طوفانی در جهت تجلیل از مرده ها!

سلام

صبر کردم تا کمی از تب و تاب بیوفتیم تا با تامل درباره اش بنویسم!

درباره چی؟ مرگ عباس کیارستمی یا شاید هم حبیب! چه فرقی می کند؟ مرگ یک اسطوره، یک ستاره، یک هنرمند، یک دانشمند، یک نویسنده و یا یک شخصیت سیاسی ... و یا حتی یک آشنای ساده!

جالب است که ما آدم ها چه قدر فراموشکاریم! فراموش می کنیم فلان کارگردان چه آثار هنری بی نظیری و پرآوازه ای دارد و یا بهمان خواننده چه صدای بی نظیری داشت و چه حیف که اجازه ندادند کنسرت داشته باشد و ما باید اقدامی در جهت تجلیل از این کارگردان و یا برگزاری کنسرت آن خواننده کنیم!

همین که رفت و دستش کوتاه شد، بی آزار شد، دردسر و سختی و مسئولیتی برای ما نداشت، آه و فغان راه می اندازیم، اشک می ریزیم، سر مزارش بست می نشینیم و شمع روشن می کنیم، عکس پروفایل عوض می کنیم و تمام گروه ها و شبکه های اجتماعی را پر می کنیم از عکس هایش، نوشته های ادیبانه و عاشقانه در فراق استاد و ستایش هنر و شخصیت برجسته اش، قسمت هایی از فیلم هایش را پخش می کنیم به بررسی هنری، علمی و روانشناسی و جامعه شناسی آثارش می پردازیم و افسوس و حسرت می خوریم که چنین گوهری از کفمان رفته و بعد طی یک اقدام انفجاری بسیار کوتاه مدت با مزارش عکس سلفی هنری می اندازیم!!!!

و بعد؟ سکوت........ تا مرگ نخبه و شخصیت برجسته دیگری...

 

جدا چند نفر از ما حقیقتا برایمان عباس کیارستمی مهم بود و یا حبیب؟ کداممان وقتی کیارستمی در بیمارستان بود نگران و پیگیر حال این وجود مهم و نازنین بودیم؟ کداممان اصلا می دانست حبیب در کدام روستای شمال زندگی می کند و برای برگزاری یک کنسرتش اقدامی کرد، اعتراضی کرد یا حرفی زد؟

 

دقیقا دلیل این مرده پرستی ما چیست؟ 

زنانی که هیچ نیستند!

سلام

اوایل ماه رمضان بود که یک شب آقای اردیبهشتی قبل اذان تلویزیون را روشن کرد و زد کانال سه!

برنامه ماه عسل بود. یک متخصص ناباروری، مهمان برنامه بود.

زمانی که تلویزیون روشن شد، مهمان برنامه داشت در مورد اهمیت تخصصش و بچه دار شدن صحبت می کرد.

جایی گفت زنانی هستند که حاضرند سرطان بگیرند ولی بچه دار بشند!

شگفت زده شدم! از فرهنگ و سنت و باوری که چنین بلایی سر زنان آورده که حاضرند خودشون را قربانی کنند ولی بچه داشته باشند! فرهنگی که زن را بدون قدرت باروری هیچ می داند!

 

پیوست 1: و البته به بچه هایی فکر کردم که توی پرورشگاه هستند و این زنان به جای سرطان می تونند اون ها را به سرپرستی بگیرند!

پیوست 2: مادرشوهرم سال ها پیش تعریف می کرد همکاری داشت که بچه دار نمی شد! سالها دکترهای مختلف و درمان های متعدد و سرانجام بعد 20 سال بچه دار شد! و وقتی با سزارین بچه را به دنیا آوردند متوجه سرطان در شکمش شدند! (دقیق یادم نیست سرطان چی؟ رحم شاید!)