تکدی گری

سلام

محله ای که ما توش زندگی می کنیم، یکی از محله های شناخته شده و تقریبا پر رفت و آمد تهران است. به همین دلیل تردد کودکان کار، کسانی که مشاغل کاذب مثل ویولن زدن و ... دارند، زباله گردها و گدایان زیاد است. اگه گذری عبور کنی متوجه نمیشی ولی اگه این مسیر همیشگیت باشه کم کم متوجه میشی حضور این افراد در مناطق خاص یک الگوی بخصوصی داره. انگار هر کدوم قلمروی دارند. بعضی هاشون چنان جگرسوز التماس می کنند که آدم دلش واقعا ریش میشه. من تا به حال خیلی مقاومت کردم که بهشون کمک نکنم، چون اعتقاد عمیق دارم این کار درست نیست و این ها توسط افراد دیگه سازمان دهی و مورد بهره برداری قرار می گیرند ولی بعضی وقت ها احساس گناه می کردم.

یکی از این افراد زنیه که نزدیک کوچه ما همیشه با حالت نزار و با آه و ناله و بیمارگونه از رهگذران کمک می خواست. انگار روزهاست غذا نخورده و سخت مریض و بیچاره است. همیشه هم می گفت یک پولی بدید چند روزه چیزی نخوردم و ...

چند روز پیش که از کوچه مون می گذشتم، پشت پرچین و رو به دیوار، یکی را دیدم که یواشکی داره یک کاری می کنه. مشکوک شدم و حرکتم را کند کردم. وقتی با دقت نگاه کردم متوجه شدم همون زنه است که داره یک دسته پول را می شماره. از حجم و ظاهر دسته پول به نظر می رسید کمتر از پنجاه هزار تومن نباید باشه. احتمالا باید درآمد روزانه اش می بود. نمی دونم.

ولی به نظر شما چند تا از فارغ التحصیلان ارشد و دکترا در ابتدای شاغل شدنشون روزی 50 هزار تومن درآمد دارند؟!

راستش بعد که این صحنه را دیدم نفس راحتی کشیدم و عذاب وجدانم از بین رفت.

من منکر کمک کردن به افراد نیازمند نیستم، خودم عضو دو مرکز هستم که ماهیانه مبالغی بهشون کمک می کنم. ولی می خواهم بگم رواج چنین پدیده هایی حس اعتماد و انسان دوستی را در انسان ها کم می کنه و کم کم از بین می بره!

آدم ها می ترسند که توی یک روز بارونی پیاده ای را سوار کنند، مبادا یک دفعه یک چاقو بگذارند زیر گلوشون.

آدم ها می ترسند به کسی که میگه نیاز به پول برای درمان بچه اش داره کمک کنند، مبادا کلاهبرداری باشه که از حس انسان دوستی اون ها سواستفاده بکنه.

آدم ها می ترسند وقتی کسی ازشون برای استفاده از عابر بانک کمک می خواهد، کمکشون کنند، مبادا ازشون کلاهبرداری الکترونیکی بکنند.

و...

آدم ها دیگه از آدم بودن، انسانیت داشتن، رئوف بودن و کمک کردن می ترسند.

و چه قدر گفتن این حرف ها سخته! این که به جایی رسیدیم که از گرفتن دست دیگران می ترسیم...

 

پیوست 1: امام صادق می فرمایند: خدا لعنت کند، خدا لعنت کند، خدا لعنت کند کسانی که راه خیر و نیکی را می بندند...

پیوست 2: واقعا وضع مردم گیلان و مازندران نگران کننده است. چرا هیچ آمادگی برای برف و سرما وجود ندارد؟!

نظرات 20 + ارسال نظر
آفرین چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:00

بله! من طعم قطعی گاز در هوای 27 درجه زیر صفر به مدت 20 روز رو چشیدم و می دونم سرما تا مغزاستخوون فرو رفتن یعنی چی؟
لطفا در مصرف گاز صرفه جویی کنید.

جدا؟! چه وحشتناک!

راستش پست قبل را در راستای همین صرفه جویی مصرف گاز و برق و ... نوشتم. ولی سیستم گرمایشی ما مرکزیه و دست مدیر ساختمون جدید که اونم علاقه شدیدی به پوشیدن آستین کوتاه تو زمستون داره!

ریتراسپرت چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:01

من هم چون شما می اندیشم . الان نمیشه دیگه یه آدم مستحق رو پیدا کرد که واقعا مطمئن باشی که که مستحقه . بیشتر اینها کسایی اند که حرفه رو انتخاب کردن چون درآمدش بالاست و از دلرحمی مردم استفاده تام می برن

این سواستفاده از دل رحمی مردم باعث میشه دل رحمی و رافت از بین بره، متاسفانه!

الهام چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 11:18 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
یا موبایلتو قرض بخوان و تا وقتی حرفشون تموم شه دلت هزار راه بره!!

آره! همون! تازه معلوم نیست طرف با کی هم داره حرف می زنه؟!

صنم چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:08 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام. من هم خجالت میکشم هم میترسم!!!
شنیدم تو اصفهانتون گدایی هس که بچه هاش اونور آب به تحصیل علم و دانش مشغولن
صحت و سقم با راوی

من نشنیدم ولی بعید نیست!

باران پاییزی چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:21 http://baranpaiezi.blogsky.com

یکی ازین تکدیگران رو چند سال پیش می شناختم که عجیب بر روی خیابان می خزید اما بعد مدتها چند تا خیابون بالاتر از محل زندگیمون دیدم چه تمیز و نونوار بود.
وضع تو گیلان و مازندران خیلی اسفباره. توی صومعه سرا و فومن بیشتر از 1/5 متر برف بارید و آشنایانی داریم که همگی توی این برف گیر کردند و غذا شون شده بیسکوییت. امیدوارم هر چه سریعتر ماموران* غیبی که خیلی راحت همه رو قل.ع و قم.ع می کنند به این مناطق اعزام بشن و فاجعه رو از نزدیک ببینند و کار خیری برای این مردم انجام بدن با اون امکانات و پول کلانی که در دست دارند.

ای وای! چه قدر سخت! خدا کنه اوضاع زودتر روبه راه بشه

صحرا ، مثل هیچکس چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 13:20

من راستش همیشه کمک هام رو به مستمندانی که توی فامیل و آشنا و اطرافم هستن می کنم. راستش من حتی به این موسسات هم اطمینان ندارم. یک روزی شنیدم یکی از بستگانمون که کارمند بهزیستی است شب عید که می شه با یک نایلون کفش نو میاد خونه خواهراش که اتفاقا وضع مالی متوسطی هم دارند که خواهرزاده هاش بگن که از کدوم کفش خوششون میاد. کفش هایی بوده که مردم به مناسبت جشن نیکوکاری کمک کرده بودند.البته می گم من اینو شنیدم و نمی دونم درست باشه یا نه ؟ اما از قدیم گفتن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه !

من هم درباره بهزیستی خیلی چیزها شنیدم و بعضی از نزدیکان حتی دیدند.
موسساتی که من عضوشم مردمی هستند و زیر نظر دولت نیستند. یک جوری بهشون اطمینان دارم. در ضمن این که در نزدیکان و آشنایان کسی را که حقیقتا مستحق باشه سراغ ندارم.

گلدونه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 14:49

خیلی وقتا خواستم تو خیابون کسی رو سوار کنم اما ترس از زورگیری مانعم شده چون یه عده باعث شده ان اعتمادها از بین بره.
همین امروز صبح تویوتا که گاز داد رفت با خودم گفتم حق داره

دقیقا به همین دلیله!

nayyere چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 15:49 http://salimi.blogfa.com/

اونجا کاملا طبیعیه که امادگی وجود نداشته باشه چون برف خیلی نادرهست و ساختار معماری خونه هاشون برای مقابله با بارون طراحی شده نه برف.
منم کمک نمیکنم
بدترین دزد کسیه که اعتماد ادم رو می دزده...

از چند روز پیش مشخص بود قراره چنین برف زیادی بیاد و هوا بسیار سرد بشه! حداقل از همین چند روز پیش می تونستند تدابیری بیاندیشند؟!

باهات موافقم

omid1977 چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 19:08

سلام
چند شب پیش میخواستم از عابر بانک پول بگیرم یکی دیدم اروم نزدیک شد به نفر دیگه ای که کنار دستگاه بود چیزی گفت
بعد هم اومد به من گفت "20 تومن بهم میدی داروخونه داروم مونده" چیزی نگفتم و بعد لحظه ای رت
حسابی عذاب وجدان داشت له ام میکرد نگاش کردم دیدم رفتم سمت اونور که داروخونه است دیگه حالم بد شد و خواستم برم دنبالش که دیدم رد شد و رفت!! بدون درنگ و توجه به داروخونه!!

جمله جالبی بود از امام صادق و اینکه همشه تاسف میخورم چرا انقدر دروغ زیاده که نمیشه حرفها رو باور کرد و اگر هم باور کنی زود میبینی که سرت کلاه رفته متاسفانه!!

یک دفعه یک پیرمردی به من گفت گرسنه ام پول بده برم نون بگیرم. گفتم باشه بیا با هم بریم یک سوپرمارکتی برات نون بگیرم. رفتم براش گرفتم وقتی بهش دادم گفت پول می دادی می رفتم نون بربری می گرفتم با پنیر بیشتر می چسبید!!!!!

این سه بار لعنت یعنی چه قدر این کار بد و وحشتناک و غیرقابل بخششه!

بانوی ماه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 22:00 http://mid-day-moon.blogsky.com

سلام
متاسفانه تمام این تکدی گران بخصوص کودکان کار سازمانی هستند. تمامشون یک رییس دارند که پول ها رو تا قرون آخر ازشون میگیرن. من همیشه اونا رو که میبینم یک پولی میذارم کنار و به جاهایی میدم که میدونم واقعا به دست آدم درست میرسه یا به کسی میدم که میدونم واقعا نیازمنده.
در مورد مریض و تکدی گرانگ گقتید اتفاقا دو تا پست در موردش نوشتم.
http://mid-day-moon.blogsky.com/1392/08/25/post-34/ترو-خدا-کمک-کنید-
http://mid-day-moon.blogsky.com/1392/09/20/post-61/یک-شغل-پر-درآمد-

بله متاسفانه! این دردناکه! اگه به مردم بگیم به این افراد کمک مالی نکنند متهم میشیم به بی وجدانی و بی احساسی ولی حقیقت اینه که با کمک به این کودکان در واقع داریم این چنین به گسترش چنین سازمان هایی کمک می کنیم!

الان که پست هات را خوندم به نظرم آشنا بود! فکر کنم قبلا خونده بودم

لایتراکان پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 10:35

من این پست رو: http://litracon.persianblog.ir/post/1551/
وقتی نوشتم که یه اقا به بهونه مشکلات جسمی (به زبون خودمون عقب موندگی که هنوزم نمیدونم مشکل داشت یا این هم جزء نقشه بود و بازی بود!!!) و درخواست کمک واسه سوار تاکسی شدن، حسابی من و یه خانوم چادری که دلمون سوخت و کمکش کردیم رو مورد عنایت (!) قرار داد و من تا ساعتها بعدش اشک میریختم و عصبی بودم و دیگه هرگز به هیچ ناتوانی کمک نکردم/نمیکنم تا از خیابون رد بشه یا سوار ماشین بشه!

چه قدر بد! چه قدر شنیع!

admin پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 10:51 http://aaddminn.blogfa.com

اره موافقم
شرایط به نحوی شده که همیشه ترس داری بابت اینکه از حس ترحمی که بهت دست داده و عواطف وا حساساتی که غلیان میکنه سواستفاده بشه

برای من این موضوع رخ داده چون که پیش اومده همون فرد بعد از مدتی دوباره به من مراجعه کرده باهمون ترفند قدیمی و این بار تازه متوجه شدم داستان از چه قرار بوده

این حس ترس و دودلی و مورد سواستفاده قرار گرفتن ناراحت کننده است!

میگم ما که مسیر هر روزمونه داستان همه این عزیزان دل را از بر هستیم!

برای تو پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 17:04 http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
منم درست مثل شما فکر می کنم اما اکثر نمی تونم در مقابل دوره گرد گل فروش مقاومت کنم و ازش گل می خرم
انقدر دوروبرمون ادمهای واقعا نیازمند هست که خدا بداند کافی که دقت کنیم مثلا خانوم داییم از مدرسه پسرش با خواهش و اصرار ادرس دو تا خانواده مستحق رو گرفته برای کمک بهشون مدیر مدرسه هم بعد از در میان گذاشتن ماجرا با دو تا از خانواده های که می دونسته توان مالی ندارن و ادرس داده حالا ما هم بهشون کمک می کنیم نمی دونی گاهی ادم می مونه وقتی خانواده های انقدر فقیر رو می بینه که ....

بعضی ها واقعا مستحق هستند و زندگی خیلی بدی دارند که در تصور نمی گنجه!
راستش بهتره نخری! من خودم دیدم این گل ها را با آب جوی آب می دهند!

گشتا پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 19:33 http://mazemaze.blogfa.com/

من ومامانم چند نفر رو میشناسیم که واقعا وضع مالیشون خوب نیس(در واقع اوضاع اقتصادیشون خیلییییی خرابه) وسعی میکنیم هر ماه تا جایی که ممکنه کمکشون کنیم. اما هر وقت یکی از همین متکدی های خیابونی ازم کمک بخواد نمیتونم ندیده بگیرمش. اگه کمک نکنم یه حس خیلی بد وازار دهنده بهم دست میده، میدونم کارم درست نیس اما میترسم که واقعا نیازمند باشه...

راستش من از وقتی چندبار چنین صحنه هایی مشابه چند روز پیش دیدم دیگه هیچ عذاب وجدانی ندارم!

ساناز جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 20:04 http://yavashaki56.blogsky.com/

من هم اصلا کمک کردن این مدلی رو قبول ندارم . متاسفانه بیشتر این آدم‌ها تظاهر کار هستنند ، خیلی‌‌هاشون میتونند از راه‌های دیگه ای پول در بیارن ولی‌ حاضر به کار کردن نیستند ، کمک کردن باید از راه درست باشه اینجوری آدم حس بعدی هم بهش دست نمیده

درست میگی

آنا آریان جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 21:29 http://http:/anaarian.blogfa.com

آره همینطوره.

اوهوم

مینو جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 22:44 http://milad321.blogfa.com

سلام
من کاملا اعتمادم را از دست دادم.به افراد زیادی کمک کردم که ازشون ضربه خوردم.افرادی که به استخدامشون کمک کردم ،به ادامه تحصیل تشویقشون کردم ،برای عروسیشون پول جمع کردم و بعد از چند سال حسابی برام شاخ شدن.

چه قدر بد به اعتمادتون ضربه زدند...

ماهی سیاه کوچولو جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 23:18 http://1nicegirl8.blogsky.com/

تو نیکی میکن و در دجله انداز...
بقیه ش رو بی خیال

منم شیرجه میرم درش میارم!!! خوبه بقیه اش؟!

گشتا شنبه 19 بهمن 1392 ساعت 00:35 http://mazemaze.blogfa.com/

سلام. خیلی ممنونم که واسم وقت میذارین ونوشته هام رو میخونید. تو اطرافیانم به ندرت با خانم هایی مثل شما برخورد کردم. از موهبت های فضای مجازیه که میتونیم از نوشته های ادما با افکار واحساساتشون، با نگاهشون به دنیا وعقایدشون اشنا بشیم وبه عنوان "دوست" انتخابشون کنیم.... همیشه از نوشته هاتون لذت بردم وبدون اغراق میگم که خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم.
الان که کامنتتون رو خوندم خیلی دلگرم شدم... حق باشماست. خودم هم متوجه شدم که سکوت من در مقابل این رفتارهاشون باعث میشه هر بار راحتتر وتندتر از دفعه قبل کار زشتشون رو تکرار کنن... بازم بابت راهنماییتون ممنونم

خوشحالم من را دوست خودت می دونی

ناردونه یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 17:12

وقتی دو بار خواسته یه زن و مرد فروشنده که پشت چراغ قرمز ها می ایستن و جنس هاشون رو می فروشن رو رد کردم و در جواب نفرین و توهین شنیدم ( نفرین و توهین های بد ) دیگه به هیچ عنوان دلم براشون نمی سوزه . در عوض عضو محک شدم و قلک گرفتم . فکر کنم ثوابش بیشتره .

درسته! بعضی هاشون خیلی بد صحبت می کنند انگار مجبور هستیم کمکشون کنیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد