سفرنامه روسیه

سلام

در مدت زمان غیبت نسبتا طولانی که داشتم، اتفاقات زیادی افتاد. مهم ترینش سفر به روسیه بود.

 

در این پست نمی خواهم در مورد آثار تاریخی و یا شرح سفرم بنویسم. (دوستانی که در اینستاگرام من را دنبال می کنند می دونند که اون جا دارم در مورد آثار دیدنی روسیه می نویسم.) در این پست قصد دارم در مورد حس و حالی که این یک هفته تجربه کردم بنویسم.

 

قطعا یک هفته بودن در یک کشوری اصلا معیار درستی برای قضاوت کردن نیست. پس در این پست اصلا قصد ندارم چیزی را قضاوت کنم. فقط برداشت و حس خودم را می نویسم.

 

هم مسکو و بیشتر از اون شهر سن پترزبورگ، جدا از تمیزی و هوای پاک و عالی، سرشار از نور و رنگ بود.

این تنوع رنگی را هم می شد در نمای ساختمان ها که طیف متنوعی از رنگ ها را شامل می شد دید و هم در لباس پوشیدن آدم ها و دکوراسیون شهری.

 

در این یک هفته بی نهایت آرام و شاد بودم. اگرچه برنامه فشرده ای داشتیم ولی احساس خستگی و تنش نمی کردم. شاید آرامش در عین قانونمندی حاکم بر این دو شهر باعث می شد احساس کنم می تونم هم طبق یک برنامه جلو برم و هم احساس استرس نکنم.

قانون برای همه بود. همه باید از خط عابر پیاده رد می شدند و همه باید صبر می کردند تا چراغ قرمز بشه. همه صف را رعایت می کردند و حتی در متروهای شلوغ و سریع هم خبری از تنش نبود.

مسکو شهر پرجمعیتیه. چیزی شبیه تهران. ولی من در مدت اقامت در مسکو رخوت، استرس، پرخاشگری و خشونتی که تهران بهم القا می کنه را حس نکردم.

سن پترزبورگ از مسکو هم آرام تر، ملایم تر، گرم تر و دوست داشتنی تره.

 

زنان و مردان روسی بی نهایت زیبا و خوش هیکل هستند. تقریبا میشه گفت حدود 80 درصدشون از زیبایی اندام و ظاهر بی نظیری برخوردارند. ولی باید گفت برخلاف لباس های متنوع و بروزشان، آرایش سنگین و عمل زیبایی ندیدم. از سینه های پروتز کرده و یا باسن های ورقلمبیده، لب ها باد کرده و یا صورت رنگی رنگی خبری نبود.

با وجود ظاهر زیبا و هیکل های بی نظیر مردم اطرافم اصلا نسبت به ظاهر و یا اندام خودم حس بدی نداشتم. حس نمی کردم لباسم مد روز نیست و یا چند کیلو اضافه وزن دارم. حس قضاوت و نگرانی نسبت به ظاهر خودم نداشتم در حالی که در کشور اسلامی خودم این حس را داشتم و دارم.

 

همان قدر که توریست های خارجی در کشور ما برای ما جالب و جذابند، ما هم براشون جالب بودیم. با کنجکاوی ما را نگاه می کردند ولی کاملا می شد احساس کرد که این نگاه ها از سر کنجکاویست فقط. اصلا آزاردهنده نبود.

ما به راحتی و بدون نگرانی از این که تقریبا اکثر روس ها انگلیسی در حد hello. How are you? هم بلد نبودند با مترو، تاکسی، اتوبوس و سایر وسایل نقلیه عمومی در مکان های مختلف تردد می کردیم و حس ترس یا عدم امنیت نداشتیم. (با این که راهنمای تور گفته بود که باید مواظب جیب برها باشیم. و این که تاکسی ها معمولا با مسافرها چند برابر حساب می کنند!)

 

اگرچه زبان هم را نمی فهمیدیم ولی برخوردها ملایم و با صبر و حوصله بود. در این مدت برخورد ناخوشایندی ندیدیم. در کل بسیار از سفر به روسیه لذت بردم و موقع ترک سن پترزبورگ دلم براش تنگ شد.

 

ولی نقطه عطف سفر من، از نظر برداشت های شخصی، زمانی بود که در مسکو با عده ای از همسفری های آذری زبان به علت شدت بارش باران، زیر یک سایبان مجبور به وقفی نیم ساعته شدیم. مردی که گویا در همان مکان شاغل بود، از معدود روس های مسلط به زبان انگلیسی بود. شروع کرد با ما صحبت کردن. وقتی شنید همسفران ما ترکی با هم صحبت می کنند تصور کرد ما از کشور ترکیه هستیم. (یکی از مقاصد گردشگردی روس ها قبل از اتفاقات ترکیه، این کشور بود) با ذوق درباره سفرهاش به ترکیه گفت و از این متاسف بود که به خاطر اتفاقات اخیر و بمب گذاری و ... دیگه نمی تونه به ترکیه بره.

بهش گفتیم ایرانی هستیم. با توجه به عرق ملی گلوله شده مان کلی از زیبایی ها و آثار تاریخی ایران تعریف کردیم و ازش خواستیم حتما یک سری به ایران بزنه!

اون گفت اوه نه! من شنیدم ایران خیلی خطرناکه!

با شور و هیجان در مورد امنیت ایران گفتیم که در ایران از جنگ و بمب و ناامنی و داعش خبری نیست!

گفت ولی من یک برنامه در مورد ایران دیدم! شما یک چیزی به اسم حجاب دارید که برای زنان اجباریه! این خیلی خطرناکه!!!

 

من جا خوردم! این مرد حتما در سفر به ترکیه زنان محجبه دیده بوده. اون ها هم مسلمانند مثل ما! پس چرا باور داره که حجاب اجباری در ایران چیز خطرناک تری از خطر بمب و کودتاست؟

 

پیوست 1: چند عکس از زیبایی های روسیه در ادامه مطلب می گذارم.

پیوست 2: پسرک به علت تفقد و مهربانی یکی از مهمان های ایتالیایی هتلمان در سن پترزبورگ نسبت بهش برنامه ریزی کرده که دفعه بعد بریم ایتالیا! این قدر هم عجله داره که برای همین آخر تابستان نقشه کشیده!!!!!!!!! 

ادامه مطلب ...