مردانی از جنس افسانه

سلام

تو یکی از سفرهام به خونه پدری، باز یک نگاهی به کتابخونه قدیمیم انداختم تا بیبنم کتابی پیدا می کنم که ارزش دوبار خوندن را داشته باشه؟! کتاب انقیاد زنان جان استوارت میل را پیدا کردم. این کتاب را وقتی خریدم که تو سال دوم دانشگاه برای یک درسی دست به یک تحقیق نسبتا خوب و اصولی درباره فمنیسم زدم! کتاب را برداشتم که بخونم.

ابتدای کتاب درباره زندگی نامه میل بود، این که در سه سالگی یونانی یاد گرفته و در 12 سالگی به فلسفه و منطق و علم اخلاق روی آورده. این که به شعر علاقه داشته ولی پدرش منعش می کرده و این که در 21 سالگی دچار یک بحران روحی میشه و ...

میل تو  24 سالگی  توسط یک کشیش با یک خانم متاهل به اسم هاریت تیلور آشنا میشه که اهل شعر و  تفکر بوده ولی از قضا شوهر بازرگانش اندیشه های او را درک نمی کرده! این دو رابطه دوستانه را که به توصیف خود میل "ارزشمندترین دوستی همه عمرم" بوده را آغاز می کنند و به تبادل کتاب و نامه می پردازند.

این قسمت را به طور کامل از خود کتاب نقل می کنم:

" آن ها به نظر دیگران در مورد خود کاملا بی اعتنا بودند و حتی روزهای تعطیل را با هم می گذراندند. اما تقریبا به یقین می توان گفت که هاریت در اطمینان دادن به همسر خود که رابطه او و میل صرفا فکری است، صداقت کامل داشته است و این ادعا به احتمال بسیار تا بیست سال بعد که همسر هاریت درگذشت و آن ها با هم ازدواج کردند، هم چنان قرین صداقت بود. میل پیش از ازدواج سندی تنظیم کرد و از همه حقوقی که به موجب قانون نسبت به همسر خود پیدا می کرد چشم پوشید"

راستش بعد از خوندن این قسمت یک کم در بهت فرو رفتم. تمام نوشته ها، مقالات و نظریات میل یک طرف و کاری که کرده یک طرف دیگه! خیلی از ماها حرف زیاد می زنیم ولی وقتی پای عمل می رسه کمیتمون می لنگه!!!! پیش خودم فکر کردم یعنی الان هم چنین مردانی پیدا میشند؟! (اون زمان میل برای خودش پدیده ای بوده بسیار بسیار نادر!!!!!) الان هم مردانی پیدا میشند که بیست سال با زنی همراه باشند و به روح و فکر و حسش بیشتر بها بدهند؟! که زن را انسان ببینند؟! به عنوان یک دوست، همفکر، همراه و هم سطح؟!

راستش نمی دونم یک کم بدبین شدم یا به نظر می رسه این چنین مردانی هر چند صدسال یک بار، مثل ستاره دنباله دار هالی، ظهور می کنند؟! اونم به تعداد بسیار اندک؟!

 

 

نظرات 43 + ارسال نظر
هرکول پوارو چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:14 http://englishfilm.blogfa.com

خب چرا میگید همچین مردی پیدا میشه! اول باید سوال بشه همچین زنی پیدا میشه که 20 سال به روح مردی فکر کند در حالی که شوهر دارد ؟

ولی وقتی فکر یکی رو بپسندی دیگه هیچی نمیتونه تورو ازش جدا کنه چون مشارکت فکری به وجود امده !

اگر ما بودیم به جای شوهر زنه! حتما یک قتل ناموسی رخ میداد. اینطور نیست؟

در مورد زن ها احتمالش بیشتره که فقط به روح و طرز فکر مردی فکر کنند!

بله! این جور که پیداست بعد از فوت خانم تیلور هم میل عاشقانه همسرش را دوست داشته و هر روز بر سر مزارش می رفته! این نشون میده این ارتباط فکری و روحی براش ارزشمند بوده!
سئوال اینه آیا برای همه مردان این ارتباط روحی این قدر مهمه؟! که بیست سال براش صبر کنند؟!

والا من نمی دونم تو فرهنگ اون ها هم قتل ناموسی مثل اینجا این قدر راحت و تازه باعث افتخار بوده یا نه؟!
احتمالا شما که پوآرو هستید می تونید درباره اش نظر بدهید!
(هرکول پوآرو شخصیت محبوب منه مخصوصا با بازی فوق العاده دیوید سوشِی)

مریم چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:16

با قسمت اخر موافقم، ستاره دنباله دار هالی

محمود چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:51

سلام چرابعضی خانمها مردهاروبه چشم بدمیبیننداین خداییش دوراز انصافه البته بعضی ازمردهاهم هستند....امااین رونمیشه به پای همه گذاشت .امیدوارم که دراین سرمای زمستون کانون همه خونه ها گرم باشه.ممنون

به نظرتان به چشم بد دیدم؟ فقط گفتم بسیار بعیده در بین اکثریت آقایون چنین شخصیتی باز پیدا بشه! به نظرتان غیرواقع بینانه است؟ یک مثال نقض بیارید! خود من هم بسیار دوست دارم دوستانی پیدا بشند و بگند نه اینجور نیست! ما مثال نقض زیاد دیدیم!!!! دوست دارم باور کنم مردانی از جنس میل نه تنها وجود دارند، زیاد هم هستند ولی... هر چی نگاه می کنم نمی بینم....
ممنون

admin چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 11:52 http://aaddminn.blogfa.com

به نظرم مطلق گرایی خوب نیست

تو همین اجتماع هم هستند مردانی اینچنینی ولی چون داستان زندگی شون کتاب نشده خیلی ها از شون بی اطلاعن

اگه مطلق گرا بودم می گفتم اصلا نیست! یک اقلیتی را که در نظر نمی گرفتم! من که صفر و صدی صحبت نکردم! گفتم بسیار اندکه! شما این جور فکر نمی کنید؟!
راستش فکر می کنم اگه بودند حتما داستان زندگیشون کتاب هم می شد! حالا شما میشه یکیشون را مثال بزنید و داستانش را بگید؟!

الهام چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 12:05 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
بوی پست داغ میاد
خانوم هاریت چقدر خوش شانس بودن که چنین مردان نازنینی سرراهشون قرار میگرفته...شوهر اولشونم بعض آقای میل نباشن خیلی فهمیده بودن که حسادت بیجا نکردن.
مشکل اصلی اینه که فرهنگ مردسالاری نهادینه شده و با غریزه و شرع و قانون و هر ابزار دیگه ای هم توجیه میشه،بدون در نظر گرفتن اینکه جور دیگه ای هم میشه نگاه کرد و رفتار کرد. به جای اینکه فکر کنیم هر زن و مردی حتما رابطه خاصی باهم دارن ولا غیر
تو خیلی چیزا همین مسیرو میریم متاسفانه

درباره شوهر خانم تیلور نوشته فقط بازرگان بوده و چه از لحاظ احساسی و چه از لحاظ فکری خانم تیلور را درک نمی کرده! حالا این که چه جوری واقعا برخورد می کرده اطلاعاتی در دست نیست! اگرچه همین کتاب را بنا به پیشنهاد نادختریش با الهام از نابرابری ها و ظلم هایی که در ازدواج اول خانم تیلور بهش روا شده نوشته!

راستش مسئله اینه ما به نیازهای فیزیکی، جسمی و تمایلات جنسی و سطحی بین زن و مرد بیشتر بها دادیم تا روابط انسانی و روحیشون! اینه این جنبه از پتانسیل روابط هنوز بالفعل نشده و نه تنها بهش بها داده نشده بلکه مذموم و ناپسند دیده شده!

نازنین چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 12:35 http://mah-mehr.blogfa.com

رابطه ی دوستانه ی جبران خلیل جبران و می رو هم به لیستت اضافه کن اما این رابطه هیچوقت به ازدواج نیانجامید.

آره! راست میگی! اون را یادم رفته بود!

علی چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 18:58

سلام بعد از مدتها دوباره برگشتم.
گفتید در مورد زنها احتمالش بیشتره قبول ندارم.زنهای ایرانی عجب مارمولک هایی هستن اگه شوهرشون دو ثانیه با یه زن دیگه ارتباط روحی!1(هر چی )داشته باشه زمین و زمان رو به هم می دوزن.آخه چرا عنصر فرهنگ رو اینقدر راحت نادیده می گیرین.
بقیه مردها رو نمیدونم ولی من اگه جای بازرگان بودم اون خانمه الان سر نداشت


شما خودت جواب خودت را دادی! زن ها اگه های و هوی می کنند و زمین را به زمان می دوزند، مردها سر طرف را می برند و تازه افتخار هم می کنند!!!!!
دیگه خودتون می تونید متوجه بشید ظرفیت کدوم بیشتره!

تسنیم چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 20:00 http://maskoob.blogfa.com

سلام
این کتاب رو در نیمه دوم دهه هفتاد که لیسانس میگرفتم خریدم(در جریان هستید که!) البته ترجمه من عنوانش بود "کنیزک کردن زنان" به همراه چندتا کتاب دیگه که در همین موضوع بودند تقریبا. اما با عرض شرمندگی هیچوقت نخوندمش و اونقدر توی کتابخونه موند که اخرش همراه یکسری کتابهای دیگه رفت توی کارتون و بسته بندی!
اما در مورد متن باید بگم ماجرای عاشقانه خلیل جبران وماری رو میدونستم و چقدر همیشه حرص میخوردم که چرا با هم ازدواج نکردند! اما این رابطه به نظرم در فرهنگ ما تعریف نشده است و هرچند ممکنه در لایه های پنهان وجود داشته باشه. دختر دانشجویی رو میشناختم که استادش 15سال عاشقش بود و حتی بعد از ازدواج اون دختر هم رابطه استادیش رو با اون قطع نکرد و نهایتا در مراسم مرگ استاد دخترک اسم خودش رو از زبان همسر استاد شنید و...
به هر حال اینکه اینجور رابطه ها خالی از هرگونه تعلقات مادی باشه و صرفا یک ارتباط روحی طرفین باشه خیلی نادر و بعیده.

بخونش! زیباست!
فرهنگ ما قابل تغییر نیست؟! این گونه رابطه های سالم فکری که چیز ناپسندی نیست! سازنده است! ما از 200 سال قبل انگلیسی ها عقب تریم؟! نمیشه نمودهای درست را وارد فرهنگمون کنیم؟! نمی تونیم متعالی بشیم و در سطحی ورای نیازهای جسمی و جنسی به روابطمون نگاه کنیم؟!

منظور من صرفا عاشقی نبود! بیشتر جنبه روحی و فکری این رابطه منظورم بود.

علی چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 20:06

ظرفیت نیست اسمش غیرته.در ضمن اگه به دنبال جذب مخاطب یا کلا بحث بودید تبریک میگم موضوع جالبی را انتخاب کردید

غیرت یک اسمه که برای حسادت مردها گذاشتند تا موجهش کنند!
نه دنبال جذب مخاطب و کامنت نبودم! اتفاقا این گونه پست های من کمتر کامنت داره!

مهی جان چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 20:26 http://1nicegirl8.blogsky.com/

چرا خانومه وقتی بازرگان رو دوست نداشته باهاش ازدواج کرده؟
بازرگان هم که دوسش نداشته... اون اقاهه دوسش داشته
چرا جدا نشده؟بگم خودم؟
حتما حق طلاق نداشته
همون که بیتا گفتش که دخترا یادشون باشه حتما حق طلاق رو واسه خودشون باشه
اگه داشت دیگه لازم نبود 20 سال صبر کنه
ولی خب حتما ارزشش رو داشته
خانوم اردیبهشتی میدونی مثه کدوم فیلمه ست
مثه خانواده آقای فورسایت...

قوانین و اصول و قید و بندهای زمان میل و هاریت خیلی سخت تر از این حرف ها بوده که راحت با هرکسی ازدواج کنند و راحت جدا بشند!!!! بعید می دونم اصلا طلاق اون موقع وجود داشته باشه!

بعید می دونم شبیه خانواده فورسایت بوده باشه!

محمود چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 21:06

سلام البته که الان هم چنین مردهاوخانم هایی هست فکر نمیکنم که ه قوتی تخمش رو ملخ خورده باشه .فکر کنم توی هرم مازلو بودکه میگفت باید از نیازهای غریزی گذرکرد تابه شکوفایی برسیم ومن امیدوارم که شاهداین شکوفایی توی جامعه خودمون باشیم .

من هم نگفتم اصلا نیست! گفتم بسیار کمه! بله افراد خودشکوفا نیازها و هدف های متفاوتی نسبت به افراد عادی دارند ولی همون طور هم که پیداست تعداد کمی به اون خودشکوفایی می رسند!

صنم چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 21:07 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام جالبه! ولی قابل درک نیس!!! فکر میکنم همچین دوستی هایی هم افسانه یا لااقل نادر هس

نکته سختش اینه که جوری شده که حتی برامون قابل درک نیست!

بانوی ماه چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 22:17 http://mid-day-moon.blogsky.com

سلام
خوب هستید؟
خوب نمیشه گفت اصلا نیستن اما متاسفانه خیلی خیلی خیلی کم شدن و نسلشون ممکنه در حال انقراض باشه
الان متاسفانه خیلی از مرد ها ( نمیشه گفت همه چون هیچ چیز مطلق نیست و نمیشه به عموم نسبت داد) توی دوستی هاشون توی روابطشون صادق نیستند.
میگید ۲۰ سال فقط رابطه ی ذهنی و فکری اما توی همین پایتخت هستن پسرانی که شرط هاشون برای ادامه ی رابطه ای که شاید دو ماه هم نباشه چیزی به جز رابطه ی ذهنی و فکری هست.
این فقط منوط به پایتخت نمیشه و همه جا همینه

بله متاسفانه این موضوع زیادی داره شیوع پیدا می کنه! خیلی دختران مجرد هستند که از این می نالند که بعضی از مردانی که باهاشون آشنا میشند، در همون ملاقات های نخست ازشون خواسته های نامعقول و نادرستی دارند! البته خود ما زن ها هم بی تقصیر نیستیم!!!!

علی چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 23:02

خیر اسمش غیرته نوع زنانش میشه حسادت
این همه در حوزه دین به این مسئله پرداخته شده

من به دین و مسائل دینی توی این وبلاگ نمی پردازم! در حوزه مطالب مورد بحث این وبلاگ نیست! اصلا هم نمی خواهم عقاید دینی خودم را این جا بیان کنم!
ولی از منظر روانشناسی تکاملی این حس حسادت مردانه (تاکید می کنم کلمه غیرت برای من هیچ معنایی نداره!) فقط به این دلیل در مردان وجود داره که تمایل دارند بیشتر ژن های خودشون به آیندگان منتقل بشه و لاغیر!!!!

آنا آریان چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 23:40 http://anaarian.blogfa.com

بیا خوش بین باشیم الکی.

خودت داری میگی: الکی!

الهام پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 00:45 http://mehrparvar.blogfa.com

راست میگیا چرا این پست کامنتاش اونقدری که من انتظار داشتم و بدوبدو اومدم بخونمشون نیست؟
حالا بذار لااقل من از آرزوهای نواندیشانه ام بگم...دوست دارم بدونم چقدر تو زندگی دیگران به واقعیت پیوسته!؟؟
من خیلی دوست دارم رابطه دوستانه ام با بعضی از همدانشگاهی های پسرم ادامه پیدا کنه، در حالی که شاید تصور ازدواج باهاشون رو هم ندارم ولی حرفهایی برای هم داریم. دوست دارم مثل بعضی از دوستیها با همجنس که سالها ادامه پیدا میکنه یا خانوادگی میشه، با اینها هم بشه.

تنها الگوی عملی ای که الان دارم اینه که هر وقت خواستن ازدواج کنن با همسرشون طرح دوستی بریزم که قاعدتا وقتی غریبه باشه خیلی سخته. به خاطر چارچوب فرهنگیمون هم هر کی ازدواج میکنه دوطرف دوستی خودشون رو کنارتر میکشن که حرف و حدیثی پیش نیاد.

نظر شما چیه؟ نمونه اشو چقدر دیدی؟

به همون دلیل که تو پست قبلی گفتم!!!!

راستش چون این چنین روابطی در فرهنگ و جامعه ما بسیار به ندرت رخ میده (اگه نگیم اصلا رخ نمیده!!!!) معمولا همسران این افراد نگاه بدبینانه ای به این ارتباطات دارند هر چه قدر هم در طرف بخواهند این اطمینان را بدهند که هیچ حس و رابطه ای فرای یک رابطه دوستی ساده نیست!
نمونه اش را راستش را بخواهی تا به الان ندیدم!

