آرزوهای من

سلام

خاتون جان ازم دعوت کرده بود یک بازی وبلاگی انجام بدهم. یادم نیست آخرین باری که بازی وبلاگی انجام دادم کی بود؟! ولی فکر کنم توی وبلاگ قبلیم بود. یعنی چیزی حدود 4 سال پیش!

بازی به این ترتیبه که باید آرزوهای قدیمی را بیان کنیم که به وقوع پیوسته و برآورده شده.

راستش من خیلی فکر کردم و خود خاتون جان هم بنده خدا هی سرنخ می داد.

حقیقت اینه ذات انسان به خاطر تحول و تکامل و پیشرفتش، دیگه به آرزوها و خواسته های چندین سال پیشش قانع نیست و گاهی وقتی به عقب نگاه می کنه اون ها را بچه گانه یا خنده دار و یا دور از واقعیت می بینه. گاهی هم به سبب تغییراتی در زندگی و روحیاتش، حتی با وجود برآورده شدن آرزوهای قدیمیش دیگه شور و هیجانی که انتظار می رفت را نداره.

خلاصه که ممکنه آرزوی 8 سالگی من این بوده باشه که یک روز پری دریایی بشم ولی اگه الان این قدر علم پیشرفت کنه که بشه چنین کاری کرد، آیا من هیجان زده و بال بال زنان ازش استقبال می کنم؟!

حالا از همه این ها که بگذریم، بعد از کلی فشار آوردن به این مخ و قشر کورتکس و سیستم های مختلفه مغزی! سه آرزو دست و پا کردیم!

1- دبیرستان که بودم با پول عیدی هام یک دایره المعارف خریدم. در جلد اولش قسمتی را به بیان مختصر زندگی اسطوره های ایرانی و غیرایرانی پرداخته بود. یکی از اسامی اسطوره های ایرانی بدجور من را شیفته خودش کرد. نه شخص خیلی مهم و شناخته شده ای بود چون رستم و اسفندیار و نه اسمش خیلی تک بود. ولی این اسم در گوش من بسیار آهنگین بود و من بهش دل بستم. همون موقع با خودم عهد کردم اگه روزی بچه دار بشم و پسر بود حتما باید این اسمش بشه. خوب فکر کنم این جزو معدود آرزوهایی بود که سریع برآورده شد. چون توی 22 سالگی من مادر شدم و در اثر پایزنی (مونث پایمردی) خودم و مقاومت در برابر پیشنهادهای دیگه و البته همراهی جناب اردیبهشتی خان که بعد از دیدن معنی این اسم قبول کردند که برازنده شازده پسرشان است، اسم پسرکمان همان شد که من آرزو داشتم.

2- من از کودکی آرزوی یک خواهر داشتم. خواهری که با هم بسیار صمیمی باشیم. از رازهای مگوی هم خبر داشته باشیم. همدل و همراه و همرازم باشه و من را همون جوری که هستم دوست داشته باشه و درک کنه. بعد از این که مسجل شد که بنده از قرار روزگار فقط یک خان داداش خواهم داشت. این آرزو تغییر هویت داد و در قالب آرزوی یک دوست همراه و همفکر تجلی پیدا کرد که مثل خواهر باشه. دوستان زیادی وارد زندگی من شدند. خیلی هاشون خوب بودند و عده ایشون هم بدجور از پشت خنجر زدند و ناتو از آب در اومدند ولی وقتی آنای عزیز وارد زندگی من شد، این آرزوی دیرین من برای داشتن دوستی صمیمی که از خواهر به آدم نزدیک تر باشه برآورده شد.

3- نمی دونم چندتای شما می دونید که رشته اصلی من از قبل روانشناسی نبوده؟ یک سری اتفاقات در زندگی من باعث شد وارد مسیری بشم که پی به کشف استعداد و توانایی و علاقه ام در این زمینه ببرم. با وجود داشتن یک مدرک کارشناسی ارشد که به سختی و با کلی مشقت و مرارت و داستان گرفته بودمش، طی یک اقدام انتحاری، تصمیم گرفتم برای ارشد روانشناسی اقدام بکنم. از اول هم یک گرایش بخصوص توی ذهنم بود. مطالعه روانشناسی زیاد داشتم ولی به صورت آکادمیک و کنکوری و درسی نه زیاد! من دقیق آخرین روز مهلت ثبت نام ارشد اسم نویسی کردم و فقط حدود دو ماه وقت داشتم که خودم را برای کنکور آماده کنم. راستش به همه گفته بودم این امتحان برام نقش یک سنجش را داره ولی ته دلم آرزو داشتم همون سال اول قبول بشم که شدم! همون گرایشی که مدنظرم بود و دوست داشتم و الان از تک تک لحظاتی که توی این رشته سپری می کنم لذت می برم. حتی از لحظات کل کل کردن با بعضی اساتید و بعضی رفتارها که از اساتید برجسته روانشناسی واقعا بعید به نظر می رسه!

خوب این بود انشای ما، نه ببخشید بازی وبلاگی ما درباره آرزوهای برآورده شده.

بنا به رسم این گونه بازی ها باید از چند نفر دعوت کنم برای ادامه بازی.

بنده هم طبق حدس خیلی ها اول از آنا جانمان دعوت می کنیم.

بعد از آقای بی ربط نویسنده وبلاگ بی ربط نامه

و در انتها از الهام عزیز نویسنده وبلاگ پرورنده مهر با اون قلم بی نظیرش

 

راستش دوست داشتیم از پری.سا جانمان هم دعوت کنیم ولی نمی دانیم اجابت می کند یا نه؟!

پیوست 1: الان به ذهنم رسید بد نیست داستان کشیده شدنمان به سمت روانشناسی را هم در یک فرصتی بنویسیم!

پیوست 2:  الان دقت نمودیم از اواسط پست ضمائرمان از اول شخص مفرد به اول شخص جمع تبدیل شد! چگونه شد که این چنین شد؟!

نظرات 31 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 09:17 http://1nicegirl8.blogsky.com

منم بازی
آرزوی دوم شما آرزوی منم هست
تازه من داداش هم میخام
از هر کدوم 4 تا

شما هم بازی!

الهام پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 09:42 http://mehrparvar.blogfa.com

مرسی از دعوت
داستان دوستی با آنا هم خوبه ها...

هوم! باید نظر آنا را هم بپرسم

سایه پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 11:24

اتفاقا آرزوی دومت خیلی آرزوی قشنگ و خوبی بود و هست و خواهد بود . جایی بودم که حرف تو حرف اومد و یه آقایی یه حرف واقعا قشنگی زد که من واقعا قبولش دارم . ایشون گفتند که : رفیق خوب قیمت نداره .
اگه تو بحر حرف اون آقا بریم می بینیم که درست گفته . این رفیق خوبه که همیشه با شماست و برای شما از خودش مایه می ذاره و هم فکر و هم رای شماست . این رفیق خوبه که می تونه هیچ نسبت سببی یا نسبی هم با شما نداشته باشه ولی چنان به شما نزدیک باشه که شماها حرف نزده حال هم دیگه رو بدون حتی حرف زدن درک کنین .
آرزو می کنم شما و آنا همیشه با هم دوست و همراه بمونین .

درست میگی. ممنون دوست عزیز

بهنوش پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 11:35

وای من هر چی فکر می کنم به جز یه مورد چیزی یادم نمیاد. واقعا چقدر انسان فراموشکاره...

منم کلی کمک گرفتم

هرکول پوارو پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 11:57

جالبه! بهتره اول نوشته های این دوستان رو بخونم بعد اگر شد من هم توی این بازی خودمو شرکت بدم و رمزیش کنم و رمزشو فقط به اقایون بدم تا اینجوری انتقام پست قبلی شما که فمنیستی بود رو بگیرم(:شوخی کردم!

بازی سختیه خیلی سخت

ابتکار جالبیه!

خانم معلم پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 13:40 http://www.flower1369.blogfa.com

خوشحال میشم پیش من هم بیای***

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 17:15

خب خب خب!

تا اونجا که من خبر دارم ، هنوز پا به عرصه اون گروه نامبرده و ذکر شده در 2 تا پست پایین تر نگذاشتم ، و شما قید کردید که آقایون!

می دونید ، وبلاگ (( دختران بخوانند ، زنان آگاه باشند هست)) ، حتما" دیدین وبشو ، بین این دو گروه تفاوت قائل شده و شما هم من رو جزئ دسته دوم( آقایون) گذاشتین ، حالا کی ازدواجیدم رو خدا میدونه چون خودم نمی دونم!

و نکته مهم دیگه
این 2 پست رو شاید یادتون باشه!
http://emasis.blogsky.com/1392/02/27/post-42/

http://emasis.persianblog.ir/post/79/

و پست خودتون :
http://mayfamily.blogfa.com/post-53.aspx

اون وبلاگ را نخوندم ولی برای من بین دختر و زن و پسر و مرد فرقی وجود نداره! این جوری باید به یک مرد 50 ساله مجرد بگیم پسر؟!

عجب حافظه ای دارید ها!

باران پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 19:40

سلام
اون قسمتش که گفتی بعد از چند سال آرزوهای آدم چقدر بچه گونه و یا خنده دار به نظر میاد واقعا درسته، وقتی یک آرزویی هم برآورده بشه ممکنه بفهمی همچین چیز مهمی هم نبوده ها که این همه آرزوش رو داشتیم یا شاید برای اینه که آدم هیچ وقت قانع نیست و حالا چیزهای دیگه میشه جزو آرزوهاش...
راستی به شدت از پیوست 1 هم استقبال می کنیم

بله! ذات آدمی این جوریه که قانع نیست. این هم خوبه و هم گاهی بد

صنم پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 21:03 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام چه جالب! حالا گرایشت چی هست؟

رازه!!!!

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 21:06

منم آرزوهایی داشتم ، حالا نه اینکه الان محقق بشه ها ، نه ولی گاهش فکر میکنم.دور از دسترس نیست ولی خب تلاش زیادی میخواد تا تحقق پیدا کنه ":)

امیدوارم محقق بشه

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 21:11

و در مورد adsl
من قبلا" گفته بودم که وایمکس ایرانسل داشتم ولی با جابجایی به خونه جدید اونم آنتن نداد و من تو این مدت یکساله از اینترنت بلوتوثی استفاده کردم.

همون اول اولا که اومدیم تل ثبت نام کردین ولی خب طول کشید تا دم و دستگاهشو نصب کنن و تا قبضش برامون اومد رفتیم برا ثبت نام که حدود 5 روز طول کشید.

اینجا چون تازست شرکتای معروفی مثل پارس آنلاین خدمات نمیدن و ساکنین بیشتر از شبکه های بیسیم استفاده میکنن. شنیدم که راضین.

ما دیگه از سرعت ایرانسل خسته شدیم

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 21:17

میدونید من باید یه حرکت جدید بزنم و پستی تحت عنوان یه پیشنهاد دوستانه بزارم و بعضی از پست های مفید و خوب که باعث تجدید نظر در برخی روابط میشه رو داخلش لینک بدم.

ضمن اینکه من بعضی از پست های خوب رو علاوه بر لینک دادن ، سیوش هم میکنم تا اگه از دسترس خارج شد بهش دسترسی داشته باشم.

دلیل اصرار من برای بعضی از پستها ( حالا اون کامنت اولو که شوخی کردم ولی در کل ) بخاطر اینه که خانمها یکطرفه جامعه آقایون ( تاکید میکنم اینو ) مقصر می دونن در حالی که شاید طفلکی ها سهوا" یه اشتباهی کنن که اگه بدونن ممکنه اون روال اتفاق نیفته .

ولی بهر جهت ، دوست دارم بدونم و اگه اشتباهه درستشو یادم بگیرم ":)

بله قبول دارم و درست میگید ولی اجازه بدید به خاطر قولی که به خانم ها دادم که کامنت دونی زنانه است، اون پست زنانه بمونه

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 21:24

من قبلا" اینو گفته بودم که شما یه پست میذارین بعد یهو که همه منتظر ادامه اش هستیم میزنین یه فاز دیگه؟

+اینو هم بهش اضافه کنید که غیر از مجردا و متاهل ها شاید یه عده هم بخوان که متاهل بشن و هنوز تو اون نامه خان داداش موندن ، الان تکلیفشون چیه؟

الان منتظر ادامه چی هستید؟! بگید تا یادم بمونه

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 22:47

این ادامه رو بزارید سر بزنگاه بگم!


+الان دارم این آهنگ گزینه های روی میز رو گوش میدم که بحث شمارش هست ، بعضی از پست هاتون واقعا" خاص هستن و کسی رو سراغ ندارم بهش اشاره کنه.حالا به هر دلیلی.

++بحثو عوض نکنید ، اگه اون پست رمزیه پس یه پست مخصوص دوستان دم بخت بزارید خب!( نامه خان داداش )

آهنگ چی؟!

گفتم که ترجیح می دهم بین من و خان داداش باشه

اِماسیس پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 22:52

چون دوستان مهمی تو اون برنامه بودن پس باید خوب خاطرم مونده باشه ضمن اینکه همون بازی باعث یه بحث تو کامنتدونی بعدی شد!

بانوی ماه پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 23:54 http://mid-day-moon.blogsky.com/

در مورد خواهر من خواهرم رو نمیخواستم برعکس یک برادر میخواستم. ولی نشد. یعنی ترجیه میدادم که تک باشم یا یک برادر داشته باشم. ولی حالا بعد از 21 سال خواهر بزرگ بودن راضیم. خوشحالم که خواهر دارم چون اون خواهرم نیست بهترین دوستمه

برادر من هم دوست و همراه و حامی خوبیه برای من.

ب ه س جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 01:21 http://boqz40.persianblog.ir/

چه ناز بودن آرزوهات...دوتای اولی نازترتر
منم امسال همراه دخترم کنکور دادم جهت تجدید فراش نه ببخشین تجدید دانشگاه اونم تو رشته ی روانشناسی و نه ارشد بلکه که کارشناسی چون میخوام پایه ی روانشناسیم قوی بشه :)))

من که فعلا زمان امتحانات به غلط کردن میوفتم، خدا به شما صبر دهد!

ب ه س جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 01:23 http://boqz40.persianblog.ir/

قالبت هم جیگر شده هااااااااااااا
اون رمز پست قبلی رو مرحمت بفرماییینننننن

برای تو جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 02:35

واقعا خیلی چیزهای که امروز داریم و یا هستیم و یا به دست اوردیم ارزوی دیروزمون بوده حالا برامون چه ساده شده

برای همینه که میگن ارزوهات رو بنویس نه که برای خدا یاداوری باشه چون وقتی بهش رسیدی بدونی این ارزوی دیروزت بوده

چه حرف قشنگی

گشتا جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 15:00

چه جالب...
الان دلم خواست ارزوهام رو بنویسم تو یه دفترچه ویه گوشه قایمش کنم که یادم نره... اخه الان که بهش فکر کردم حس کردم خیلی از ارزوهای بچگی هام رو فراموش کردم

من اون پری دریاییه را خوب یادمه! البته دلم می خواست تو رشته نجوم برای خودم کسی بشم و برم ناسا که محقق نشد!

farzane جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 18:58 http://http:/

کنجکاوشدم اسم پسر گلتون وبدونم چون به شدت دنبال اسم پسر برای اسم گزاری پسرم هستم. خوشحال میشم اسم پسرتونو ایمیل کنین .
مطمینا محفوظ خواهدبود وبه دوستان وبلاگی تان نخواهدرسید. بحث امانتداری و...
خوشحال میشم رمز مطلب پایینیر راهمبدونم.
صلاحدانستیددردومورد درخدمتم وگرنه بازهمچنان خواننده خواهیم بود بی منت .

ماهی سیاه کوچولو جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 19:38 http://1nicegirl8.blogsky.com

خانوم اردیبهشتی
آرزویی که برآورده شد نوشتم

پری وش جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 21:52 http://nymphlike.blogsky.com

سلام

منم بازی

بفرمایید

سها جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 21:54

سلام
من نمیدونستم شما رشته درسی ات تو فوق عوض شده و افرین که فوق روانشناسی قبول شدی به نظر من خیلی خوب کاری کردی و بهت میاد :) کلا خوشحالم که به ارزویی که داشتی رسیدی :) فکر کنم ادم ها وقتی ارزوشونو نرسن بیشتر یادشون میمونه تا اونایی رو که رسیدن من هم به ارزوی شغلی که همیشه بهش فکر میکردم و نی نی که دوست داشتم رسیدم خدا رو شکر.
انشالله بازهم ارزوهای خوب داشته باشی یا بهتره بگم هدف های خوب و به همه شون هم در سلامت و شادی برسی :) درضمن کلی خوشبحال آنا که آرزوی تو با بودنش برآورده شده خواهر خیلی خوبه :)

لطف داری عزیزم. البته من رشته لیسانسم را تا فوق ادامه دادم و این دومین فوق من است.
فکر کنم بیشتر خوش به حال منه

tanin جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 22:12

Salam banoo mamnoon az ramz
Nebeshtehato doost daram
Mersi az inke gahi be yademoon mindazi
Cheghad doost dashtani hastim

اِماسیس شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 00:15

این آهنگ منظورم بود
http://www.playsong.ir/4437-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.html

گلدونه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 08:08

این ارشد خوندن آرزوی من هم بود اما واقعن هیچوقت فک نمی کردم محقق بشه!

گلابتون بانو شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 13:02 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

خوب من الان به شدت کنجکاو شدم اسم پسرت رو بدونم!
نمی دونستم رشته اصلیت روانشناسی نبوده. خیلی جالبه که با دو ماه درس خوندن تونستی ارشد روانشناسی قبول بشی. آفرین! منم روانشناسی رو خیلی دوست دارم. یعنی علاقه اصلیم بود اما رفتم حقوق خوندم که مثلا بازار کارش بهتر باشه! الان مدتیه فکر می کنم شاید اشتباه کردم!

sepideh یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 15:58

سلام عزیزم منم میتونم رمز نوشته هاتونو داشته باشم؟

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:00

شادمانه
در روانشناسی شریک هستیم

فرشته چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت 13:25 http://f1353.blogfa.com

سلام خانم اردیبهشتی عزیز از اینکه به تازگی خواننده وب شما شدم بسیار خوشحالم شیوه نگارش و افکارتان را دوست دارم اگه ممکنه به من هم رمز بدید . با تشکر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد