کنترلگر مهربون

سلام

یک دوستی دارم که فوق العاده مهربونه. دل رحمه و به خواسته های هیچ کس نه نمیگه. حتی با وجود این که به سختی میوفته. همیشه علایق دیگران را در نظر می گیره و سعی می کنه حتما حتما اون را به گونه ای برآورده کنه. برنامه های غافلگیرانه برای دوستان تدارک می بینه. هر وقت از خونه میاد بیرون در نظر می گیره خواسته های چند نفر را برآورده کنه برای همین اکثرا دیر به قرارهاش می رسه و ...

اوایل فکر می کردم چه قدر این دختر از خودگذشته است. تا این که کم کم رگه هایی از کنترل گری را در مهربونی هاش دیدم. اون جاهایی که خواستیم برنامه ای که ریخته را تغییر بدیم یا مثلا ما هم غافلگیرش کنیم.

این تغییر برنامه ها و یا غافلگیری ها سخت برآشفته اش می کرد. به گونه ای که حتی نمی تونست جلوی بروز لحظه ای ناراحتیش را بگیره و بعدش بلافاصله چون این بروز خشم و دلخوری با طبیعت راضی کننده اش متفاوت بود، سریع عذاب وجدان می گرفت.

یک بار بهش گفتم می دونی تو با مهربونی هات سعی در کنترل اوضاع داری؟ قبول داشت. می گفت وقتی برنامه طبق اون چیزی که می خواهد پیش بره احساس آرامش داره. وقتی یکی برخلاف برنامه ریزیش کاری کنه آرامشش به هم می ریزه. بهش گفتم کنترلگری که با مهربونی باشه برای طرف مقابل خیلی سخت تره. چون اگه بخواهد برخلافش کاری کنه احساس عذاب وجدان می کنه.

به فرض من به فرزندم با تحکم بگم تا مشق ننویسی از تلویزیون و بستنی خبری نیست. اون اگه از این تحکم و کنترلگری من ناراحت باشه بدون عذاب وجدان خشمگین میشه و برای این خشمش دلیل خوبی داره.

ولی وقتی با مهربونی سعی در کنترلش داشته باشی بچه به خاطر این کنترلگری خشمگینه ولی به خاطر ظاهر عالی و پر از محبت این کنترلگری، با این که خشمگینه ولی به شدت احساس عذاب وجدان می کنه که چرا مخالف این همه محبته.

به نظر من بدترین نوع کنترلگری، از طریق محبت و مهربونیه.

پس شما اگه جزو اون دسته از افرادی هستید که یکی را در محبت و یاری رسوندن های گاه و بیگاهتون غرق می کنید برای این که بتونید اوضاع را اون جوری که می خواهید پیش ببرید، بدونید یکی از این کنترلگرها هستید.

کنترلگری که هم در فرد احساس خشم ایجاد می کنید و هم عذاب وجدان.

 

پیوست 1: ببخشید این مدت نبودم. درگیری و مشغله این هفته زیاد بود.

پیوست 2: ممنون میشم بیشتر به پست توجه کنید تا دوست من. دوست من برام خیلی عزیزه. با همه حسن ها و عیب هاش.

نظرات 18 + ارسال نظر
delaram یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 10:55

خواهرشوهره من اگه تحت امرش باشی مهربونه. یعنی کنترلگریه که تا زمانیکه تحت فرامینش هستی مهربونی می کنه. اگه بفهمه سربازش نیستی عصیانگر و پرخاشگره. از هر وحشی و بی رحمی بی رحمتر عمل می کنه. فحش میده. تهمت می زنه. حرف عوض می کنه

فکر نکنم ایشون جزو این دسته ای بشه که من گفتم

admin یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 11:14 http://aaddminn.blogfa.com

محبت مادرانه ای که با محبت زیاد سعی میکنه همون عروسی رو انتخاب کنه که خودش میخواد و به هیچ وجه عروس انتخابی پسرش رو نپذیره.
این خوی کنترلگری توام با مهربانی حساب میشه؟

بله

یاسمین یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 12:29

سلام.

شاید یجور سیاست داشتنه.من نه اینجوری هستم و نه خوشم میاد که باشم.
البته اگر شخصی مهربونیهاش واقعی و خالص باشه خوبه،حالا خواست کنترل گری کنه هم بکنه.اشکال نداره.ولی این دسته آدما رو من تابحال هرکدومشون رو دیدم و شناختم محبتهاشون خالص نیست.مخصوصا آدمهای زبونباز/:

من خودم خواسته ای داشته باشم رک و پوست کنده میگم و احتیاجی به اینکارا نمیبینم.از این تیپ آدمها هم خوشم نمیاد.

فکر می کنم عده کمی هستند که آگاهانه و عمدی این کار را کنند

سروش یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 17:41 http://azadkish.mihanblog.com

بانوی اردیبهشتی، بازگشت به خیر! خوشحالم که بار دیگر نوشته ای از شما میخوانم.
نکته ای که گفتین جالب و جذاب بود و من ر وادار به تأمل کرد. پیشتر نشنیده بودم، دست کم به این شکل و با این صورت بندی.

ممنون

نیره یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 18:31

از آدمهای این شکلی اصلا خوشم نمیاد. یعنی نمی تونم تحملشون کنم.

به هر صورت قرار نیست ما بتونیم همه جور آدمی را تحمل کنیم

شیرین یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 21:13 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام
من موضوع را کمی متفاوت از شما می بینم. اشاره به این فرد خاص ندارم و کلی می گویم. توجیه این رفتار با این عذر که من دوست دارم شرایط در کنترلم باشد و در غیر اینصورت آشفته می شوم را نمی پذیرم به شخصه.
هر آدم عاقل و بالغی می داند که خیلی هنر کند فقط به طور نسبی می تواند زندگی خودش را مدیریت و کنترل کند! در بهترین شرایط هم گاهی حوادث بیرونی، تغییراتی را به ما دیکته می کنند که مجبوریم باهاشان کنار بیاییم. اینرا کسی می گوید که خودش یک آدم بسیار منظم در حد وسواس است! نظم من در حدی ست که حتی در توده کاغذ هایی که نگه میدارم و تعداشان بسیار زیاد است دقیقا می دانم کجا، کدام ورق و کدام قبض - مثلا - را پیدا کنم و اگر کسی دست به آنها بزند خیلی راحت متوجه می شوم! تا جایی که بتوانم از غیر منتظره ها اجتناب می کنم و نزدیکانم هم خوب میدانند که برای خوشحال کردنم نباید هیچ سورپرایزی تدارک ببینند چون تنها نتیجه اش خراب شدن حالم است!
اما عقلم هم می رسد که این نظم و کنترل خاص حیطه زندگی خودم است و سعی در کنترل دیگران، نادیده گرفتن حریم آنها و خواست شان است.
این رفتار که شما می گویید بیشتر بنظرم مثل اخاذی ست! یعنی من آنقدر به تو محبت می کنم که مجبور باشی طبق میل من رفتار کنی و در غیر اینصورت موجود مزخرف و نکبتی خواهی بود! این فقط یک اخاذی اخلاقی و عاطفی ست. حالا گیرم ناخوداگاه هم باشد!

شیرین جان علم روانشناسی بسیار متنوع، گسترده و عمیقه. این قدر شخصیت های انسانی می تونه تنوع داشته باشه که حتی نمیشه فکرش را هم کرد.
این جوری که تو داری خودت را توصیف می کنی یک J هستی و خوب درک یک P شاید برات سخت باشه.
چیزی که من از این رشته فهمیدم اینه که تنوع بسیاره و شاید تو اسمش را بگذاری اخاذی ولی خوب ما در روانشناسی این اسم را روش نمی گذاریم

برنا دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 09:41 http://Www.newday2014.blogsky.com

با کمی اغراق میشه با پنبه سر بریدن. نه؟

شاید. ولی خوب باید دید رفتار خودآگاهانه داره اتفاق میوفته یا ناخودآگاه

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 12:10 http://1nicegirl8.blogsky.com/

سلام
اگه میدونستی پست هات چقدر رو من تاثیر داره با فاصله کمتری اقدام میکردی
ببین با این جمله به نظرت من کنترلگرم:)

نه این کنترلگری نیست. ابراز محبته

مامان آمیتیس دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 12:35 http://mamaneami.niniweblog.com/

سلام
موافقم و منم دقیقا مثل دوستتون هستم

ای بابا! الان این شناخت به خودآگاه اومد پس مواظبش باشید

سهیلا دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 16:46 http://nanehadi.blogsky.com/

کنترل گری وحشتناکه. چه با پنبه چه با شمشیر

بله. خیلی

مینو سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 14:06 http://milad321.blogfa.com

دارم فکر میکنم من هم جزء این دسته قرار میگیرم یا نه.؟
یکی از خواهرام فکر میکنم همین خصوصیت را داشته باشه.

نمی دونم. از دورمشخص نیست. ولی فکر نمی کنم

دختر رهگذر پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 10:31 http://rahgozar366.blogfa.com

سلام
1 اینکه با وجود اینقد شدید آرتمیسی بودنت خوبه ک ازدواج کردی و صاحب فرزندی-
2 اینکه من تست شخصیت رو که زدم شدم آرتمیسی-اما همه چیزمم عینن آرتمیس نبود. مثلا من اصلا به دویدن علاقه ندارم. زیاد اهل حیوانات هم نیستم
اما مثل آتنا خیلی دختر عزیز بابا هم نیستم و خیلی هم اهل حکمت و مدبرانه عمل کردن نیستم
به نظرت ی شخصیتی هست بین آتنا و آرتمیس؟؟؟/
و آخر اینمه شما که اینقد آرتمیسی هستی پرورش و رشد و پیشرفت و آرامش یک زن آرتمیسی چگونه و با چه راهی است؟

1- من خیلی شدیدا آرتمیس نیستم. غیر از انرژی روانی آرتمیس، انرژی روانی آتنا و آفرودیت و ... را هم دارم ولی شاید انرژی آرتمیس غالب باشه.
2- قرار نیست انرژی روانی آرتمیس در همه به یک اندازه تاثیرگذار باشه و در یک راستا. میشه فردی در موارد و موقعیت های مختلف از انرژی کهن الگوهای متفاوت استفاده کنه.
3- پرورش و رشد هر زنی در درون نگری، پرورش جنبه های مختلف شخصیتی و مشخص کردن اهداف فردیشه

Amir جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 19:12

سلام
انشالله ایام به کام و قضا بلا دور باشه خانم اردیبهشتی عزیز
": )

ممنون

مینو جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 23:30 http://milad321.blogfa.com

کامنت من کو؟!

ببخشید مسافرت بودم تایید نکردم

گلابتون بانو شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 17:28

سلام
تا حالا به این ننوعتیپ شخصیتی دقیق نشده بودم. جالب بود برام!خ

فاطمه شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 21:15

یک نمونه اش مامان خودمه ولی واقعا دلسوزه

من مادر شما را نمی دونم. دلسوزی این افراد واقعیه ولی گاهی بیش از حده

عصرونه پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 10:15 http://www.asroooneh.blogfa.com

براشون کتاب پیکار با تبعیض جنسیتی رو بفرست که بفهمن این طرز فکرشون از تربیت غلطه و حقیقت این نیست لااقل بچه هاشونو اینطوری تربیت نکنن

راستش فکر کنم خیلی هاشون اصلا حوصله نکنند این مطالب را بخونند یا درک کنند. وقتی مثلا دنبال سمینار جذابیت های زنانه و کلام زنانه هستند!

ناشناس دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 04:58

متاستفانه من از همین ادمها هستم یا شاید بودم دوستان تا تواستند سواری گرفتن پنهانی اشک ریختم دلم شکست ولی باز فرداش لبخند و شوخی بودم فک کردن محبتو لبخندو سکوت در قبال کارهای بی منطقشون وظیفه خطیر منه به قول دوستمون شاید تحمل کردن ادمهایی مثل سخته مامانمم مثل منه ...یه جایی منفجرشدم مثل خودشون رفتار کردم اون ادمهایی فراموشکارخصوصا تو خوبیهای من تنها چیزی که الان یادشونه اون اخلاق تند من بود ...قدرشو بدون دلش خیلی نازکه من دیگع سرخوردم اصلا نمیتونم دیگه مثل گذشتم باشم.الان منطقی دارم برخورد میکنم که بازم دلی نشکنه..خدای من که خیلی خوب جوابشونو داد فقط خودشم میدون چه روزای غریبی داشتم

عزیز من هر رفتاری که از ما سر می زنه دلیلی پشتش داره. محبت بیش از حد هم یک دلیل و خلایی پشتش هست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد