مملکت کارهای بیهوده!

سلام

حدود یک هفته میشه که یکی از کوچه های نزدیک خانه ما را دارند تعمیر و بازسازی می کنند. علاوه بر سر و صدای زیاد و آلودگی صوتی، عبور و مرور مختل شده، هوا پر از گرد و خاک شده و  یک سری برآمدگی و فرورفتگی جدید به سطح کوچه اضافه شده!

جالب این جاست که تغییرات ایجاد شده توجیه علمی که هیچ، عقلانی هم نداره!!! مثلا با کلی سر و صدا بلوک های باغچه سر کوچه را کندند و باغچه را کوچک تر کردند و امروز که رفتم دیدم همون بلوک های تازه را باز کندند و انداختند کنار و باغچه را بزرگ تر کردند!!!!!!!!!!!!!

بعد وسط کوچه به سبک محله های قدیمی یک آبراهه داشت برای عبور آب باران! به این شکل! بعد اون را کندند و دوباره سر جاش یک آبراهه جدید ساختند به این شکل!

یعنی هوش انیشتین نمی خواهد فهمیدن این موضوع که عملا آبراهه جدید به هیچ دردی نمی خوره!!!! لبه هاش این قدر بالاتر از سطح آسفالت کوچه است که اصلا آب نمی تونه وارد این آبراهه بشه!

با توجه به این که آبراهه قبلی هیچ مشکلی نداشت، تنها دلیلی که برای این کارها به ذهن آدم می رسه وجود یک سفره و لقمه های چرب و چیلی و گنده است که نصیب پیمانکار و سازمان مربوطه میشه!!!!

اون وقت با وجود این چرخه های بیهوده انتظار چه ترقی و پیشرفتی داریم؟

روسپـ.یگری ممنوع؟!؟!؟!

سلام

روزنامه گاردین در مقاله ای به توفیق چشمگیر کشور سوئد در کم کردن میزان روسپـ.یگری در سال های اخیر اشاره کرده. این کشور نسبت به کشورهای دیگر مثل فنلاند میزان قاچاق زنان و دختران و همچنین عرضه و تقاضا در این زمینه بسیار کمتری داره.

دلیلش چیه؟ یک دلیل خیلی ساده!

کشور سوئد که در برابری حقوق زن و مرد بسیار زبان زده از سال 1999 یک قانونی را تصویب کرد که بر اساس اون خرید سـ.کس شامل جریمه و مجازات میشه ولی فروش اون نه! چرا؟ چون فروشش را مصداق بارز خشونت علیه زنان می دونستند! یعنی زنی که داره این کار را می کنه دچار خشونت میشه پس نباید مجرم شناخته بشه چون خودش قربانی محسوب میشه.

به این ترتیب سوئدی ها تونستند به پایان افسانه همیشگی بودن این عرضه و تقاضا نزدیک بشند.

حالا بگذارید از یک زاویه دید دیگه به قضیه نگاه کنیم. یعنی روسپـ.یگری! از زاویه دید کشورهایی که با وجود جو دینی حاکم بر اون، این عرضه و تقاضا به شدت زیاده!!!

این گونه کشورها دیدگاهی درست برعکس سوئدی ها دارند. تو این کشورها مردان به طور فطری و از ازل یک حق ضمنی و نانوشته برای بی بند و باری، تنوع طلبی و تعدد رابطه جنـ.سی دارند. در این کشورها برعکس سوئد زنان رو.سپی به جای قربانی، مجرم هستند! اون ها هستند که با اغواگری و آراستن خود، مردان را به گناه می اندازند! در این کشورها نقش ها عوض میشه و این گونه به نظر می رسه که مردانی که خودخواسته و با پرداخت پول تن به این رابطه دادند، قربانی هستند! در نتیجه در این رابطه این زنان هستند که مجازات میشند. زنان بدکاره ای که این مردان بی گناه را به دام انداختند!!! در این جوامع این گونه زنان مجازات می شوند و باز آمارها سیر صعودی داره! در این جوامع به خاطر همین طرز نگاه و این که مردان مدام التحریک هستند و البته عواقبی هم گردنشون را نمی گیره، اگه زنی مورد آزار جنـ.سی قرار بگیره انگشت اتهام به سمت اون اشاره میره که لابد جوری رفتار کردی، جوری لباس پوشیدی که این مردان را تحریک کردی که چنین جنایتی در حقت بکنند!!!!!!!!

در این جوامع زنان به بهانه حفظ امنیت لباسشون، رفت و آمدشون، درس خوندنشون، کار کردنشون و... مدام محدود و محدودتر میشه! و جالب تر اینه که با وجود این همه محدودیت عملا چیزی هم تغییر نمی کنه!

در این جوامع خیلی راحت با گفتن همینی که هست! تقصیر خودته! خیلی چیزها لاپوشونی میشه، در خیلی از گندها گذاشته میشه و خیلی آسیب ها به جای درمان شدن خفه میشه!!!!

ولی باز هم به جای قبول واقعیت! به جای سعی در تغییر مثبت! خیلی راحت گفته میشه همینه که هست! این ها فطریه! این ها ذاتیه! کاریش نمیشه کرد! (که البته که سایر جوامع نشون می دهند که میشه ولی کو چشم حقیقت بین! )

برای همینه که این جوامع در حد همون جوامع در حال توسعه می مونند و هیچ وقت هم این حالشون محقق نمیشه و توسعه نمی کنند! جهان سومی که هنر کنه جهان چهارم نشه!

جوامعی که انگار خودخواسته چشمشون را به روی خیلی از حقایق می بندند! و چه حیفه که ما یکی از اون جوامع باشیم!

 

پیوست: یکی از مشکلات دیگه ای که تو این جوامع هست اینه که معمولا کارها اصولی و بر اساس علمش صورت نمی گیره! مثلا علم روانشناسی پیش رمال و عمه و خاله کشک و پشمه!!! یکی دیگه اش علم کسب و کاره! خیلی از مشاغل و سرمایه گذاری ها به خاطر این که اصولی و بر اساس روند علمیش پایه ریزی نشده و جلو نرفته محکوم به شکست میشه! چه خوبه که یاد بگیریم هر چیزی را بر اساس علم و از راه درستش انجام بدیم. یکی از دوستانی که علم این کار را داره و به زبان ساده و در قالب مثال و داستان راه درست کسب و کار و سرمایه گذاری را به شما نشون میده، در این وبلاگ تجربیاتش را در اختیار شما می گذاره. امیدوارم کسانی که قصد راه اندازی کسب و کار جدید را دارند از راهنمایی ها و علم ایشون نهایت استفاده را ببردند.

بعدا نوشت: بلاگ اسکای بازی در میاره و نمیشه لینک گذاشت! آدرس وبلاگ ایشون: 

http://businesscounselor.blogsky.com

ژوله یا مسعودی؟! حقیقتا مسئله این است؟!؟!؟!

سلام

تازگی ها یک سرگرمی پیدا کردم! نگم سرگرمی فکر کنم اسمش درست نباشه! فکر کنم ته پست بتونیم با هم یک اسم روش بگذاریم.

به هر حال، گه گاه سری به پیج رامبد جوان تو اینستاگرام می زنم. مخصوصا تو جریان انتخاب خنداننده برتر. کامنت هایی که می گذارند برام جالبه!

بگذریم از یک عده که به قول ژوله یک فحش هایی می دهند که ما به عمرمون نشنیدیم و هشت صفحه هم ادامه داره!

چیزی که برام خیلی جالب بود و خیلی هم به چشم می خورد این حس خودمحوری و عقل کل بودن ماهاست! فکر می کنیم چیزی که ما دوست داریم و می پسندیم هم حتما باید دیگران هم دوست داشته باشند و بپسندند!!!! اگه جریان بر خلاف علاقه ما باشه حتما یک تقلبی شده و اگه هم این ادعا را نکنیم مخالف هامون را عده ای بی مغزِ بی فکرِ بی شعورِ بی کلاس می دونیم که هیچ بویی از فهم و هنر و شعور و درک نبردند و نمی دونند چه قدر به صلاحشونه که مثل ما فکر کنند و مثل ما بپسندند و مثل ما زندگی کنند!

کلا یک حس دیکتاتوری و دیدگاه یک سونگر در اکثریت ما موج می زنه! خودخواهیم بدجور! به شدت و با حدت به این باوریم تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی راهی است که ما برگزیدیم و بقیه در جهل و گمراهی و بدبختی و ... هستند!

بعد وظیفه ما هم هست که تحت هر شرایطی اون ها را از این جهل خارج کنیم! حتی به قیمت تخریب شخصیتش!!!

حالا می تونه یک طرفداری ساده از ژوله یا مسعودی باشه یا مسائل مهم تری مثل دین و نوع پوشش و یا حتی ازدواج کردن یا بچه دار شدن یا نشدن!!!!

ما حق داریم نظر خودمون را محترمانه بیان کنیم ولی باید این حق را هم به دیگران بدهیم که نظر ما را قبول کنند یا رد کنند.

وقتی به این مفهوم از دموکراسی در روابط بین فردی رسیدیم می تونیم در حد وسیع تری انتظار دموکراسی داشته باشیم.

 

پیوست 1: دوستانی که اکانت اینستاگرام دارند بگند تا در خصوصی بهشون آدرس بدهم! راستش دوست دارم یک محیط خصوصی و دوستانه داشته باشم. برای همین نمی خواهم توی وبلاگ عمومی بنویسم.

پیوست 2: حالا به سوال اول پست چه جوابی بدهیم؟!

از کی این قدر بی رحم شده ایم ما؟!

سلام

هفته پیش با دوستان دانشگاه یک قرار گروهی داشتیم. ساعات خوشی سپری شد و کلی گفتیم و خندیدیم. موقع برگشت باید مسیری را با تاکسی میومدم. هوا تاریک شده بود و همون موقع هم بارون نم نمک باریدن گرفت. دست پسرک را گرفتم و سریع به سمت ایستگاه های تاکسی رفتم. توی ایستگاه دوتا تاکسی بودند. با سوار شدن ما تاکسی اول پر شد و به راه افتاد. وسط راه وقتی اومدم کرایه را پرداخت کنم راننده ادعا کرد کرایه دوبرابر مبلغ پرداختی منه! بهش اعتراض کردم که این مسیر این قدر نمیشه! مسیرهای طولانی تر از این کمتر میشه ولی راننده با خیره سری ادعا کرد مبلغ همینه و تازه جوری برخورد کرد که چه قدر ناسپاس هستم که با این که ایشون جوانمردانه ما را از زیر سیل بارون نجات داده اند!!!!!!!!! اعتراض هم می کنم! وقتی به مقصد رسیدیم جایی خیلی دورتر از ایستگاه ایستاد و گفت به سلامت. طاقت نیاوردم و اعتراض کردم که دوبرابر مبلغ واقعی گرفتید و جایی به این دوری پیاده می کنید؟ گفت می دونم ولی گفتم ترافیکه این جوری پیاده زودتر می رسید!!!!! گفتم ولی این جوری زیر همون سیل بارون خیس میشیم! مجبور شد بره ایستگاه و من در طول این مدت پیش خودم فکر می کردم از کی این قدر بی رحم شدیم نسبت به هم؟! از کی استیصال و دردمندی یک عده شده محل کسب درآمد و سواستفاده دیگران؟! از کی منتظریم تا کسی دچار مشکلی بشه و ما ذوق کنیم که آخ جون! یک فرصت خوب؟! از کی این قدر بی رحم، سنگدل و بی تفاوت شدیم؟ کو اون رحم و مروت و اخلاقی که این همه بهش افتخار می کردیم؟ کو اون شرف و غیرت آریایی؟ همه این صفات دهن پرکن را فقط در پیام های تلگرامی رد و بدل می کنیم؟ فقط باهاش پز می دهیم؟

 

بوئن در قسمتی از نظریه اش در مورد واپس روی اجتماعی میگه: «برخی از علائم واپس روی اجتماعی افزایش خشونت و جنایت، افزایش نرخ طلاق، رد نگرش مذهبی، افزایش تضاد بین گروه های نژادی (قومی و مذهبی)، کاهش تصمیم گیری های عقلانی، افزایش اعتیاد به مواد مخدر، افزایش ورشکستگی و تمرکز به حقوق به جای مسئولیت است. بوئن پیش بینی کرد واپسروی جامعه، مانند واپسروی خانواده، ادامه خواهد داشت مگر این که راه حل های بلندمدت جای راه حل های کوتاه مدت را بگیرد.»

به نظرتون آشنا نیست؟ از کی این قدر عقب رفتیم؟ از کی این قدر بی رحم شدیم؟ چه جوری شد که ...

 

پیوست: بعضی وقت ها به بعضی ها دوست دارم بگم خواهش می کنم نصف وقتی که برای آرایش و درست کردن مو و دیزاین ناخن و خرید آخرین مدل لباس و ... می گذارید صرف شستن مرتب لباس، نظافت شخصی و استفاده از دئودورانت کنید. دیشب بیشتر زمانی که باید صرف لذت بردن از موسیقی می کردم را مواظب بودم حالت تهوعم این قدر زیاد نشه که تو جمع کار دستم بده!!!!

سوالات ذهنی یک مسلمان زاده!

سلام

من از کودکی ذهنی کنجکاو و پرسشگر داشتم. همیشه دنبال چرایی اتفاقات بودم و هیچ چیزی را بدون دلیل قبول نمی کردم!

برای همین یک روزی رسید که من احساس کردم مسلمان زاده ام تا مسلمان! احساس کردم برای این که بگم واقعا من این دین را دارم باید تمام و تک تک احکامش را بفهمم و قبول داشته باشم. ولی تا اون روز بیشتر باورهای من از گذشتگانم به ارث رسیده بود و معلوم نبود چه قدرش واقعیته و چه قدرش خرافات!

برای همین شروع کردم به طرح پرسش و بعد خوندن! نمیگم خیلی وسیع بود مطالعاتم ولی هر زمان امکانش بود جستجو کردم. ولی مسئله این بود هر چه قدر بیشتر دنبال جواب سوال هام می رفتم سوالات بیشتری برام مطرح می شد و هنوز هم میشه...

با این مقدمه بریم به حدود دو هفته پیش که من جایی مهمان بودم. کلا من یک خصلتی دارم هر جا مهمونی برم سریع و ناخودآگاه به سمت کتابخونه اش جذب میشم. کنجکاو میشم ببینم میزبانم با چه روحیاتی از چه تیپ کتاب هایی بیشتر خوشش میاد. در اواسط این مهمانی هم روی میز کوچکی چشمم به یک کتاب افتاد با عنوان «حلیه المتقین» اسم کتاب را آشنا بود ولی آشناتر اسم نویسنده بود. «علامه مجلسی». کنجکاو شدم یک ورقی بزنم و بعضی جاهاش را بخونم! با هر ورق زدن سوالی به سوالاتم اضافه شد! آخر دست هم گیج و بهت زده کتاب را کنار گذاشتم.

به طور مثال نگاهی به این صفحه بیندازید:

 

 

 

من همیشه شنیده بودم اسلام دین برابری و مساواته! شنیده بودم همه در نزد خدا یکی هستیم مگر در پرهیزکاری و تقوا برتری داشته باشیم. شنیده بودم اسلام دین برتری و فخرفروشی نیست. که همه ادیان پیشین را قبول داره و به پیروانش احترام می گذاره. ولی این چگونه احترامی ست؟ مگه این خودش به گونه ای فخرفروشی نیست؟ درسته ما میگیم خود اسلام چون آخرین دین وحی شده از سمت خداست کامل ترین دینه ولی آیا این دلیلی بر برتری پیروانش بر پیروان سایر ادیانه؟ از کجا معلوم یک فرد مسیحی، یهودی یا زرتشتی که جلوی منه از نظر شخصیت و علم و حتی نیکوکاری از من نوعی سرتر نباشه؟ شاید مسن تر باشه! شاید فرهیخته تر باشه! اون وقت به صرف این که من مسلمونم باید صبر کنم اون سلام کنه بعد هم خیلی سرسری جواب بدهم علیک؟!؟!؟! این اگه فخرفروشی و غرور و تکبر نیست چه اسمی میشه براش گذاشت؟ چه جوری همه ما این گونه در محضر خدا برابر هستیم؟

این چه برابریه که بعضی ها برابرترند؟!

چه چیز را میشه باور کرد و چه چیز را نمیشه؟ حقیقت اسلام را چگونه میشه فهمید؟ حقیقت اسلام اصلا چیه؟

و سوال و سوال و سوال و...

 

پیوست: به بقیه صفحه کاری ندارم! کلا هر خطش برای من سوال بود! ولی فعلا یکی جواب این یک سوال را بده عجالتا!


بعدا نوشت 1: با توضیحی که دوستان در مورد کتاب های علامه مجلسی دادند داشت می رفت که از شدت تعجب و شگفتی من کاسته بشه و داشتم کم کم آروم می شدم تا دیشب این سخن را از یک روحانی که دانشجوی دکترای فقه و احکام هستند گویا، شنیدم:

«پیامبر اسلام (ص): اگر جایز بود دستور دهم که فردی به فرد دیگر سجده کند، به زن دستور می دادم که در برابر شوهرش سجده نماید.»

اگه بشه گفت ایشون یک فرد آگاه در مورد مسائل دینی هستند باز اون علامت سواله در مورد برابری انسان ها در پیشگاه خدا اومد وسط ذهنم و سفت و سخت نشست!

 

بعدا نوشت 2: فکر می کنم بهتر باشه کامنت های این پست بدون پاسخ باشه. این جوری حس مباحثه اش بیشتره بین دوستان.