این که با اتفاقات تازه این احساسات بد تغذیه بشه!!!!!). برای همین اصلا آدم کینه ای نیستم و خیلی راحت می تونم ارتباط مجدد برقرار کنم.

ولی این که حافظه احساسیم بهتر از حافظه وقایعم هست یک عیبی هم داره...

عیبش اینه که خیلی احساسات در وجودم از بین نمیره حتی اگه منبعش دیگه توی زندگیم وجود نداشته باشه... حتی اگه اون آدم مدت ها باشه که از زندگیم رفته باشه و دیگه هرگز نبینمش... هیچ وقت از بین نمیره و این حس دلتنگی... با این که می تونه شیرین باشه گاهی بدجور آدم را آزار میده... بدجور...

 

پیوست 1: این تقسیم بندی حافظه ای یک تقسیم بندی نسبتا شخصیه!

پیوست 2: بعضی اتفاقات هم هست که هیچ جوره نمی تونی فراموشش کنی. این قدر سفت به یک گوشه از مغزت چنگ زدند که گاهی فکر می کنی با مرگت هم از بین نمیرند!!!!!

خساست و انواع آن

سلام

احتمالا شما هم مثل من با واژه «خساست» آشنا هستید و شاید عده ای از شما شاهد این بلا خانمانسوز از نزدیک بودید و یا شاید بارها باهاش دست و پنجه نرم کردید.

خساست درجات و طیف های مختلفی داره. یکی هست که خساستش در حد خرج نکردن برای اطرافیان دوره و برای زن و بچه و عزیزانش خوب خرج می کنه. یکی دیگه نه اصلا برعکسه از شکم زن و بچه می زنه و سختی بهشون می ده و بعد این پول را برای دیگران خرج می کنه تا به گونه ای برای خودشون وجهه اجتماعی یا توجه و احترام بخره.

یک عده هم هستند که نه برای دیگران خرج می کنند و نه برای زن و بچه شون ولی برای خودشون خوب خرج می کنند. و یک درجه بدتر کسانی هستند که نه تنها برای دیگران خرج می کنند و نه خودشون!

البته خساست فقط منحصر به مسائل مادی نمیشه. کسانی هستند که از لحاظ احساسی هم خسیس هستند. یعنی براشون سخته با کسی همدلی کنند یا کسی را نوازش کنند و یا گفتن دوستت دارم و یا چه قدر زیبا شدی یا یک عزیزم و یا حتی یک لبخند خشک و خالی براشون از خرج کردن 100 میلیون هم سخت تره.

اگه اعضای خانواده دسته اول از لحاظ مالی در مضیقه هستند، نزدیکان افراد این دسته یک استخر بزرگ خالی از احساسات برآورده نشده و دیده نشده دارند.

عمق فاجعه می دونید چیه؟! وقتی فرد هم از لحاظ مادی خسیس باشه و هم معنوی! این افراد فاجعه هستند. اون وقته که باید از اطرافیان این عزیزان دل پرسید شما به چه امیدی در کنار این افراد موندید؟!

آیا مردان حقیقتا باهوش تر از زنانند؟!

سلام

دوست عزیزم، مرضیه برای پست قبل یک کامنت گذاشته بود به این مضمون:

"چند وقت پیش داشتم یه مقاله راجع به مغز زن و مرد میخوندم. نوشته بود چارلز داروین تو کتاب نسل بشر گفته که زنان به علت طبیعتشان از مردان کم هوش ترند. نظر شما چیه خانم اردیبهشتی ؟ تو روانشناسی راجع به توانایی های ذهنی زن چی میگن؟ شنیدم زیگموند فرویدم همین فکرو میکرده و از به دنیا اومدن دخترش زیاد خوشحال نبوده."

 

از مرضیه عزیز خواستم که جوابش را در یک پست دیگه بدهم که این پست جوابی است به کامنت مرضیه.

جواب این کامنت را میشه از چند جنبه داد:

1- باید توجه داشت که علم در گذر زمان دچار تحول و تغییر میشه و هیچ نظریه علمی به منزله وحی منزل نیست و خیلی از نظریه ها بعدها توسط افراد دیگری اصلاح یا رد شده است. این برای مسائل نسبتا ثابت و مشخصی مثل فیزیک و شیمی صدق می کنه چه برسه به مسائل انعطاف پذیر و دائم در حال رشد و تغییری چون روانشناسی و علوم زیستی. درسته که افرادی چون داروین و فروید به پیشرفت علم کمک کردند و هر دو صاحب نظر بودند ولی نظریه اون ها هم در طول زمان دچار تحول و اصلاح شده و انتقادهایی بهش وارده! چون اون ها هم مثل هر بشر دیگه ای احساسات انسانی و کوته نظری های خاص این نژاد را در پرورش نظریه هاشون داشتند. مثلا هیچ گاه آزمایش های بعدی سایر صاحب نظران این نظر فروید که به خاطر رشک آلتی زنان فراخود ضعیف تری نسبت به مردان دارند را ثابت نکرد. در ضمن این که کارن هورنای هم غبطه رحمی را بعدا مطرح کرد که باعث احساس حقارت در مردان میشه. خوب کدوم حقیقتا درسته؟!

2- بشر در طول زمان برای توجیه یک سری از اعمالش دست به بیان استدلال های دینی، احساسی و علمی زده است. مثلا تا همین چند دهه پیش خیلی ها اعتقاد داشتند که مغز سیاه پوست ها رشدنیافته تر از سفیدپوست هاست و بهرهوشی کمتری نسبت به سفیدپوستان دارند. یک سری آزمون های هوش هم از کودکان سفیدپوست و سیاه پوست گرفتند که نشون می داد میانگین بهرهوشی کودکان سفیدپوست از سیاه پوست ها بیشتره و بر اساس همین داده های علمی استدلال کردند که طبیعت سیاه پوست ها چنین است که نیاز به رهبری سفید پوست ها برای ادامه زندگی دارند و برای برده بودن زاده شده اند. تحقیقات بعدی نشان داد که در واقع اشکال از سئوالات این آزمون های هوش بوده که با فرهنگ و جامعه و تربیت سفیدپوستان هنجار و نُرم شده بوده و نه با فرهنگ و آموزش های سیاه پوستان. بعدها که آزمون های هوش برای نژادهای دیگه هنجار شد این باور قدیمی رد شد و هیچ تفاوت معنی داری در بهر هوشی سفیدپوستان با سایر نژادها دیده نشد. این را میشه به تفاوت هایی که برای زنان و مردان بیان میشه و شواهد علمی هم براش عنوان می کنند تعمیم داد. امروزه جایگاه زنان در جوامع توسعه نیافته هم مثل سیاه پوستانه که باور داشتند به خاطر ساختار فیزیکیشون آفریده شده اند که زیر دست سفیدپوستان باشند. امروز هم این باور احمقانه وجود داره که زنان به خاطر تفاوت های ساختاریشون نیاز به حمایت و سرپرستی مردان دارند و این جوری بهشون قبولاندند تا از پرورش توانایی های زنان جلوگیری کنند.

3- شواهد علمی که عده ای برای برتری ذاتی مردان ارائه می کنند چیزهایی از این دست هست که مثلا مغز مردان بزرگتر از زنان است و ... اگر بخواهیم این جور استدلال ها را قبول کنیم باید قبول کنیم که فیل از انسان موجودی باهوش تر و تواناتر و متفکرتره چون مغزش بزرگتر از انسانه!!!!!!!!!! اگه به سیر تاریخی پیشرفت جوامع نگاه کنیم با کم شدن محدودیت هایی که علیه زنان بوده و با دادن امکان تحصیل و کار و ... هر روز شاهد حضور بیشتر زنان در عرصه علم و فناوری و اقتصاد و سیاست و ... هستیم. ما در تاریخ کشورمون ریاضی دان زن معاصر با خوارزمی و بیرونی و ... نداشتیم ولی امروز افتخارآفرین ترین ریاضی دانمون یک زنه! قبلا رییس جمهور و سیاست مدار زن به ندرت بود الان رییس جمهور بسیاری از کشورهایی که روند پیشرفت خوبی هم دارند زن هست. قبلا جراح، فیزیکدان و جهانگرد و ... زن نبود الان به وفور در سطح جهان وجود داره و ... اگه قبول داشته باشیم که ناتوانی زن فیزیولوژیکیه چه طور میشه این اتفاقات و تحولات را توجیه کرد؟! در فیزیولوژی زنان تغییری ایجاد شده یا محیط بازتر و پذیراتر شده؟! همین شواهد تاریخی نشون میده عدم پیشرفت زنان به خاطر محیط های بسته و بازدارنده بوده که مانع از رشد و پرورش توانایی های زنان بوده و نه عدم توانایی های ذاتی زنان.

 

مرضیه جان امیدوارم تونسته باشم جواب شما و دوستانی که این سوالات را داشتند را داده باشم. حقیقت اینه ما بشر هستیم. یک جز از کل و هنوز هیچ کدوم از ما این قدر آگاهی پیدا نکرده که بتونه به این کل اشراف داشته باشه و بتونه نظری بده که برای همه جنبه های این کل صادق بشه! اگه واقعا بخواهیم یک زندگی علمی داشته باشیم باید سعی کنیم کلام بزرگان را با دید باز و ذهنی بازتر بشنویم و هیچ تعصبی روی هیچ بزرگی نداشته باشیم و بپذیریم که دیدگاه ما به عنوان یک بشر صد درصدی و خالی از اشتباه نیست.

به هر حال مرضیه جان گذر زمان خیلی چیزها را به افکار مردسالار اثبات خواهد کرد. همون طور که سیاه پوست ها دارند کم کم ثابت می کنند که از هیچ سفیدپوستی کم ندارند و رییس جمهور کشوری که چنین باوری داشت الان یک سیاه پوسته، پس دور از انتظار نیست که به زودی شاهد حضور بسیار پررنگ تر زنان در همه عرصه ها باشیم.

به شرطی که نترسیم و خودمون را دست کم نگیریم و تن به این باورهای غلط فلج کننده ندهیم.

 

پیوست 1: خواندن این متن خالی از لطف نیست.

پیوست 2: میگند آناتول فرانس کوچکترین مغز ثبت شده را داشته. این جوری یعنی بهر هوشی خیلی کمی داشته؟!