باران پاییزی پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 08:44 http://baranpaiezi.blogsky.com

من تو دوره دانشگاهی یک استاد جهانگردی داشتیم که دکترای این رشته رو داشت و انسان بسیار با سوادی بود و من بسیار لذت می بردم ازینکه در کنار ایشون درسهای زیادی یاد می گیرم. ایشون مجرد بودند. خب هر زمان که ایشون رو تو خیابون می دیدیم روی خودشون رو برمی گردوندند و ما میگذاشتیم به حساب خجالتشون تا اینکه شنیدیم ازدواج کردند و ما هم برآن شدیم تا با تماس تلفنی بهشون تبریک بگیم( لازم به ذکره هر بار قبل از تاهل به تماسهای ما در زمینه ی کاری و درسی جواب می دادند) خب چندین تماس تلفنی ما بی جواب موند تا اینکه ایشون رو تو خیابون دیدیم و داشتیم به طرفش می رفتیم که ناباورانه راه خودشون رو کج کردند و به سمت دیگه ای رفتند. برای من جای سوال موند که تاهل در آدمی که باید با سایر دانشجویان ارتباط درسی برقرار کنه عجب تغییری به وجود آورده که حتا حاضره نادیده شون بگیره. خب هدف من و دوستام یادگیری تجربیات ایشون تو زمینه های درسی بود و بس و به گواه می تونم بگم فکری غیر از درس در پس زمینه ذهنم نبوده. حالا این استادم یا افرادی مثل اون چه تفکری در مورد زنانی که باهاشون در ارتباطند دارند برای من جای سوال مونده.
همه ی آدمهایی رو که باهاشون در تماسیم اگر از جنس آدم ببینیم نه عشقهایی که بشه روح و جسم رو التیام بخشید شاید الان در وضعیتی نبودیم که دیگه نشه به خیلیها اعتماد کرد که در کنارشون زندگی می کنیم.
اعتقاد من اینه که آدمها در کنار هم بتونن به رشد برسن، پیشرفت کنن و اگر محبتی هست مثله "میل" اندازه ای و حد و مرزی براش قایل باشن.
امیدوارم چنین مردانی پیدا بشن بانو

مشکل همینه! این که ما به چشم انسان به هم نگاه نمی کنیم! جنسیت بیشتر از خود انسان بودن برامون مهمه!

علی پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 11:28

خب اون فقط نظر شخصی خودتونه که غیرت براتون معنی نداره.خیلی ها هستن از جمله خود خانوما که نظرشون مثل شما نیست.

من هم نظر خودم را گفتم و هم از منظر علمی به این مسئله پرداختم. دیگران هم نظرشان محترم. اگرچه همین نظرات متعصبانه است که باعث میشه این روابط انسانی شکل نگیره و مسئله جنسیت این قدر پررنگ بشه!!! گفتم که امثال افرادی که توی پستم گفتم بسیار کمند! همین حرف های شما هم شاهدی بر این ادعاست!

علی پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 12:06

تعصب؟شما که روی نظراتتون متعصب ترید!ببینید قیاس شما مع الفارغه.این مساله در یک شرایط فرهنگی متفاوت از ما اتفاق افتاده.همونطور که برای اون اشخاص خارجی خیلی از چیزهایی که تو جامعه ما رخ میده عجیبه.این اسمش تعصب نیست بلکه معلول اعتقادات ماست.بنابراین من با شما موافقم نیستم که چون مردی مثل اون آقا در این جامعه وجود نداره بنابراین مردای خوب ستاره دنباله دار شدن.مثلا من دوست دارم چهار زن داشته باشم که با هم خوب و خوش زندگی کنند(مثلا ها!)حالا چون تو ایران چنین زنانی پیدا نمی شن که با هم خوب و خوش زندگی کنن باید بگم زنهای افسانه ای چه میدونم دب اکبر شدن؟نه چون همچین چیزی خیلی تو فرهنگ ایرانی من پذیرفته نیست

ببیند من دیگه حس می کنم بحث با شما در این زمینه بیشتر از این لزومی نداره چون دارید به بیراهه میرید و منظور اصلی من از پست را نگرفتید! من نگفتم آهای مردان ایرانی بیایید و بگذارید زنانتون با مردان دیگه دوست بشند که شما مسئله غیرت را وسط کشیدید که هیچ ربطی به پست من نداره! یک بار دیگه اصل پست را بخونید! این قسمت از پست اصل پسته:
"الان هم مردانی پیدا میشند که بیست سال با زنی همراه باشند و به روح و فکر و حسش بیشتر بها بدهند؟! که زن را انسان ببینند؟! به عنوان یک دوست، همفکر، همراه و هم سطح؟!"
حالا لزوما نباید یک زن شوهردار با یک مرد مجرد رابطه فکری برقرار کنه که بگیم همون ستاره هالیه!
آیا مردان نسبت به همسران خودشون هم همین نگاه را دارند؟! همسطح خودشون می دونندش؟! آیا مردان مجرد هم می تونند چنین رابطه ارزشمندی را ورای نیاز های جنسی با زنی مجرد سالیان سال داشته باشند؟! این که دیگه با اعتقادات مذهبی شما مغایرت نداره که!
من نمی دونم شما چرا این قدر به حاشیه پردازی علاقه دارید!

در ضمن این که در جواب دوستی گفتم چه اشکالی داره ما مظاهر درست و صحیح و پسندیده و انسانی فرهنگ دیگه را وارد فرهنگمون کنیم؟!
ما که موسیقی رپ و هزاران مد و ... دیگه را وارد فرهنگمون کردیم و عین خیالمون نیست!

آدم چاق پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 12:58 http://chagh2.blogfa.com

هستند هم مردان اینچنین و هم زنان اینچنین. یک نگاهی به روابط استاد و شاگردی که به شکل مرید و مرادی در می آید بی اندازید می بینید که کم نیستند از این دست آدمها. حداقل در محیط کار من آدمهای زیادی را می بینم که با هم ارتباط علمی بسیار خوبی دارند و اکثر مقالات و کتابهایشان با هم چاپ می شوند ولی به جرات می توان قسم خورد که هیچ نگاه جنسیتی بینشان نیست. آنچه در بین مردم عادی رواج دارد در بین نخبگان کمتر است هر چند نمی توان از واقعیت اکثریت جامعه چشم پوشی کرد و افکاری که وجود دارد و مردها و زنانی که با ژست روشنفکری جلو می آیند و بعد مشخص می شود زیر این نقاب هیچ نیست غیر از همان آدمی که افکار 100 سال قبل را با خودش حمل می کند.
ستاره هالی را عشق است خیلی باحال بود.[گل]

برای همین میگم تعدادشون کمه! (و نگفتم اصلا نیستند) چون نخبگان هر جامعه ای درصد بسیار کمی از افراد اون جامعه را تشکیل می دهند.
البته باید این نکته را هم ذکر کنم لزوما همه اساتید دانشگاه یا محققان مراکز پژوهشی جزو نخبگان محسوب نمیشند که برعکسش را هم زیاد تو محیط های علمی دیدیم!

Masi پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 20:58 http://khalejanmasi.blogfa.com

دقیقن منم فک کنم هر هزار سال یه بار از کهکشان ما گذر کنن و از اون بالا بیفتن تو دامن یه زن خییییییییییییییییییییلی خوشبخت..
واللا..

احتمالا خانومه هم باید در حد و اندازه های مرده باشه تا خوشبخت بشه وگرنه هم این ستاره دنباله دار نادر را بدبخت می کنه هم خودش را!!!

بانوی ماه پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 21:59 http://mid-day-moon.blogsky.com

هیچ وقت یک طرف به تنهایی مقصر نخواهد بود
راستی در مورد هنری هشتم و زن هاش نوشتم

میام می خونم!

نینا جمعه 20 دی 1392 ساعت 12:41

سلام
فکر می کنم آدما همه شون به طور طبیعی احساسات جنسی هم دارن و شاید در بعضی زمینه ها نخوان اون احساسشونو دخالت بدن اما به هرحال اون احساسه از یه جایی می زنه بیرون...
عزیزم اینا اگه احساس جنسی به هم نداشتن که با هم ازدواج نمی کردن !!! زنه هم شوهر داشته هم دوست پسر ...تا شوهرش زنده بوده رعایت ظاهر حالو می کرده بعد با دوست پسرش جناب میل ازدواج کردن .چرا خودتو گول می زنی؟ چرا می گی بهش به عنوان زن نگاه نمی کرده؟ تو بودی اونجا؟ تو از کجا می دونی ؟ از این که با هم ازدواج کردن که به نظر نمیاد بهش به عنوان زن نگاه نمی کرده... قبلشم شاید رابطه داشتن ولی بلد بودن نذارن کسی بفهمه ... خدا عالمه... خدا همه رو بیامرزه. من به کسی ایراد اخلاقی نمی گیرم . به من چه؟
ولی حالا چی اش فوق العاده است ؟ واقعا نمی فهمم...

خوبه شما ایراد اخلاقی نمی خواستید بگیرید و این اتهامات را بیان کردید! نه خیر بنده اون جا نبودم! مگه شما بودید؟! ولی بنده برخلاف شما از یک کتاب نقل قول کردم و نظرات شخصی خودم را وارد نقل قول نکردم!
بعدش هم من کی گفتم میل به چشم یک زن به هاریت نگاه نمی کرد؟! من کی گفتم میل احساسات جنسی نداشت؟! مهم اینه که در راستای احترام به فکر و عقاید و اخلاقیاتشون تونستند بیست سال جلوی این نیازشون را بگیرند! این در توان هر کسی نیست! برای همینه امثال شما باور نمی کنید و میگید بلد بودند در خفا کارشون را بکنند و کسی نفهمه!!!!
در ضمن این که حرف اصلی من این بود "الان هم مردانی پیدا میشند که بیست سال با زنی همراه باشند و به روح و فکر و حسش بیشتر بها بدهند؟! که زن را انسان ببینند؟! به عنوان یک دوست، همفکر، همراه و هم سطح؟!"
به کلمه بیشتر دقت کردید؟! یعنی به افکار زن بیشتر از جسم زن و برآورده شدن نیازهای شکم و زیرشکمشون اهمیت بدهند!
حالا اگه شما درک نمی کنید و نمی فهمید امری است فبها و به من و استوارت میل و هاریت ربطی نداره!

نینا جمعه 20 دی 1392 ساعت 13:51

گلم از کجا می دونی من کی هستم که می گی امثال تو؟ اگه با حرفم مخالفی حرفمو نقد کن چرا از شخصیتم ایراد می گیری؟
کتابا رو هم آدما می نویسن گلم. آدمایی مثه من و شما . این که توی اون کتاب نوشته بوده اونا رابطه نداشتن دلیل نمی شه که نداشتن. نظر نویسنده اون بوده. منم نظر خودمو گفتم. همین... منظورم از رابطه هم اونی که شما فکر می کنی نیست. چیزهای خیلی ساده تر با انگیزه ناخودآگاه جنسی منظورم هست... چیزایی که آدم خودش حس می کنه و دیگران متوجه نمی شن چون حتی ممکنه نمود خارجی نداشته باشه. داوری اخلاقی هم نمی کنم.
من نگفتم بلد بودن در خفا کارشونو بکنن. ( اگه امکان بولد کردن بود این جمله رو بولد می کردم ) گفتم انسان یه سری ویژگی های طبیعی داره. ( نگفتم ویژگی بد گفتم ویژگی طبیعی) گفتم وقتی یه زن و یه مرد به هم علاقه مند باشن هرچقدر هم که نخوان بازهم متوجه خصوصیات جنسی هم خواهند شد. همین. چون به نیروی طبیعت خیلی اعتقاد دارم.
لطفا عصبانی نباش. واقعا قصد اتهام زدن ندارم.

ببینید خانم نینا یک نگاه به لحن کامنت قبلیتون بیاندازید! لحنی متهم کننده بود! انگار بدیهیاتی را توضیح می دادید که من کورکورانه ندیده بودمش! اون کامنت چنان جوابی را هم در برداشت.
وقتی من گفتم امثال شما (نگفتم امثال تو!) کل شخصیت شما مد نظرم نبود که در این مسئله کل شخصیت شما هم اهمیتی نداره! منظورم دیدگاه شما به این قضایا بود. کسانی مثل شما که این قدر روی مسائل جنسی و نیاز جنسی تاکید می کنید. همین تاکید زیاد باعث عطش زیاد هم میشه!
میزان اعتبار هر کتابی یکسان نیست! یک کتاب مرجع علمی که فقط سی صفحه منبع داره با یک کتاب رمان از نظر اعتبار محتوا یکسان نیست که بشه به هر دو ارجاع داد! مثل اعتبار اخبار مجله تایمز می مونه و یک مجله زرد! یکیه؟! همین طور نویسنده کتاب هم مهمه! شخصیت علمی و بی طرفی نویسنده! پس نمیشه گفت که نویسنده هم یکیه مثل من و شما! در ضمن این که نویسنده هم با قطعیت کامل در این مورد اظهار نظر نکرده!
در مورد بعدی هم شما را ارجاع می دهم به متن کامنت قبلیتون: "عزیزم اینا اگه احساس جنسی به هم نداشتن که با هم ازدواج نمی کردن !!! زنه هم شوهر داشته هم دوست پسر ...تا شوهرش زنده بوده رعایت ظاهر حالو می کرده بعد با دوست پسرش جناب میل ازدواج کردن .چرا خودتو گول می زنی؟ چرا می گی بهش به عنوان زن نگاه نمی کرده؟ تو بودی اونجا؟ تو از کجا می دونی ؟ از این که با هم ازدواج کردن که به نظر نمیاد بهش به عنوان زن نگاه نمی کرده... قبلشم شاید رابطه داشتن ولی بلد بودن نذارن کسی بفهمه ... خدا عالمه... خدا همه رو بیامرزه."
میشه بگید منظور شما از ارتباط چی بوده؟! یک ارتباط ساده؟! این را که همه می دونستند دیگه بلد بودن برای این که کسی نفهمه نمی خواهد! رابطه خارج از عرف؟! مطمئن باشید اگه چنین چیزی بود توی 20 سال یک جایی صداش در میومد!!! هیچ کس نمی تونه این قدر پنهان کار خوبی باشه!
در ضمن این که من نگفتم این ها اصلا کشش جنسی یا احساسی به هم نداشتند. اگه نداشتند چه جوری ازدواج کردند؟!
حرف اصلی من که نمی دونم چرا متوجه اش نمیشید اینه: نیاز جنسی هم مثل نیاز به غذاست! شما گاهی به منظور دستیابی به هدفی والاتر مثل سلامتی یا تناسب اندام 20 سال تمام می تونید جلوی تمایل به خوردن غذاهای چرب را بگیرید! چرا یکی نمی تونه به خاطر مصاحبت ارزشمند فکری و روحی با یک غیرهمجنس نیازهای جنسی خودش را «مدیریت» کنه؟!
در ضمن این که من نگفتم ایهاالناس همه بیایید مثل میل باشید! 20 سال با زن مردم دوست باشید! حرف اصلی من اینه: چند درصد از مردان ما این قدر زن را هم سطح خودشون می دونند که از همه حقوقی که به واسطه ازدواج کسب می کنند چشم پوشی کنند؟! چند درصد مردان به روح و فکر و محتوای سخنان یک زن بیشتر توجه می کنند تا جسمش؟! (نمیگم اصلا به جسمش توجه نکنند! منظور لفظ بیشتره!) چند درصد از مردان می تونند به خاطر مصاحبت فکری با زنی نیازهای جنسیشون را مدیریت کنند؟!
امید است متوجه منظور من شده باشید

نینا جمعه 20 دی 1392 ساعت 20:40

منظورم از ارتباط : خب خودتون نوشتین که « آن ها به نظر دیگران درباره خود کاملا بی اعتنا بودند» یعنی بالاخره یه چیزی بوده که دیگران یه چیزایی می گفتن و اینا بهش بی اعتنا بودن دیگه...
و بازم تاکید دارم که من اینو اتهام محسوب نمی کنم. دلشون خواسته. میل خیلی بهتر از شوهره بوده. زنه هم بد آورده قبل از ازدواج با شوهره نتونسته میلو پیدا کنه و توی روزگاری بودن که بهتر نمی شده مسئله رو حل کرد...
و حالا که هردوتاشون مردن فکر می کنم واقعا نمی شه با قاطعیت گفت که حدود ارتباطشون چی بوده و هر نوع داوری اخلاقی در این مورد بی انصافیه.
منم حرف اصلیم اینه :
داوری اخلاقی نمی کنم فقط می گم آخه از کجا می گین که «مدیریت »کرده احساسات جنسیشو اونم به خاطر « مصاحبت ارزشمند فکری و روحی»؟!!!!
نویسنده کتاب (بر فرض کاملا بی طرف بودنش) از کجا می تونسته همه چی رو بدونه ؟ هر چقدر یه کتاب معتبر باشه بازم در زمینه روابط خیلی خصوصی افراد ممکنه یه چیزایی فقط تصور نویسنده باشه نه واقعیت...
خب شاید مدیریت نکرده ، شاید خواسته مدیریت نکنه زنه نذاشته . یا دوتاشون خواستن مدیریت نکنن شوهره نذاشته یا شاید «مدیریت» کرده ولی نه به خاطر «مصاحبت ارزشمند فکری و روحی»!!! به خاطر مسائل دیگه...شاید مثلا ناتوانی جنسی داشته ، شاید سرش شلوغ بوده و حوصله دردسر نداشته، شاید ترسیده و هزارتا شاید دیگه...
فقط خواستم بگم برای چی درباره یه کسی (که همه چی رو درباره اش نمی تونیم بدونیم) بگیم یه کار خیلی کم نظیر تونسته بکنه؟؟
این که فلان رابطه فلان آدم با اون یکی دقیقا با چه انگیزه ای شکل گرفته ،فهمیدنش ممکن نیست مگر با کاویدن لایه های ناخودآگاه وجود اون و وقتی اون خیلی وقته مرده ، باید بگیم که دیگه اصلا نمی شه گفت که فلان رابطه اش به خاطر مصاحبت ارزشمندو... بوده. قابل کشف نیست. فکر می کنم توجه به عرف هم این جا بی فایده است و برام سواله : انگیزه اونو شما از کجا فهمیدین؟
اگه فقط حدس زدین، حدسو معمولا طبق عرف می زنن. خب این قضیه عرفا بوی یه چیز دیگه رو می ده... وبازم می گم که حتی توجه به عرف هم این جا بی فایده است...
و با تشکر از شما بابت گشودن این بحث که یه کمی اوقات فراغت منو که جمعه ها خیلی کسلم پر کرده .. حالا فکر کنم تا نصف شب بیام وبلاگتون سربزنم ببینم جوابمو چی دادین که بازم ببحثم...

من دیگه با شما بحث نمی کنم. چون هدف شما یک بحث اصولی و سازنده نیست! شما دارید حاشیه پردازی و با لغات بازی می کنید. من چند بار گفتم هدف اصلی من از این پست مواردی بود که مطرح کردم ولی شما گیر دادید به سردمزاجی میل و این که این مدیریت کرده یا اون نکرده!!!!
حاشیه پردازی تو جامعه ما کم نیست و شما هم اولین نیستید!!! در هر صورت اگه باز دنبال این گونه مباحث حاشیه ای و بی حاصل باشید کامنتتان را تایید می کنم ولی به کامنت شما جواب نمی دهم. اگر حس می کردم با رعایت ادب دنبال بحثی اصولی هستید پاسخ های اصولی هم برای شما داشتم. در ضمن وبلاگ من جایی برای باز شدن حوصله و خلق شما نیست، جایی برای تفکره

نینا جمعه 20 دی 1392 ساعت 22:18

کجا ادب رو رعایت نکردم؟ بگین که معذرت بخوام.
قصد حاشیه پردازی نداشتم . فقط می خواستم ثابت کنم منطقا نمی شه گفت «میل از جنس افسانه است». همین.
و من این همه را بدون تفکر ننوشتم. چرا باید به شما بر بخوره که امروز کسل بودم و کلا همیشه سرم از وبلاگ خونی گرم می شه؟

ببینید من منظورم را واضح بیان کردم و شما باز گیر دادید به میل جنسی میل! قضیه رابطه میل و هاریت تنها تو همین کتاب هم بیان نشده و در کتب تاریخی دیگه هم گفته شده. از این میل جنسی میل که بگذرید چند مرد می شناسید که داوطلبانه از حق طلاق، حق حضانت، اجازه کار و سفر و.... به طور قانونی بگذرند؟
اگه زیادند پس میل افسانه نیست!
والسلام

علی جمعه 20 دی 1392 ساعت 22:25

آفرین خانم نینا من قبلانا گفتم این خانم آستانه تحملش پایینه.
ولی خوب حالش رو گرفتی داره گریه می کنه

جناب علی شما اشک تو چشم من می بینی؟ اصلا مگه منو می بینی؟! شما یک بار قبلا حال خودتون خوب گرفته شده توی همین وبلاگ! از این به بعد هم هیچ کامنتی از شما که به قصد توهین، مسخره کردن، بحث های حاشیه ای و غیر اصولی باشه را تایید نمی کنم.
این وبلاگ برای خودش اصولی داره که شما رعایتش نکردید! حالا شما هی پیش خودت تصور و تخیل کن که اشک من را در آوردی یا مثلا حالم را گرفتی!

نینا جمعه 20 دی 1392 ساعت 23:10

اوکی.
والسلام.

آتی شنبه 21 دی 1392 ساعت 09:28

خوب خانوم اردیبهشتی جان چیکار میشه کرد که اول طرف مقابل رو انسان دید و بعد به جنسیتش توجه کرد؟ آیا باید مرتب به خودت گوشزد کنی ؟؟؟ با چیزیه که باهاش بزرگ شدیم نمیشه کاریش کرد.

مسلمه که برای چیزی تا چنین حد عمیق که مرتب هم داره به عناوین مختلف تقویت میشه و حمایت های سیا.سی هم داره باید صبر داشت و کار زیربنایی کرد. آره باید مرتب گوشزد کرد، مرتب تمرین کرد، مرتب به خود گفت انسان، هر انسانی چیزی فراتر از نیازهای فیزیولوژی صرفه و این قدر توان داره که اون ها را مدیریت کنه نه اون ها مدیریتش کنند! در ضمن این که من حس می کنم رو کسانی که سن کمتری دارند مثل بچه ها بهتر میشه چنین چیزهایی را نهادینه کرد... سخته! خیلی سخته ولی شدنیه!

مریم شنبه 21 دی 1392 ساعت 10:31 http://nagofteha40.blogfa.com

سلام
عزیزم با اینکه خیلی کم کامنت میزارم ولی همیشه دوست دارمو میخونمت [لبخند]
و نوشته های شما منو با یه سری مسائل اشنا و دیدمو نسبت به خیلی چیزا عوض کرد
دووستون دارم یا حق

ممنون لطف داری عزیزم.

گلدونه یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 09:34 http://تند و خند

این معجزه بوده

یعنی میگی مثل شکافت رود نیل فقط یک بار رخ میده؟!

صنم دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 09:49 http://daftaresanam.persianblog.ir/

موفق باشی عزیزم

ممنون

بی ربط چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 11:01 http://idleuser.blogfa.com/

روایت شده که
زن خوب مثل دایناسور می مونه: نسلش منقرض شده
و مرد خوب مثل سیمرغ می مونه: از اول افسانه بوده.


از صداقتتون خوشم اومد!

سمی چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:18

آره عزیزم پیدا میشه من یکیشو سراغ دارم .
همیشه یادمون باشه به ازای هر آدم بد یه آدم خوب و شاید هم خیلی خیلی خوب وجود داره.

من نگفتم پیدا نمیشه! گفتم خیلی کم پیدا میشه! راستش فکر نمی کنم به ازای هر مردی که زن را فقط جسم و جنس دوم می بینه یک مردی پیدا بشه که زن را همسطح خودش بدونه!

مینو پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 15:26 http://milad321.blogfa.com

سلام
این ماجرا ها بنظر من هم مثل فیلم های علمی تخیلی میاد.همکارانی داشتیم که با هم روی یک پروژه مشترک کار میکردند و مساله جنسیت مطرح نبوده ،اما اینکه ارتباطی بر اثر همفکری و دوستی معنوی(به تعبیر من)در کار باشد را ندیدم.در مورد ارتباط اساتید با دانشجویان هم اصلا خاطره خوبی ندارم.منظورم تعمیم دادن نیست.اما در یک سال شاهد بودم که در یک دانشگاه زندگی چند استاد بهم خورد بخاطر رابطه صمیمانه با دانشجویان دخترشان که به طلاق انجامید و بعضا ازدواج مجدد آقایان با دانشجوی گرامی.

راستش توی این چند سالی که با اساتید کار کردم نمیگم اصلا ولی به ندرت فردی را دیدم که حتی به چشم مساوی به دانشجوی دختر و پسرش نگاه کنه! یا نگاه تبعیض امیز داشت و یا نگاه ...
البته بگم می تونم چند استاد را هم نام ببرم که بسیار فرهیخته و انسان بودند!

اِماسیس جمعه 27 دی 1392 ساعت 02:10

سلام
والا من یه مدتی بود که نبودم و در جریان نیسم ، امیدوارم اون کامنتی که در خصوص تغییر قالب بود رسیده باشه.

من فکر کنم شما قالب خود بلاگ اسکای رو انتخاب کردین (قسمت نمای وبلاگ و کد نظرات و تو کادر پایینش که برا نظرات هست کدهای کامنت - غیر از کد خود قالب هست - ) قبلنا بلاگ اسکای پیج کامنتش جدا از پست بود ولی حالا 2 تا یکیش کرده.

تنها راهش اینه که شما یا باید کد همین قالبتون برگرده به قبل از متحول شدن بلاگ اسکای یا اینکه از قالب دیگه ای استفاده کنن ، مثلا" چه اون سایتی که من قالبمو ازش برداشتم یا گلابتون بانو ازش قالبشو برداشته.


کلا" بهتره که پیج نظرات جدااز ادامه مطلب باشه

متاسفانه من همینقد می دونم.

راستش از اون قالب ها زیاد خوشم نیومد! قالب های دیگه هم امکانات بلاگ اسکای را پشتیبانی نمی کنند! انگار هر کاری بکنی یک مشکلی هست!

گشتا جمعه 27 دی 1392 ساعت 19:03 http://mazemaze.blogfa.com/

سلام. کلی دلم واسه اینجا ونوشته های قشنگ وپر مفهومتون تنگ شده بود...
من که خیلیییییییی بعید میدونم همچین مردایی وجود داشته باشند. تا حالا هم نشده که کسی چه تو محیط های فرهنگی ودانشگاه وچه تو خونواده وچه.... فقط به عنوان یک انسان باهام رفتار کنه. اما از این بابت هیچ وقت ناراحت نمیشدم جز در مواقعی که طرف مقابلم زن بودن رو ططعیف بودن تعبیر میکرده

خوش اومدی عزیزم!

مهی جان یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 12:28 http://1nicegirl8.blogsky.com

http://s5.picofile.com/file/8109682434/1513197_219564704895105_1525558450_n.jpg
عیدتون مبارک خانوم اردیبهشتی

ممنون. عید تو هم مبارک عزیزم

طنین دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 14:42 http://sabooraneh.persianblog.ir

چه اسم زیبایی .مردانی از جنس افسانه
بنظر من که افسانه هست
خیلی دلم برات تنگ شده بود با موبایل میخونم اینجا رو ولی متاسفانه نمیشه کامنت گذاشت
اگه قبل از سال 93 من موبایلم رو عوض کردم اون موقع باور میکنم افسانه نیست واقعیت داره

به جاش من عوض کردم و خیلی هم عالیه!

الهام دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 21:40 http://mehrparvar.blogfa.com

امیدوارم اگر امتحان داری به خوبی برگزار بشه

ممنون عزیزم

شیرین امیری پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:41

اصل مطلبتو گرفتم عزیزم
کاش همه و ازجمله اقایون هم میگرفتن!

do0st یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 08:38 http://www.do0st.blogfa.com

از شما به عنوان یه خواهر بزرگتر میخوام که بیایین به وبلاگم و به این سوالم جواب بدین لطفا
بزرگترین نقاط ضعف یه مرد اردیبهشتی و نقاط قوتشون چیه؟
من در ابتدای ارتباط با یه اردیبهشتی هستم و هیچی از طالع اونها و اخلاق و رفتارشون نمیدونم
منتظرم
میای ؟

عزیزم روانشناسی حیطه تخصص منه و نه طالع بینی.

فاطمه پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 20:16

تقصیر ما زنا چیه که مردا دنبال رابطه صرفا جنسی اند؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد