ای کاش من هم...

سلام

گاهی اوقات... بعضی از لحظات کمیاب در زندگیم... پیش میاد که بگم ای کاش منم یک زن معمولی بودم...

از اون زن هایی که در تعریف اکثریت از زن می گنجند. زنی که خودش را جنس لطیف و ظریف و ضعیف بدونه. زنی که همه دنیاش با خط پررنگی به دو منطقه زنانه و مردانه تقسیم شده. زنی فارغ از هر مسئولیت پذیری برای زندگی که خودش را راحت به دست امواج اقتدار مردانه مرد زندگی و سایه بالای سرش بسپاره و براش مهم نباشه که فلان کار همسرش به ضرر زندگیشونه یا به نفعش.

زنی که عمیقا باور داره مردان برتر از زنانند. یا زنی که راحت عبارت "خوب مردند دیگه" در دهانش بچرخه. زنی که همه هم و غمش مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن در چشمان مردان زندگیش باشه و خودش را با خط کش اون ها بسنجه. زنی که زیاد فکر نکنه. راحت هر حرفی را باور کنه و از ته دل و عمیقا اعتقاد داشته باشه بزرگترین جهاد زن شوهرداریه و اصلا اصل خلقت زنان این بوده که پله بشند برای ترقی مردان، مادر بشند و بچه تربیت کنند و خونه را تمیز و محیط را آرام نگه دارند برای خوشحالی و راحتی مردشون که گویی بالاتر از این اجر و هدف و غایتی در زندگی زن نیست.

کاش من هم می تونستم به این زندگی مرغ وارِ آرومِ همه پسند و مورد تایید جامعه بسنده کنم. یا شاید می تونستم ذهنم را محدود کنم به سایز دور کمر و رنگ مو و مدل جدید پالتو و ... کاش منم می تونستم همه دغدغه ام این باشه که چه شگردی به کار ببرم که عطر قورمه سبزیم هوش از مردان همسایه سه واحد این ور و اون ورتر ببره تا دائم به زن هاشون غر بزنند "یاد بگیر! کدبانویی یعنی این!" یا می تونستم همه هم و غمم را بگذارم برای این که دفعه بعدی که فلانی را دیدم لباسم، جواهرم، خونه ام، مبلمانم و ... از اون بهتر باشه! یا حتی برام مهم باشه مردم چه فکری درباره ام می کنند و نگرانی از این بابت داشتم.

کاش افکارم، دغدغه هام، خواسته هام از زندگی این قدر محدود و این قدر در دسترس بود...

ولی من چنین زنی نیستم. من غذا می پزم یا کیک و یا دسر ولی بزرگترین لذت زندگیم نیست. من هیچ وقت روزی را نمی تونم به یاد بیارم که باور داشته باشم مردان از من برتر یا بهترند و یا چیزی که من را ملزم به بودن با یک مرد زیر یک سقف می کنه نیاز یا احتیاجم به یک سایه بالای سره چون ضعیف ترم! من سعی در آرام کردن محیط خانه دارم ولی بزرگترین جهادم برای زندگی نیست.

به یاد ندارم روزی را که نپرسیده باشم چرا؟ دنبال دلیل نرفته باشم. نخواسته باشم. بدون چون و چرا و با عبارت هایی که حتما حکمتی داره و خدا و پیامبر و ائمه و ... بهتر می دونند و... چیزی را پذیرفته باشم. که تضادها، بی عدالتی ها، نابرابری ها ذهن من را به چالش نکشیده باشند. به یاد ندارم طبیعت من بر اساس جستجوی راحتی باشه تا به آسانی چنگ بیاندازم بر بند خرافات و باورها و سنت ها تا روح پرتلاطمم آرام گیرد.

لذت های بزرگ زندگی من در کشف یک حقیقت است. پیدا کردن کسی که حرفم را بفهمد. زبانی که همان را بگوید که من در دل دارم. خواندن مطلبی است که من را سر شوق بیاورد و ذره ذره مست شوم از چیزی که در ذهن من جاری می شود.

شاید، گاهی، زمان هایی، خسته از جنگیدن، از توضیح دادن، به چالش کشیده شدن های مداوم یا خلاف جهت شنا کردن بگویم کاش من هم چنین زنی بودم ولی می دانم که نیستم. چنین زنی نیستم و نخواهم بود.

راه رسیدن من به آرامش جدا از راه این زنان است. من حتی با وانمود کردن هم نمی توانم برای خود آرامشی دست و پا کنم چون طبیعت من متفاوت است. چون روح من زنده است به فکر کردن، باور داشتن به جریانی عظیم تر و هیچ گاه نمی تونم کمتری از چیزی بشم که بودم و خوشحال باشم.

پس اگرچه بارها و بارها آزار می بینم. حس جداماندگی دارم. بارها به من گفته اند که با چنین روحیه ای خواستنی یا مورد تایید نیستم ولی می دانم چیزی که برای من بهترین است این است که همان باشم که هستم...

 

و چه جالب است که درست همین دیشب جمله ای از کتابی می خوانم که بسیار به دلم می نشیند " اگر در میان مردمانی هستم که به هیچ عنوان با طبیعت و سرشت من سازگار نیستند، به دشواری خواهم توانست بدون تغییر بزرگی در خود، خود را با آن ها وفق بدهم." و من این تغییر را نمی خواهم...

 

پیوست: این پست تماما زاییده احساس و باور من بود. برای همین دست به ویرایشش نزدم. ممکنه جاهایی یک دستی هایی در شیوه نگارش به چشم نخوره ولی گذاشتم همون جوری که کلمات جاری شدند، نقش ببندند و ماندگار بشند.



بعدا نوشت: اول مطلب را رمزدار نوشتم چون حوصله قضاوت رهگذران را نداشتم! ولی بعد... بعد دیدم چرا باید نگران قضاوت دیگران باشم؟ اینه عمومیش کردم

نظرات 36 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 11:49 http://1nicegirl8.blogsky.com

سلام دینا جون
منم هیچوقت فکر نمیکنم مردی به من برتری داشته باشه مگه واقعن داناتر از من باشه
تازه بازم برتری نداره چونکه من فرصت دارم بهتر باشم
قورمه سبزی هوشبری در صورتی پوینت داره ک من سر آشپز یه رستوران فوق مشهور باشم کله هم بوی قورمه سبزی نده...
من فکر میکنم آدم تو هر کاری هستش باید با مغزش یه تغییراتی توش بده و گرنه چه میان نقش دیوار و از این صوبتا
راستی یه خبر خوب
بازم خشمم رو مدیریت کردم و نتیجه گرفتم...

چه خوب

فامیل دور شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 14:29

حالا چرا این حرفهاى از دل برآمده را رمز دار نوشتى ؟
چیزى به روز جهانى زن نمونده اینها هم حرفهاى واقعى یک زن بود دیگه چرا دریغ کردى از بقیه ؟

برای روز زن فکر کنم مطلب عمومی تری لازمه! نمی دونم شاید حوصله قصاوت الکی رهگذران را نداشتم

آفرین شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 16:00

برنا شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 17:14 http://Www.newday2014.blogfa.com

این مطلب هم راجع به جنسیت و اختلاف جنسیت زن و مرد هست....اغلب نوشته های شما این موضوع را در دل خود (مستقیم یا غیر مستقیم) دارند.
خب واقعیت اینه که انسان برتر معنی داره اما جنس برتر اصولا بی معنیست. (در مورد انسانها میگم البته)
خوبه که لاقل خود شما بر اینها واقف هستید.
اما از این نوشته چیزی که نفهمیدم این بود که چرا دوست داشتید زن معمولی باشید (در اون لحظات کمیاب)
یا بهتر بپرسم...چه چیزی باعث شد که شما اینگونه بخواهید...هرچند که واضح است شرایط کمیاب اون لحظه ها برای شما دشوار بوده و این دشواری از این نگاه و تفکر غلط در مورد جنس زن در جامعه ناشی شده است.
شما باید خوشحال باشید که اینقدر دانایی و روشنی در وجودتون هست که مانند اغلب بانوان نیستید و خودتان را قبول دارید. (مگر قبول داشتن خود و باور خود اولین و مهمترین قدم نیست؟)
باید خوشحال باشید که بر پایه باورهای خود زندگی میکنید
اجازه ندهید برخی لحظات کمیاب روح شما را آزار دهد
هرچند....آدمیست دیگر...گاهی...هر از گاهی...هرچند کمیاب...خسته می شود از باری که بر دوش میکشد...
راستش را به شما می گویم: من به زنی که به خود ایمان داشته باشد ایمان دارم.

درست میگید! بله! بالاخره شرایط سخت تر، تبعیض ها و نگاه ها و گاه تنهایی ها...

ماهی سیاه کوچولو شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 17:31 http://1nicegirl8.blogsky.com

خب اردیبهشتی جان اول تکلیف خودتو روشن کن بعدن
خب من الان اسمتو برملا کردم ک:))

یعنی اون جوری برملا نمی شد؟

عارفه شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 17:33 http://Joywithless.com

مثل همیشه عالی!

یاسمین شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 18:21

خانوم اردیبهشتی دیگه از این آرزوها نکنیدا...کاری با جنسیت ندارم،اما کلا با آدمایی که این دنیا رو خوردن و خوابیدن و تفریح میدونن و لاغیر،مشکل داریم.
وظایف انسانی بالاتر از اینایی هست که امثال خانومهایی که مثال زدید میدونن.
البته میدونم که این حرفا دلنوشته بود و شما هرگز نمیخواید جای این خانمها باشید
موفق و موید باشید

درست میگی!

یاسمین شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 18:40

راستش متفاوت بودن همیشه تاوان هایی داره.
سرکلاس ما اصولا همه ساکت میشینن و استاد دیکته میگه و مینویسن.در واقع هدفشون از تحصیل کردن اینه که یه مدرک شلخته بگیرن و لابد درآینده بگن ما هم تحصیلکرده هستیم و ظاهرا از جامعه جا نمونن.
من خب کلا سوال تو ذهنم زیاد دارم.امروز سر درس مربوطه من و یه آقا سوالای کاملا مرتبط با درس میپرسیدیم.دوست خودم به بغل دستیشون فرمودن چقدر از این حرفای چرت بدم میاد.
یعنی منظورم اینه تفاوت تاوان داره،عوض کردن جامعه قربانی میخواد.و نباید تو این راه خسته شیم

بله! داره ولی باید دید آیا ارزشش را داره؟ اگه داره پس نباید نگران باور دیگران بود

[ بدون نام ] شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 19:19

بزرگتر بودن همیشه باعث درد بیشتره
دانایی انسان رو بیشتر رنج میده
منم گاهی آرزو میکنم کاش این قدر به بچه درا شدن فکر نمیکردم
کاش بدون فکر چن تا بچه می آوردم
مثل خیلی های دیگه

درسته! دانایی بها داره

یاسمین شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 19:31

میشه یه سوال خارج از موضوع پست بپرسم؟

من تو یه سخنرانی یه آقای روانشناس شرکت کردم که درباره هویت بود.یه سوال واسه من پیش اومد:اگر الگوهایی که تو زندگیمون داریم مطابق با ارزشهای فرهنگی خانواده و اطرافیانمون نباشن دچار یه نوع بحران یا تعارض میشیم.الگوهای فرهنگی البته منظورمه.مثلا من یه سبک زندگی که از طرف الگوهام بهم تزریق شده رو خیلی دوس دارم مثل سبک حرف زدن یا لباس پوشیدن و....اما با محیط فرهنگی که توش زندگی میکنم تضاد فاحشی دارن.اینجور وقتا چیکار باید کرد؟
البته این نکته هم مهمه که هم اون سبک زندگی رو دوس داری و هم جو خانواده و محیط درصورت اجرای فرهنگ متضاد اذیتت میکنه.و هم نمیتونی از سبک زندگی الگوهات دل بکنی و هم نمیتونی پشت به محیط و اطرافیان کنی.
ممنون میشم هروقت فرصت کردید پاسخ بدید

میشه یک کم بیشتر توضیح بدی؟ با مثال؟

شیرین شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:21 http://ladolcevia.blogfa.com

سلام خانم اردیبهشتی
چه کار خوبی کردید که اجازه دادید کلمات جاری شوند و نقش ببندند. دلنشین بود.

ممنون. چه خوب که هستید

مرضیه شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:41

قبول نیست . ببینید زنهای مردسالار از نظر شما یه ذره احساس مسوولیت ندارند و در عین حال به سایز شکم و مدل پالتوشون فکر میکنند . فکر نمیکنید زنی که از سمت مرد بهش سرکوفت وارد بشه انقدر احساس راحتی نمیکنه که به این چیزها فکر کنه؟ زن هم اگر به تحصیل بپردازه و به اجتهاد برسه میتونه بنابرتصمیم و عقل خودش تصمیم بگیره فقط مشکل اینجاست که اینکارو نمیکنه . چه اشکالی داره آدم بخواد بوی قرمه سبزیش همه جا بپیچه و دهن همه رو آب بندازه؟ البته این که گفتید مرد همسایه به زنش بگه یاد بگیر خوب نیست چون یه جوراییه حس برتری خواهی و چشم و هم چشمی رو نشون میده . زن باید اشتباهات شوهرشو البته مودبانه و با فروتنی بهش گوشزد کنه چون اونوقت اون اسلامی که زن مردسالار بر اساسش میگه بزرگترین جهاد زن شوهرداریه اجرا نمیشه . میسیز اردیبهشتی شما برای برابری میجنگید اما بیش از حد ! اون برابری دیگه به دست اومده . برای چی انقدر تلاش میکنید ؟

مرضیه عزیز برای تک تک جملاتت می تونم یک پست بنویسم. ولی فقط ازت می خواهم بپرسم چه طور میگی اون برابری به دست اومده در حالی که خودت توی کامنتت از سرکوفت مردها به زنشون حرف می زنی؟ درباره مشکلی که زنان نمی خواهند بر اساس عقل فکر کنند؟ این که اشتباه مردان را با فروتنی!!! (من با مودبانه اش مشکل ندارم) بهش گوشزد کنند؟ کجای این حرف ها معنی برابری میده؟
در ضمن کی گفته و کی مشخص کرده من بیش از حد برای چیزی می جنگم؟ کی این حد را تعیین کرده؟

در آخر من خانم اردیبهشتی هستم و نه میسیز اردیبهشتی! دلیل شما را برای این نام گذاری متوجه نمیشم.

باران یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 02:12

مرسی که این پست رو عمومی کردید

خودتون خوب و کامل همه چی رو گفتید، دیگه جای حرفی باقی نموند.

یاسمین یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 08:05

منظورم اینه که مثلا الگوهای فرهنگی زندگیت یه سبک خاصی واسه زندگیشون دارن.و تو از بعضی از روشهاشون خوشت میاد.مثلا نوع پوشش اونها.
اما خانواده و اطرافیانت اون سبک رو در تعارض با فرهنگ خودشون میدونن.
و این درحالیه که شما هم دوس داری مثل اون الگوها زندگی کنی و هم نمیتونی به خانوادت پشت کنی و مثلا به حرفشون گوش ندی.اینجور وقتا چیکار باید کرد؟


(البته این سوال خارج از پسته.چون عین همین سوالو یه دخترخانم تو اون سخنرانی پرسید.و من چون دیگه وقت نداشتم ناچار از اونجا بیرون اومدم و سوال تو ذهنم موند)

متوجه شدم عزیزم. بستگی داره که فرد در چه سنی باشه؟ اگه فرد مورد نظر کودک و نوجوان باشه این خانواده است که باید خودش را با کودک یا نوجوان انطباق بده و سعی کنه منعطف رفتار کنه. به جای برخورد مستقیم سعی کنه نوجوان را درک کنه و نقاط مثبت الگوش را که با فرهنگ و معیارهای اون ها منافات نداره را پررنگ کنه و روی اون تاکید کنه
ولی اگه فرد بزرگسال باشه اوضاع برعکس میشه. این فرده که باید قدم به قدم و با احتیاط جلو بره و سعی کنه درستی و نقاط مثبت الگوش را به خانواده و فرهنگ نشون بده.

در کل فرایند الگوسازی و الگوگیری فرایند بزرگ و وسیعیه و جای صحبت داره

باران یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 10:50 http://baraanebahar.blogfa.com/

درود بر بانوی خوبی
حرف چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند....
خدا رو شکر که از احساسات و باور هات نوشتی فقط بهتر بود در قالب ای کاش.... نبود اینایی که گفتی اون قسمت خانم اردیبهشتی بده بود که داشت با خانم اردیبهشتی خوبه میجنگید ولی خب اون وجه قدرتمند همیشه پیروزه

نمی دونم قسمت بده بود یا نه؟ شاید قسمت خسته وجودم باشه

باران یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 13:05

عالی بود دینا ...
کلن هر انچه از دل برآید بر دل نشیند.
اما ...
همه زنها مثل هم نیستند.
من به شخصه معتقدم ضمن اینکه هییییچ فرقی بین زن و مرد از لحظا حقوقی نیست اما یک زن با صفات زنانه اش بی نظیر ست ... و این منافاتی با زن بودنش ندارد.

صفات زنانه را شما چی تعریف می کنید؟

minoo یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 17:16

chera shoma fekr mikonid mamoooli nistid? man hamisheh too zendegim mostaghel boodam che az nazare fekri, che kaari va maali,... vali khodam ra gheyre mamooli nemidoonam. etefaghan dor o baram ham por az zanhaaye mostaghel va movafagh hast, , vali kasi khodesho gheyre mamooli nemidooneh. zanhaii ke be hamsaraaneshoon vabasteh hastand yek noa tarze fekr daran va shoma ham ye noa'e digeh. mamooli boodan inja che tori tarif misheh??

اگه پیوست را خونده باشید نوشتم دست به ویرایش نزدم پس احساسی که داشتم مد نظرم بود تا تاکید روی تک تک کلمات.
من خودم را جزو دودرصد نخبه جامعه نمی دونم. چنین متوهم نیستم ولی خودم را هم جز اون 68 درصد اکثریت جامعه نمی دونم و فکر می کنم چنین هم غیرمنطقی نباشه.

برای تو یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 17:55 http://dearlover.blogfa.com/

خانومی اگه همه خانوم ها اینگونه بودن اگه برتر بودن مرد رو پذیرفته بودن سالهای سال زنانی نبودن که از جان بگذرن و بجنگن امروز مطمئنا حق رای دادن هیچ زنی هیچ جای دنیا نداشت و خیلی از مزایای دیگه که امروره ما داریم
پس برای اینکه نگاه جنسیتی از این هم کمتر بشه و باید تلاش کرد و جنگید

عزیزم هیچ وقت خسته نشو

عزیز منم نگفتم چنین زنانی اصلا نیستند ولی در اکثریت بودند راه برابری و احقاق حقوق مثل امروز سخت نبود

صفا یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 18:45 http://www.sa4150.blogfa.com

عالی بود من هم بعضی وقتها به حال اون زنها حسودیم میشه مواقعی که از مسئولیت و فعالیتها خسته میشم اما این احساس خیلی موقتی و گذراست و در نهایت دنیا رو با استقلالم و تواناییهام عوض نمیکنم

می دونم که درک می کنید

آدم چاق یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 21:17 http://chagh2.blogfa.com

همه آدمها تک هستند و اعتقاداتی تک دارند. حتی آنها که به نظر می رسد در اکثریت هستند. مثل شما و افکار شما کم نیستند بانو. چرا احساس تنهایی می کنید. خیلی از زنها هستند که مثل شما فکر می کنند. شما خوشبختانه در زمانه ای زندگی می کنید که زنهای زیادی احساس خود کمتر بینی نسبت به مردان ندارند. پس خوشحال باش. سخت است ولی غیر ممکن نیست.

من به شخصه طرفدار پر و پاقرص منحصر به فرد بودن اناسان ها هستم. نه فکر نمی کنم که امثال من کم باشند ولی فکر نمی کنم در اکثریت باشند. اگر این چنین بود که وضعیت جامعه بهتر بود ولی تمام تلاش من و امثال من اینه که سنگینی به سمت کسانی بچرخه که فکر می کنند و استقلال فکری و احساسی و حس ارزشمندی دارند.

مرضیه یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 21:37

خب گوشزد همیشه باید مودبانه باشه که باعث آزردگی و جریحه دار شدن فرد نشه . مگه شما میسیز نیستید ؟ خب مشخصه وقتی کسی دانششو نداره نمیتونه تصمیم گیری کنه . عقل همون دانایی و آگاهیه . من از سرکوفت حرف نزدم . از تناقضی که تو حرفهای شما وجود داره ( این که چطور یه آدم هم سرخورده و ناراحته و هم خوشحال و شادان به مدل مانتوش فکر میکنه) حرف زدم . حد و حدود وجود داره . نباید داشته باشه ؟ از هر ده تا پست شما هفت تاش راجع به برابری زن و مرده . اگه این برابری اانقدر تو ذهن و فکر شما جریان داشته باشد لزومی نمیبینید مدام ازش حرف بزنید که میرید سراغ بحث های جدیدتر و علمی تر . خوشحالم که جملاتم جوریه که شما میتونید برای تک تکشون یه پست بنویسید .در آخر من فکر میکنم زن اگه به برابری اعتقاد داشته باشه مردها هم به چشم برابر بهش نگاه میکنند اما اگه زیاد حرف جنسیتی بزنه و از ظلمی که به زنها وارد شده مرد رو تحریک میکنه که بگه نه ! برابر نیستی ! و شما یه آدم هیجانی هستید . به خاطر همینم به بحث های جنسیتی علاقه دارید .

من تناقضی در حرف خودم نمی بینم و اگه شما می بینید شاید مشکل از نوع دید شماست! من درباره زنانی گفتم که از این وضع زندگی راضی هستند! یعنی چیزی ورای این موضوعات اون ها را راضی نمی کنه که بخواهند به خاطرش ناراحت بشند.
جالبه شما این جوری فکر می کنید که در جامعه ای با فرهنگ چندین صدساله و هزارساله مردسالاری فقط و فقط با فکر کردن به برابری همه تو را برابر می بینند!!!!!! من باور دارم برابرم و آیا مرد راننده تاکسی فکر من را می خونه و همون جوری با من رفتار می کنه که با مرد می کنه؟ رییس اداره؟ کارمند جز؟ استاد دانشگاه؟
مسلمه من نسبت به زن هایی که باور من را نداشتند هم تلاش بیشتری کردم و هم کمتر گذاشتم کسی ازم سواستفاده کنه ولی فقط فکرش باعث درستیش نمیشه.

مردان از صحبت درباره برابری جنسیتی تحریک میشند و میگند نه؟ یعنی با این حرف ها تحریک میشند غیر انسانی رفتار کنند؟ اون وقت شما میگید مردان عاقل تر از زنانند و زنی چون من تهییجی است؟
چه قدر راحت و ساده انگارانه درباره من و روابط انسانی قضاوت می کنید!

مرضیه یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 21:48

من نمیفهمم عبارت خب مردن دیگه کجاش مردسالارانه ست ؟ بله ! خب مردن ! زن نیستن ! تفاوتهای زیادی با زن دارند . البته حق و حقوق دو طرف باید رعایت بشه . مرد و زن هر دو غرور دارند و احساس و هیچکدام رو نباید خدشه دار کرد . اما مثلا وقتی پدری دست بچه هاشو میگیره و میره شهربازی و با اونا داد و فریاد میزنه و از نظر زنش بچه بازی درمیاره زن حق نداره جلوی اونو بگیره یا شخصیتشو تحقیر کنه . اون مرده . همونطور که اگر جایی زن بر خلاف مصلحت خانواده و احساسی قضاوت میکنه نباید بهش پشت کرد و دستش انداخت . البته این احساسی قضاوت کردن با تحصیل و آگاهی و حضور در جامعه از بین میره اما مادامی که زن بیشتر پاش تو خونه ست ( که به نظر من حالا حالا ها هست و خواهد بود) آگاهی مرد از اون بیشتره و زن نسبت به مرد احساسی قضاوت میکنه .

عبارت مردند برا توجیه کاری درست نیست! این که یک پسر قبل ازدواج رابطه متفاوت داشته باشه چون مرده یک توجیه احمقانه است و اگه شما متوجه منظور من نشدید یا باور دارید که این جور توجیه ها به جاست فکر نمی کنم بیشتر از این بتونید من و باورهای من و لزوم صحبت های من را متوجه بشید. زن حق نداره از بچه هاش در برابر مردی که چنین بی ثبات و غیرمنطقی و عقده ایه دفاع کنه؟؟؟؟؟؟ اون مرده؟؟؟؟؟ شما اون وقت میگید برابری وجود داره؟ شما کی هستید که این قدر راحت برای همه حق تعیین می کنید؟ شما مردی که چنین تو شهربازی دیوانه وار داد می زنه را میگید منطقی و بهتر از زنان قضاوت می کنه؟ اون وقت حرف شما با منطق و آگاهیه و تناقض توش نیست؟
من را گیج کردید! یک سری کلمات پشت هم ردیف کردید که حتی انسجام مفهومی و منطقی نداره! اون وقت شما من را هیجانی می نامید که در صحبت هام تناقض دارم؟

مرضیه یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:06

این نظر منه چه شما حوصله شو داشته باشید چه نداشته باشید . به نظر من رابطه ی زن و شوهر باید عاشقانه باشه . وقتی شما میایید یه بحث جنسیتی باز میکنید و توش میگید من از اون زنهایی نیستم که میگن بزرگترین جهاد زن شوهرداریه به همسرتون و بقیه این حس القا میشه که شما همسرتونو دوست ندارید .زنی که شما تعریفشو کردید ترکیبی از خصلت های خاله زنکی ، عدم اعتماد به نفس و خصلت های خوبی رو که هر زن عاشق زندگی و همسری هم اونا رو داره : خودشو به دست امواج اقتدار مردانه ی سایه ی بالای سرش بسپاره . بله . چه اشکالی داره ؟ بذارید مردتون احساس اقتدار و سایه بالا سر بودن کنه . احساس کنه پشتوانه ی شماست . شاید برای روانشناسی مثل شما این که من بیام و از همسرداری براش بگم سنگین باشه اما حقیقت اینه که دادن حس قدرت و اقتدار به مرد اصلی ترین شیوه ی دلبریه . دلبری و عشق و نه چاپلوسی برای سلطان . این حرفهای یک جانبه و پس زدن ها رو جایی که همسرتون حضور داره نزنید .وقتی میگید سعی در آروم کردن محیط خانه دارم اما بیشتر از اون در تکاپو هستم و میپرسم چرا یعنی من آروم کردن محیط خونه رو هم برای خودم و مقاصد شخصیم انجام میدم نه همسرم . تمام.

نظر شما محترمه برای زندگی خودتون و همون قدر که من خودم را محق نمی دونم نظرهام را به شما تحمیل کنم و در مورد زندگی شما قضاوت کنم شما هم حق ندارید من و زندگیم را قضاوت کنید و بهم بگید حق دارم چه کنم و چه نکنم! شما در جایگاهی نیستید و اجازه ندارید که بگید من چه جوری باید زندگی کنم، حرف بزنم و در زندگی خودم چگونه رفتار کنم.

حتی یک روانشناس هم حق نداره به مراجعش بگه "باید" این کار را بکنی و "نباید" این کار را بکنی! شما که جای خودتون را دارید
و فکر نمی کنم در زندگیم به هیچ کس، چنین که شما گفتید گفته باشم باید با همسرت چنین رفتاری کنی و چنین رفتاری نکنی!

در زندگی من اولین نفر زندگی هر فردی خودشه و اول نسبت به خودش در پیشگاه پروردگار خودش مسئوله و بعد دیگری.

از این به بعد خواهش می کنم درباره من و زندگی من و باید و نبایدهای زندگیم و شیوه ای که در زندگی در پیش می گیرم اظهارنظر نکنید چون عقاید شما به درد زندگی خود شما می خوره و نه من نوعی که با شما بسیار متفاوتم.

مریم دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 17:22

اردیبهشتی عزیزم خیلی خیلی خوب حستو درک میکنم اصلا تمام این مطلبو با تک تک سلولام میفهمم چون دغدغه 10 سال زندگی مشترکم بوده که نتیجه زیر بار نرفتنش شده یه جدایی تلخ کاش دست به قلمم خوب بود تا میدونستم خودمو خالی کنم اما...

امیدوارم از امروز روزهات شیرین و شاد باشه

خلیل دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 18:13 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

کاش تعداد مانند شما هر روز زیادتر شوند.

ممنون

سارا سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 03:56

خانم اردیبهشتی ممنون که رمزی ننوشتید.
چند دفعه این پست رو خوندم، لذت بردم و حسش کردم.
آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان کشوری که اقتصاد برتر اروپاست. جوآن رولینگ معروف به جی . کی. رولینگ نویسنده پرفروش ترین کتاب چند جلدی جهان،‌ مریم میرزاخانی نخستین فردی بود که در آزمون المپیاد ریاضی جهانی نمرهٔ کامل گرفت و ...
عقل، درک، شخصیت، هوش و ... ربطی به جنسیت آدمها نداره.


درست میگی

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 08:05 http://1nicegirl8.blogsky.com

کاشکی همه ما بزرگترا طرز تفکرمون لااقل تو این یک مورد(برابری جنسیتی) شبیه بچه های مهدکودکی بودش...اونا فارغ از مسایل جنسیتی کنار هم هستن و کاری ندارن ک اون دختره یا اون یکی پسر مگر تا زمانیکه اطرافیان تو ذهنشون فرو میکنن ک تو دختری نمیتونی اون پسره نباید گریه کنه...
برابری چیزی نیستش ک با سکوت بدست بیاد برای بدست آوردنش باید حرف زد دلیل آورد فکر کرد دیگران رو آگاه کرد بابتش بها پرداخت کرد...
تواناییهای جنسیتی یه قرارداده ک متاسفانه خودمون ناجوانمردانه تعیین کردیم اینکه پسر قدرت بدنی داره هیکلش بزرگتره و همه اینا نسبت مستقیم با عقل داره و دخترا ظریف ترن جثه ظریف لابد مغز کمتری نیاز داره...در صورتیکه دخترا طبق تعالیم مذهبی زودتر بالغ میشن و زودتر بر عقلشون مسلط میشن...
یه آدم ناتوان جسمی رو در نظر بگیرین ک روی ویلچره...بعد طی سالها پاهاش تحلیل میره چونکه استفاده نمیشه...حالا همینو میشه بسط داد به طرز رفتار جامعه با دخترا...طی سالها طوری با دخترا رفتار شده و آموزش داده شده ک مغز عضو زایدی تو بدنشونه و همینکه بدون خرد فرمان پذیر باشن دیگه هم خودشون میرن بهشت و هم کل دودمانشون...
فراموش نکنیم خدا مارو آزاد آفرید...

ماهی کامنت های تو همیشه بی نظیر هستند و حاوی هوش و ذکاوتی عالی

نیوشا سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 08:56

هیچ وقت آشپزی کردن دغدغه من نبوده... یا حتی جواهر و لباس...
همیشه برا ثابت کردن خودم در جامعه کوشیدم... جنگیدم...
می دونی الان خسته ام! دیشب فکر می کردم باید از اینجا برم .... از اینجا که اکثریت جامعه خلاف جهت فکری و رفتاری من هستند...

حست را درک می کنم

admin سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 13:10 http://aaddminn.blogfa.com

اصولا زندگی مدرن این روزا اون تیپ زن رو نیاز نداره

زنی که پویا نباشه
و استقلال فکری و رفتاری نداشته باشه
چارچوبش ذهنیش فراتر از چارچوب منزل نباشه

اصلا زن نیست
یه بچه ی کوچیکه فقط رشد فیزیکی کرده

قنبیت سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 13:46 http://ghonabit8ghondol.blogfa.com/

بسیار زیبا بود...تا یه مدتی فکر میکرد م چرا من با زنهای دیگه فرق دارم؟چرا این تفاوتها رو درک نمیکنم...دوست داشتم مثل اونا باشم ولی نمیشد...بعدها فهمیدم خیلی از زنها مثل من فکر میکننند...اما کدام درسته و کدام غلط...واقعا" کی میدونه..با نظرت موافقم

درست و غلط نسبیه. مهم اینه به تفاوت ها احترام بگذاریم و نخواهیم همه را با معیار اکثریت و سفت و سخت و انعطاف ناپذیر بسنجیم

علی سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 20:42 http://ploton.blogsky.com

دوست عزیزم سلام



روز بیست وسوم اسفند تولدعزیزی را جشن



خواهیم گرفت که منتظر پیامهای تبریک شما می مانم



ان شاالله که بتوانم این عزیزراشادکنم البته باکمک شماعزیزان.

مهرپرور سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 22:51 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
اردیبهشتی جان بهرحال هرکسی با هر سرشتی مورد علاقه گروهی از زنان.و مردان قرار میگیره چون حرفاشو از زبونشون میشنوه و مست میشه از وجود این آدمها در اطرافش و این دنیا....مثل امروز ظهر که مندلم.هوای خانم اردیبهشتی رو کرد یهوویی....
همون طور که.هستی بمون و باهاش آرامش داشته باش عزیزم...


مهرپرور عزیزم کامنت های تو همیشه به من قوت قلب میده و حس خوشایندی در من ایجاد می کنه. ممنون که هستی

مریم پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 00:28 http://khabhay-ashofte.blogfa.com

salam khanom ordibehshti aziizam
man ba ejazaton mikham in ghesamt az harfeton ro baraye yeki az dosthaye nazdikam kopi konam?
درت فقط در زور بازو نیست. قدرت می تونه گاهی در سکوت باشه. می تونه در صبر باشه. قدرت می تونه گاهی حتی در ضعف باشه. قدرت می تونه گاهی در یک قطره اشک باشه. قدرت می تونه توی یک لبخند باشه. یا حتی گاهی در یک نگاه. قدرت می تونه در حرف نزدن باشه. گاهی در هیچ کاری نکردن. قدرت گاهی می تونه در دانایی باشه و گاهی در ندانستن. قدرت می تونه در فوران احساسات باشه و گاهی در کنترل کردن اون. قدرت می تونه در درک کردن و همدردی باشه و یا گاهی در آروم بودن.

قدرت می تونه در خیلی چیزها باشه. واژه قدرت می تونه معانی زیادی داشته باشه
va agar be har tarighi narazi bodin hatman be man etela bedin
albate hamin ghesamteesh faghat kopi kardam
mikham komakesh konam barye nehtar zendegi kardan va in neveshteye shoma hes miknam ke mitone komakeshon kone
mamnonam

اشکالی نداره

ضد فمینیست پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 15:10

شماها که ضد مرد هستید اخر عمری سرطان رحم یا سرطان سینه میگیرید .

اول قبل از این که جواب این کامنت عجیب شما را بدهم باید بگم فمینیست ها ضد مرد نیستند و تنها خواستار برابری حقوق زن و مرد هستند و اگه به نظر شما برابری یعنی ضد مرد بودن این مشکل من یا این مکتب نیست مشکل باورهای شماست.

در مورد کامنتی که گذاشتید، اگه دلیل منطقی یا مدرک علمی دارید خوشحال میشم ببینم. آیا مثلا مقاله ای معتبر در این زمینه هست که سرطان سینه و رحم در زنان فمینیست بیشتره یا به دلیل باورهاشون سرطان گرفتند؟؟؟؟؟

اگه که نه این باورهای خرافی شماست که حتما قهر خداوند سبب این اتفاق میشه، در این صورت میشه لطف کنید و بگید سرطان پروستات به چه دلیلیه؟

یاسمین جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 18:55

وای...خانم اردیبهشتی...امروز داشتم کامنتای این پستو میخوندم.یعنی تا نیم ساعت داشتم به کامنت این عزیز صد فمینیست میخندیدم.و بعدشم جواب شما که گفتید سرطان پروستات به چه علته...
خیلی عالی بود

راستش این کامنت دو حس در من ایجاد کرد. خنده و غم! از حماقت و قساوت آدم ها.

من سرطان را از نزدیک دیدم. دردش و رنجش و عذابی که فرد و خانواده اش می بینند. این که کسی چنین با بی احساسی بیاد و چنین حرفی به یکی بزنه هم از حماقت سرچشمه می گیره و هم از تیرگی قلب! جای تاسف داره

الهام شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 09:10 http://delaramemaman.persianblog.ir

عالی بود عالی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد