سگ ها و انسان ها!

سلام

چند روز پیش داشتم یک برنامه علمی درباره سگ ها می دیدم.

در یک قسمت از برنامه سگ مخصوصی را به بیمارستان کودکان بردند تا کودکان با نوازش و ارتباط باهاش اوقات خوشی داشته باشند. زیرا پژوهش ها نشون داده است که نوازش و بازی با سگ موجب ترشح آنزیم اکسی توسین می شود که مشابه زمان شیردادن به نوزاد توسط شیر مادر است و باعث ایجاد حس امنیت و محبت در نوزاد و کودک میشه.

و در کل کسانی که سگ دارند مشکل فشار خون، حمله قلبی کمتر و عمر طولانی تری دارند.

 

اصلا نمی خواهم درباره فواید نگهداری سگ صحبت کنم. ولی بعد از این برنامه با خودم فکر کردم چه چیزی در سگ ها و روابطشون با انسان ها است که باعث این اتفاق میشه؟! و چگونه میشه کاری کرد که خود ما انسان ها این حس را در دیگرانی که باهاشون در ارتباطیم ایجاد کنیم؟!

نظر شما چیه؟!

 

پیوست: مطالب عینا از همون برنامه نقل شده و من صحتش را نمی تونم تایید کنم یا رد کنم!

 

آفتاب پرستان قرن جدید!

سلام

توی قسمتی که آقای اردیبهشتی کار می کنه یک همکار خانم دارند که هر چند وقت یک بار آقای اردیبهشتی داستان ها از زیر آب زنی و کارشکنی ها و اشتباهاتی که از روی عمد و به اسم سهو انجام میده، تعریف می کنه. حالا راست و دروغش به پای راویش!!!!!!!!!!!!!!!

یک بار آقای اردیبهشتی گفت که این خانم مدام از حقوق زنان و پیشرفت و ارتقای مقام و امتیازات مساوی صحبت می کنه ولی با هیچ زنی نمی سازه و زیرآب همه زنان قسمت را زده و الان دیگه فقط تنها زن قسمته.

بعد آقای اردیبهشتی ازم سئوال کرد: شما زن ها چرا این جوری هستید؟! من نمی دونم اگه مدافع حقوق زنان هستید پس چرا زیرآب هم را می زنید یا جاهایی که این عقیده به نفعتون نیست خودتون را ضعیف و نیاز به حمایت می دونید و ...

خوب در پاسخ آقای اردیبهشتی و احتمالا آقایون دیگه باید بگم کلا جمع بستن همه زن ها و گفتن چرا شما زن ها این جوری هستید درست نیست! همه که مثل هم نیستند ولی برای توضیح چرایی رفتار این دسته از زنان باید یک سری توضیحات بدهم.

 

وقتی پیام هایی برای تغییر نگرش و ایجاد دیدگاه های جدید به افراد ارائه میشه این تغییر می تونه از دو طریق صورت بگیره.

راه مرکزی که مردم را ترغیب می کنه به یک موضوعی بیندیشند. در این مدل افراد استدلال های موجود در پیام را درک می کنند و به صورت منطقی و عقلانی کاربردهای یک موضع را مورد ارزیابی می دهند.

در راه پیرامونی افراد درباره خود پیام اندیشه زیادی نمی کنند و تمایل به تغییر نگرش بیشتر از سوی ویژگی های دیگر بیرونی نظیر جذابیت پیام رسان یا پاداشی که از این موضع نگرش دریافت می کنند، صورت می گیره.

باید عنوان کرد که اگرچه درصد تغییرات توسط راه پیرامونی بسیار بیشتر از راه مرکزی است و از این راه تغییر آسونتر رخ میده ولی تغییرات راه پیرامونی سطحی تر و ناپایدارتر است و عمر کوتاهی دارد، در حالی که تغییرات صورت گرفته از راه مرکزی باثبات تر و با دوام تر است اگرچه سخت تر است.

 

حالا بیایید این موضوع را ساده تر و در تعمیم به زنانی که خودشون را فمینیست و یا مدافع حقوق زنان معرفی می کنند، بیان کنیم.

بر اساس این تعریفی که کردیم تعداد واقعی پیروان و طرفدارن حقوق زنان که حقیقتا پیام برابری و تساوی حقوق و لزوم آن، همراه با شرایط و سختی هاش را درک کرده اند، بسیار کم است. این افراد کسانی هستند که درباره این مکتب فکری با دقت و عمیق فکر کرده اند. شرایط و سختی ها و امتیازاتش را سنجیده اند. عمیقا بهش باور دارند و در عمل هم پای اعتقاداتشون می ایستند.

در مقابل تعداد بیشتری از زنانی که ادعای دفاع از حقوق زنان را دارند، هنگامی که پیام های مربوط به تساوی و برابری حقوق زنان را شنیده اند بدون تفکر و تامل عمیق و منطقی روی محتوا و اصل پیام به دستاوردها و امتیازاتی که این مکتب فکری براشون به همراه داره تمرکز کردند و مثلا دیده اند که این مکتب فکری در زمینه برابری امتیازات و شرایط کاری یا تحصیلی به نفعشون صحبت کرده و در این زمینه شور حسینی طرفداری از حقوق زنان سراپای وجودشون را فرا می گیره و طرفدار آتشین حمایت از حقوق زنان میشند. بعد جای دیگر که این مکتب باعث سختی و دردسرشون میشه دم از این می زنند که زن موجود لطیفه و ظریفه و ...

و این جوری میشه که خلق الله انگشت به دهان می مونند از این تغییر جهت و رنگ این عزیزان دل که روی آفتاب پرست را بسیار کم کرده است.

نه فقط در مورد فمنیسم، در مورد هر مکتب فکری و یا مذهبی، عقیده سیا.سی یا فرهنگی و ... همین قضیه صادقه. همیشه پیروان حقیقی یک عقیده یا باور که عمیقا درباره اش فکر کردند و بهش پایبندند، بدون تعصب و افراط عقایدشون را بیان می کنند و در تمام شئون زندگی اون را به کار می برند بسیار کمتر از کسانی هستند که داعیه دار این عقیده یا مکتب هستند و با حرارت و تعصب و حالت افراطی ازش دفاع می کنند.

اینه که اگه خواستید یک مکتب یا باور یا عقیده را مورد بررسی یا قضاوت قرار بدهید برای داشتن یک زاویه دید مناسب خیلی بهتره که اون سیاهی لشگرهای افراطی را از اصل اون عقیده حذف کنید و سعی کنید دنبال پیروان واقعی اون عقیده بگردید که تعدادشون هم حقیقتا کمه.

 

پیوست: جالب این جاست که در اکثر مواقع پیروان حقیقی مورد اتهام و سرزنش و توهین همین سیاهی لشگرها قرار می گیرند و ازشون ضربه ها می خورند.

اولین قدم کدام است؟!

سلام

دیروز داشتم کانال فا.رسی وا.ن را می دیدم. یک برنامه تبلیغی دارند به اسم «به نام زن» که هنرپیشه ها و خواننده های مرد می گفتند زن و مرد با هم برابرند... برابر... این تغییر از تو شروع میشه و ...

حالا اصلا به این برنامه و دلیلش و چراییش و ... کاری ندارم.

ولی همون موقع داشتم با خودم فکر می کردم برای برابری و تساوی حقوق زن و مرد در جامعه، اولین و موثرترین قدم چیه؟! کدوم راهکاره؟!

 

نظر شما چیه؟! دوست دارم نظرتون را، هرچه که هست بدونم! 

عمل زیبایی و روانشناسی!!!!

سلام

چند روز پیش در جمعی از دوستان روانشناس بودم. از هر دری سخن گفتیم. شوخی و جوک و ... بعد وسطش بحث جدی داشتیم. عکس های تو گوشی هم دیدیم و درباره اش نظر دادیم. تا این که یکی از بچه ها عکس یک خانم را نشون داد که هیکل زیبا و به نظر من زیاد از حد فانتزی و مصنوعی داشت.

این عکس بهانه ای شد تا دوستان درباره هیکل و ظاهرشون حرف بزنند. از انواع و اقسام رژیم ها و نتایجش بگیر تا ورزش ها و ماساژهای مختلف و بعد هم عمل های زیبایی جورواجور!!!!

اولش فکر کردم شوخیه ولی بعد دیدم نه بحث زیاد از حد جدی شد! حرف از دکترهای مختلف زیبایی و مدل های مختلف جراحی و برداشتن چربی از یک قسمت و تزریق به یک قسمت دیگه و ... شد!

برام هم عجیب بود و هم جالب بود که دو نفر از دوستانی که بیشتر از همه مشتاق چنین اعمالی بودند و با جدیت دنبال دکتر خوب می گشتند از زیباترین و خوش هیکل ترین بچه های گروه بودند که من به شخصه نمی تونم عیبی روشون بگذارم.

برام عجیب بود که چرا این قدر به هیکلشون اهمیت می دهند. خوب من به شخصه خوشم میاد کسی نسبت به ظاهر و هیکل و تناسب اندامش توجه داشته باشه ولی وقتی از حد نرمال بگذره و به وسواس برسه برای من قابل توجیه نیست.

چیزی که برام عجیب تر بود این بود که این دوستان قرار بود در آینده روانشناس بشند و مراجع ببینند.

این ها کسانی هستند که قراره به دیگران کمک کنند که روی عزت نفسشون کار کنند. به دیگران یاد بدهند از داشته هاشون لذت ببرند. خودشون را دوست داشته باشند و از چیزی که هستند و دارند راضی باشند و بهش افتخار کنند. کمک کنند که مراجعشون نکات مثبت زندگی و خودشون را ببینند و بهش احترام بگذارند. نقاط ضعفشون را بپذیرند و خودشون را همون طوری که هستند قبول داشته باشند.

این ها کسانی هستند که قراره در راه رسیدن به تعالی و زندگی بهتر به دیگران کمک کنند. یاد بدهند که اصل زندگی چیزی فراتر از ظاهریه که روزی خواهی نخواهی دست قهار زمان اون را به یغما می بره. یاد بدهند که به باطن و معنویات بیشتر از ظاهر و مادیات توجه کنند. اصل و هدف زندگی را کشف کنند و ازش بهره ببرند.

برام سئواله کسی که خودش حس خوبی نسبت به ظاهرش نداره و همه هویت زنانه اش، استعدادهای خارق العاده و توانمندی هایش را در ظاهر و هیکلش می بینه چه طور می تونه حقیقتا به دیگران یاد بده که از زندگی همون جوری که هست، لذت ببرند و مثبت اندیش باشند؟! چه طور می تونند به زنان دیگه یاد بدهند که به خودشون و شخصیتشون و جایگاهشون احترام بگذارند وقتی باور دارند مهم ترین راهی که در ذهن مردانشون می تونند دوست داشتنی باشند اینه که هیکلی فانتزی تر داشته باشند؟!

 

کاش توی دانشگاه های ما به جای یاد دادن پوسته نظریات و امتحان از یک سری حفظیات، بهمون یاد می دادند اول چگونه خودمون را دوست بداریم و چه طور بتونیم به صورت عملی این نظریات را در زندگی پیاده کنیم.

راستش را بخواهید وقتی خوب نگاه می کنم خیلی از روانشناس ها و حتی اساتید این رشته اگرچه از نظر علم و دانش این رشته بسیار توانمندند ولی در عمل و در زندگیشون بسیار کم از این دانسته ها استفاده می کنند.

 

پیوست 1: این آهنگ را دیروز شنیدم ولی ازش خوشم اومد. تمش غمگینه ولی ازش خوشم اومد.

پیوست 2: پست قبلی زنانه است. دوستان خانمی که وبلاگ دارند می تونند بگند تا بهشون رمز بدهم. 

مردان ایرانی، مردان فرانسوی (رمز پست زنانه)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.