موهبت هفته ای پر از فکر و استرس!

سلام

دقت کردید بعد از یک دوره روتین و معمولی، یک زمان هایی توی زندگی میشه که یک سری اتفاقات پشت سر هم میوفته؟! این قدر که وقت سرخاروندن نداشته باشید؟!

لزوما هم همه اتفاقات ناراحت کننده نیست ولی احتمالا انرژی و وقت و فکر زیادی از شما را معطوف به خودش می کنه!

من هم الان دارم چنین زمانی را می گذرونم!

یک هفته ای شدید درگیر عوض کردن کلاس پسرک بودم! (یک داستان مفصل داره برای خودش!) این قدر هی فکر کردم و هی رفتم مدرسه و هی حرف زدم و هی با مادرها و بقیه صلاح مشورت کردم و ... که حسابی گیج شدم! هی سعی کردم از جوانب مختلف موضوع را بسنجم و ببینم که چه کنم که پسرک کمترین ضربه را ببینه! بماند که مدیرشون هم هی توی دل ما را خالی می کرد و هی ما را می کشوند مدرسه و دست خالی برمی گردوند!

خلاصه امروز دیگه با قاطعیت حرف هام را زدم و کلاس پسرک را عوض کردم. برخورد معلم جدیدش که خیلی خوب بود و شماره ام را گرفت که مدام در تماس باشه با من تا پسرک به کلاس جدیدش عادت کنه و با سایر بچه ها پیش بره. حالا امیدوارم همه چیز به خیر و خوبی و نیکی پیش بره.

دیگه این که این هفته دو تا امتحان دارم ولی درگیری و مشغله های فکری نمی گذاره بشینم مثل بچه آدم پاش!

سوم این که این هفته بعد از مدت ها که هیچ خبری نبود و سرمون کلی خلوت بود، پدر آقای اردیبهشتی داره میاد خونه مون و هفته دیگه مامان و خان داداش خودم.

این وسط ها یک سری چاشنی روزانه دیگه هم داشتم و دارم!

خلاصه که کلی ذهنم به هم ریخته و فایل های ذهنیم توی مغز پخش و پلا شده! دیشب وقت سحر که بیدار شدم و خوابم نبرد هی داشتم فکر می کردم، پیرو پست قبلیم من چه موهبتی توی این شلوغ بازار و مخصوصا عوض کردن کلاس پسرک می تونم پیدا کنم؟!

خوب حقیقتش اینه که یاد گرفتم چه طوری قاطع باشم و از شکست خوردن های احتمالی نترسم. یاد گرفتم به خاطر ترس از آینده ای نامعلوم و وقایعی که ممکنه پیش بیاد و ممکنه هم پیش نیاد پا پس نکشم و تسلیم نشم.

من ذاتا زن مادری نیستم! یعنی از اون دسته زن هام که زیاد درایت و علاقه مادری را ندارند! جدا میگم! این یک اعترافه و یک حقیقت! و حس می کنم خداوند با زود مادر کردن من و قرار گرفتن در چالش های مادری داره فرصت بیدار کردن جنبه های دیگه وجود من را به من میده!

من نیاز داشتم این قاطعیت را بیاموزم. از ریسک کردن نترسم و برای منفعت پسرم بجنگم.

 

پیوست 1: الان به نظرتون من خیلی خلم که با این همه کار و دغدغه نشستم دارم پست می نویسم؟! راستش نیاز داشتم درباره اش بنویسم!

پیوست 2: بابا می دونم شق القمر نکردم بچه ام را این کلاس بردم تو یک کلاس دیگه! ولی باور کنید برای من کمال طلب خیلی کار مهمی بود!

پیوست 3: جا داره از راهنمایی های آفرین جان تشکر کنم که خیلی بهم کمک کردند.


بعدا نوشت: برای تکمیل فهرستم لطفا سرماخوردگی را هم به موارد بالا اضافه کنید!!!!

نظرات 21 + ارسال نظر
آرزو شنبه 16 آذر 1392 ساعت 10:38

ان شااله عوض کردن کلاس پسرت مشکلی نداره
بچه ندارم، اما از بچگی های خودم یادمه که بچه ها راحتتر از ما بزرگها با محیط جدید کنار میان

من هم همین حس را دارم. اگه معلم جدید مشکلی نداشته باشه با این قضیه فکر کنم پسرک زود با موقعیت جدید خودش را وفق بده. کلا بچه منعطفیه!

nayyere شنبه 16 آذر 1392 ساعت 10:52 http://salimi.blogfa.com/

ان شاالله همه ش به خوبی میگذره
کلاس پسرک رو چرا عوض کردی؟

دلایل زیادی داشت ولی کلاسشون خیلی شلوغ بود. در ضمن این که یک کمی در حقش بی انصافی شده بود.

سهیلا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 11:11 http://nanehadi.blogsky.com

مادری کردن هم مثل کارای دیگه نیاز به یاد گرفتن داره. خوشحالم که در حال یاد گرفتنی.

من یک کم جهشی مادری کردن را خوندم!!! فکر کن هنوز همسری کردن را نیاموخته رفتم سراغ مادری کردن! یک کم عجولم فکر کنم

saba شنبه 16 آذر 1392 ساعت 11:31

خوب حقیقتش اینه که یاد گرفتم چه طوری قاطع باشم و از شکست خوردن های احتمالی نترسم. یاد گرفتم به خاطر ترس از آینده ای نامعلوم و وقایعی که ممکنه پیش بیاد و ممکنه هم پیش نیاد پا پس نکشم و تسلیم نشم.

ازت ممنوم بخاطر یادآوری این حقایق...

خواهش عزیزم

آفرین شنبه 16 آذر 1392 ساعت 12:55 http://mylivesky.blogsky.com

به به ! همیشه به شادی و مهمونی
برای شماو گل پسرتون آرزوی موفقیت می کنم.

ممنون و بازم ممنون

الهام شنبه 16 آذر 1392 ساعت 13:40 http://mehrparvar.blogfa.com

اینجور کارهای پشت سر هم بین زمانهای روتین یه جورایی نشاط آدمو بیشتر میکنه. خوش بگذره و امتحاناتم خوب و با قاطعیت بدی...روزتم مبارک خانوم دانشجو

راستش من ترجیح می دهم که این کارهای هیجان انگیز توی زندگی روتینم پخش بشه و این جوری بمبارانم نکنه!

ممنون عزیزم

آدم چاق شنبه 16 آذر 1392 ساعت 15:39 http://chagh2.blogfa.com

کار بسیار درستی کردید. گاهی همین جابه جایی که از نظر برخی اصلا کار مهمی نیست کلا آرامش بچه را بالا می برد و معلم جدید هم به این نتیجه می رسد که این بچه بی کس و کار نیست که هر رفتار ناشایستی باهاش داشته باشد و از وضعیت درس بچه مغفول بماند. من این تجربه را دارم. نتیجه اش خوب بود.

امروز که اومد می گفت دلم برای دوستان قبلیم تنگ میشه ولی امیدوارم اوضاع خوب بشه!
دقیق معلم قبلیش هم تا وقتی ما نرفته بودیم مدرسه مدام بچه را سرزنش میکرد بعدش یک دفعه موضعش عوض شد!!! امیدوارم که این عوض کردن کلاس براش خوب باشه

omid1977 شنبه 16 آذر 1392 ساعت 15:44 http://omid1977.blogfa.com/

من فقط این پست رو خوندم
بعد همینطور دارم فکر میکنم کمال تا کجاست ایا اصلن!!!

الان یک کم کامنتتون من را گیج کرد! کدوم کمال؟!

بانوی ماه شنبه 16 آذر 1392 ساعت 20:08 http://mid-day-moon.blogsky.com

سلام
اولا خسته نباشید برای تعویض کلاس پسرک.
دوما چشمتون روشن که مهمون دار شدید
و در آخر هم اتفاقا بر عکس من معتقدم که وقتی فکر مشغول باشه بهترین راه نوشتن هست. پس شما که دغدغه دارید پس فکرتون مشغوله لازمه که کمی فکرتون رو متمرکز کنید.
روزهاتون بهاری

هنوز نیامده اند. قراره بیایند.
آره فکر کنم موثر باشه!

صنم شنبه 16 آذر 1392 ساعت 21:56 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام با تقلب از الهام روزت مبارک
من هم این روزا روزگارم قاطی پاتیه اما خب اینجور وقتا سرحال ترم
برات آرزوی موفقیت میکنم بخصوص در امر مهم گذران روزای سرماخوردگی!!

آره! اون آخریه از همه مهم تره!

گلابتون بانو شنبه 16 آذر 1392 ساعت 23:23 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

چه سر شلوغی داری! انشاالله همه کارا رو بتونی به بهترین نحو انجام بدی.

ممنون

عصرونه یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 08:03 http://www.asroooneh.blogfa.com

فقط میتونم بگم خوش به حال پسرکت

باید از خودش بپرسیم!

نازنین یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 15:14 http://mah-mehr.blogfa.com

اینکه در هر شرایطی شروع به مکاشفه می کنی خیلی خوبه .

اگه واقعا همیشه بود خیلی عالی می شد!

بی ربط یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 16:15 http://idleuser.blogfa.com/

درود
منم خیلی سرم شلوغه. وقت هم ندارم. لیست کارام هم از شما طولانی تره تازه؛ ولی دارم کامنت میذارم. اونم کامنتی به این مهمی. و البته نیاز داشتم که این کامنت را بگذارم. و محض احتیاط خودتی.

کامنتتون خیلی باحال بود!!!

مینو یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 17:16 http://milad321.blofa.com

سلام
فکر میکنم شیوه برخورد معلم برای بچه ها خیلی مهم است.بنظرم رفتار معلمها بخصوص در دوره دبستان میتواند موجب اشتیاق بچه ها به درس و مدرسه یا فراری شدن آنها بشود.بنابراین کار خیلی خوبی کردید که کلاس پسرتان را عوض کردید و همینطور با نوشتن این مطالب ،دیگران را هم در تجربه خودتان شریک کردید.

بله! خیلی مهم است! متاسفانه انتخاب من بین بد و بدتر بود برای موقعیت پسرک! معلم ها هم انسانند و با خستگی ها و ضعف های انسانی! چیزی که باعث شد من کلاس پسرکم را عوض کنم پیش داوری و ذهنیتی بود که معلم سابقش داشت و شلوغی زیاد کلاسشون.

زهراسادات یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 20:10 http://roozhaiepooch.persianblog.ir

مثل همیشه عالی عمل کردی

لطف داری عزیزم

سوینج یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 20:45 http://sevinchz.blogfa.com

زندگی چیزی جز جنگیدن نیست

من ترجیح می دهم از واژه تلاش استفاده کنم، جنگیدن یک کم خشنه!

مهی جان چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 21:37

تو پیوست 1 نوشتین یعنی من خل م؟نه خیرم
ینی من الان خل م دارم میخونم؟
آدم باید به خودش جایزه بده دیگه
بعضی وقتا وحشتناک مثه خرید چیزای باحال
بعضی وقتا هم قلقلکی مثه پست نوشتن یا خوندن
راستی مامی منم مثه شماست

مامانتون چگونه اند مگه؟!

مهی جان پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 11:29

"من ذاتا زن مادری نیستم! یعنی از اون دسته زن هام که زیاد درایت و علاقه مادری را ندارند! "
مامانی منم همینطوریه

مهی جان میشه بگی مادر بودن از نظر تو یعنی چی؟!

مهی جان پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 14:06

مامان یعنی آغوش گرم
یعنی کسی که هیشکی نفهمت ولی اون زود بفهمه
مامان یعنی همه جوره پشتت هستم
مامان یعنی یه چیز گرم
مامان یعنی من همیشه کنارت م خصوصا تو مشکلاتت
منظورم این نیست که مامان همش کار خدماتی کنه آآ
خلاصه مامان یعنی مامان
اسمش روشه

مهی جان مادر هم انسانه مثل تو!
روزهایی هست که خسته است. روزهای هست که بی حوصله است. روزهایی هست که غمگینه و روزهایی هست که بهونه گیره.
مادر هم مثل همه انسان ها علم و توانش بی نهایت نیست. نمی دونه دقیق کار درست در هر لحظه ای چیه؟! مادر هم گاهی خطا می کنه
من هم همین توقعات تو را از مادرم داشتم ولی الان که مادر شدم... دیدگاهم عوض شد

مهی جان پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 14:49

البته که شما مامان خوبی هستین
شاید مامان منم خوبه و من بد باشم
کسی چه میدونه

لطف داری عزیزم.
هم تو خوبی هم مادرت ولی شاید زبان عشق هم را نفهمید. مثل من و مادرم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد