من هنوز یک آدم بزرگ نیستم...

سلام

من و پسرک عادت داریم قبل از خوابش براش یکی دو صفحه کتاب بخونم. به تازگی دارم کتاب قدیمی شازده کوچولو که مال خودم بود، را می خونم. هر جمله ای که می خونم بیشتر پی می برم سنت اگزوپروی چه انسان فوق العاده ای بوده و چرا این اثر کوچک و به ظاهر ساده و روان تا این اندازه ماندنی و جاودان شده است. در هر مقطع از زندگی که باشی می تونی به نکته ای تازه یا درکی جدید از هر جمله این کتاب برسی.

دو شب پیش رسیدم به این قسمت:

«آدم بزرگ ها عاشق اعداد و ارقام اند. اگر به آن ها بگویی دوست تازه ای پیدا کرده ای، هرگز در مورد مسائل مهم و اساسی از شما سئوال نمی کنند. هرگز نمی پرسند: آهنگ صدایش چه طور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع می کند یا نه؟ بلکه می پرسند: چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چند کیلو است؟ پدرش چه قدر درآمد دارد؟ و با این اعداد و ارقام، خیال می کنند طرف را شناخته اند...

آدم بزرگ ها همین طورند. نسبت به آن ها نباید سخت گرفت. بچه ها همیشه باید نسبت به آدم بزرگ ها گذشت و بردباری از خود نشان دهند.

اما برای ما که می دانیم زندگی چیست، اعداد و ارقام ارزشی ندارند...»

وقتی این قسمت را خوندم عجیب حس کردم که من هم هنوز یک کودکم و آدم بزرگ نشده ام...

برای من هم هیچ وقت اعداد و ارقام و رابطه ها مهم نبوده.

حتی ظاهر افراد هم به چشم من زیاد نمیاد.

بارها شده با ذوق از قراری برگشته باشم خونه و به آقای اردیبهشتی بگم با یک فرد تازه آشنا شدم. وای نمی دونی چه دختر خوبی بود! خیلی ازش خوشم اومد...

بعد اون بپرسه خوب چند سالش بود؟! چی کاره بود؟! خونه اش کجاست؟! یا شوهرش چی کاره است و ...

و من با تعجب و گیجی نگاهش بکنم و بگم نمی دونم! نپرسیدم!

بعد اون تعجب کنه و بگه پس این همه با هم حرف زدید چیزی به این مهمی را نپرسیدی؟!

بعد من متعجب تر بپرسم مگه این ها مهمند؟! من فهمیدم دختر خوبی بود! خیلی خوش خنده و مهربون! ساده بود و بی شیله پیله و ... حالا مگه مهمه کجا کار می کنه؟!

 

حالا که این جملات را خوندم فهمیدم من هنوز آدم بزرگ نشدم... ظاهرم بزرگ و بزرگتر شده... ولی هنوز آدم بزرگ نشدم... هیچ وقت نتونستم رابطه ها و تفکرات و پیچیدگی های دنیای آدم بزرگ ها را درک کنم... برای همین گاهی در میان این رابطه ها و پیچیدگی ها گیج می شوم...

مثلا من هیچ وقت درک نمی کنم چرا آدم ها را با تعداد ماشین ها، یا متراژ خونه یا تعداد نقره های توی ویترینشون می سنجند؟!

من هیچ وقت تو عروسی ها و مهمونی ها لباس و جواهر و آرایش افراد تو ذهنم نمی مونه! 

مارک سرویس برقی خونه میزبان یا مدل کریستال هاش اصلا برام مهم نیست!

درک نمی کنم چرا بعضی از آدم بزرگ ها وقتی پول به دستشون می رسه میرند سریع طلا می خرند یا سرمایه گذاری می کنند یا ماشینی که دارند و نیازی نیست را تبدیل به بهتر می کنند؟! 

من متوجه نیش و کنایه های ظریف توی احوال پرسی های بعضی ها نمیشم! متوجه نمیشم چرا فلانی باید از این حرف ناراحت بشه؟! چرا اگه اول به این یکی چای تعارف کنی نه اون یکی، اون یکی اخم هاش تو هم میره؟! 

متوجه نمیشم کاربرد تعارف چیه و چرا باید هی تعارف کرد؟! چرا وقتی دوست نداری کسی را ببینی مدام باید بهش بگی وای چه قدر دلم براتون تنگ شده بود و مشتاق دیدارتونم و ...

خیلی از چیزها را نمی دونم واقعا!


نمی دونم این خوبه یا نه ولی می دونم زندگی کردن بین آدم بزرگ ها این جوری خیلی سخته... باید گذشت داشته باشم و شاید نباید سخت بگیرم... شاید...

 

نظرات 38 + ارسال نظر
ساناز سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 08:28

همین جوری بمون هرچند که ممکنه گاهی اذیت بشی.



در مورد سئوالت: بله هستم!

سمانه سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 08:58 http://weroniika.blogfa.com/

سلام خانم
فکر می کردم فقط من اینطوریم که به این چیزها اهمیت نمیدم
شده بارها برم خونه یکی حتی نوع قالیچه هاش و ویترینش ندیده باشم
یا به نوع لباس و ... بقیه دقت نمی کنم
پس اینها نشون می ده که هنوز جزء آم بزرگها نیستم

احتمالا

آبینه سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:03 http://minoo1382.blogfa.com

همین جوری بمون ودنیای آدم بزرگاروبذازبرای خودشون،هرچندبعضی عدم همراهی هاممکنه آزاردهنده باشه.

آره هست! ولی فکر کنم اگه تا الان بزرگ نشدم بعید باشه بعدش بزرگ بشم!

سحر سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:12 http://sokoot2007.blogfa.com

منم اینجوری نیستم..به قول تو وقتی از یکی خوشمون نمی یاد چرا هی جلو روش جان..جان می کنیم پشت سرش اه اه
منم اینا رو نمی فهمم

صنم سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:32 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام. خب پس من کمی بزرگ شده ام! توی مهمونی متوجه میشم فلانی همان لباسی رو پپوشیده که مثلا چندسال پیش هم پوشیده بود یا توی دکوراسیون خونه اش تغییر داده اما همه اینا تو ذهنم اتفاق می افته!! اونقدر بزرگ نشدم که به زبون بیارم
شده صبر کردن من از دکور جدیدشون تعریف کنم فایده نداشته خودشون بهم بگن فلان چیز رو دیدی؟
کلا چشمام کار میکنه اما زبونم نه! آدم بزرگا هم دلشون میخواد به روشون بیاری که لباس جدیدشون خوشگله و....! خب در این زمینه دروغ هم باید اضافه کنم چون خیلی وقتا به سلیقه من خیلی هم زشت شده ان با آرایش جدید و لباس جدیدشون!! بخصوص با تتوی ابرو که بعضیا رو از ریخت انداخت واقعا یا کوتاهی دم ابرو!!
انقدر که پست زنونه گذاشتی من هم جوگیر موندم و حرفای خخاله زنکی طولانی زدم برم که کابینتهایی که دیشب ظرفاشون شسته شد صدایم میزنند!!

بابا تو که از من که زن خونه ام فعال تری!

مرضیه سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:41 http://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
نمیگم منم دقیقن اینطوریم ولی وقتی با یه خانمی در حال صحبت هستیم و داره با ریز بینی تمام فهرست وسایل خونه و دارییهای فلانی رو برام شرح میده ،حالم بد میشه ،تو دلم میگم یه من چه ربطی داره ؟؟.مخصوصن وقتی که این داشته هارو نشانه خوشبختی طرف میدونن بیشتر متاسف میشم..خودمم عادت ندارم داشته های دیگران رو لیست کنم واسه خودم و هی مقایسه کنم.

من که اصلا نمی بینم که بخواهم مقایسه کنم! یعنی واقعا نمی بینم ها! گاهی شک می کنم نکنه کور شدم!

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:56 http://1nicegirl8.blogsky.com

واسه همینه از شما خوشم میاد...

بانو سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 11:13 http://BANUUU2.BLOGFA.COM

آفرین به شما . شما صاف هستین. مشکل از شما نیست بلکه از آدم بزرگاس

بانو جان باهات کلی حرف دارم ولی امروز فرصتش را ندارم. در زمان مناسب میگم!

مهربانو سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 11:22

چه جالب...
همسرم همیشه به من میگه بزرگ شو ! دنیای آدم بزرگا مثل تو نیست...
خواهرشوهرم خیلی باحاله!
جلوی روی همسرم بامن خوبه و پشت سرش نگامم نمیکنه و همسرم اینو دیده تصادفی! و من همچنان باهاش خوبم و حتی پشت سر همسرم باهاش برخورد بدی ندارم!

پس مثل خودمی

سایه سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 11:29

ادمایی مثل شما دیگه کمیابند خانوم اردیبهشتی . قدر خودتون رو بدونین

لطف داری

آفرین سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 11:59 http://mylivesky.blogsky.com

تازه شدید مثل من!

عاصی سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 12:11

خانوم اردیبهشتی منم نه مارک لباس میفهمم نه وسایل... فقط از اینکه مثلا برم خونه ی یه نفر و تعداد وسایل رنگی خونه ش زیاد باشه ذوق زده میشم. همیشه هم از همه تعریف میکنم. حتی اگه به نظرم خیلی م با مدل جدید مو زشت شده باشن یا لباسشون بهشون نیاد... آخه میگم بنده خدا دوست داره تعریف بشنوه.... کلی خرج کرده و ذوق داره نباید ذوقشو کور کرد... بعد یه پستی داشت آنا راجع به اینکه خیلی حرفهارو نمیزنه... من اصن نمیتونم.... همه ش دلم میخواد از اون حرفا بزنم و از دیگران تعریف کنم.... شاید چون خودم با تعریف حالم خوب میشه... بعدش منو مامانم همیشه بحث داریم سر فرش دستباف و کریستال و خنزرپنزر های جهیزیه که اون میگه واجبه من میگم بدم میاد... از طلا خریدن قبل عروسی هم بدم میاد... من خلم یا فقط مثل شما خیلی بزرگ نشدم؟؟؟

نه خل نیستی! این ها اولویت های اول زندگیت نیستند. زنانی چون مادران ما که زنان نسل انقلاب و جنگ هستند عادت کرده اند به پس انداز کردن و صرفه جویی و ...

بی ربط سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 12:15 http://idleuser.blogfa.com/

سلام

خوش به حال همه بچه های بزرگسال.

این که کسی متوجه تغییرات لباس یا دکوراسیون کسی میشه یا نه؛ به جزء نگر یا کل نگر بودن شخص هم بستگی داره یعنی یه بخش از این موضوع ذاتیه و دست خود فرد نیست.

بچه بودن یا بچه موندن خیلی خوبه کاش همه مون بتونیم تا یه حدی این حس رو تجربه کنیم و با خودمون حفظ کنیم.

جزئی نگری کلی نگری را قبول دارم ولی معتقدم جزئی نگرها هم در چیزهایی که مورد توجه و علاقه شونه بیشتر دقت می کنند و چیزهایی که براشون مهم نیست را از کنارش می گذرند. برای من این ها مهم نیست ولی تو چیزهایی که مهمه کمی جزئی نگرم.

صنم سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 12:21 http://daftaresanam.persianblog.ir/

خب این کارای ساده! رو که میکنم اما کارای عمده خونه تکونی رو بلد نیستم
خصوصی رسید؟

همین ریزه ها بیشتر وقت گیره!
بله رسید! نگران نباش

برف زمستانی سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 12:36 http://http://barfezemestani.blogfa.com/

پس از طرف من خودتو محکم بغل کن دخترک اردیبهشتی
من واقعا این نویسنده رو ستایش می کنم
و گاهی به دوستایی که واسه اولین بار می بینم این کتاب رو هدیه میدم
خیلی کیف داشت خوندن این پست

ممنون عزیزم

گلی سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 14:20 http://www.mygreendays.blogfa.com/

عزیزم
همینطوری بمون.....من مثل تو نیستم و شاید کمی سخته....من تمام جزئیات و کوچکترین چیزها و تغییرات را میبینم

الهام سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 15:47 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
من حتی یادم نمیم نه مهمونی قبلی خو،م چی پوشیده بودم!

آتی سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 17:34

پس آرامش زیادی دارین احتمالا ، ارقام و جزییات واسه من خیلی مهمه نمیدونم خوبه یا نه اما أدمها رو اینجنوری میشناسم

توی این مسائل آره آرامش دارم ولی شاید جاهای دیگه نه اون قدرها!

مخمور سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 21:36 http://masti0mastoori.blogfa.com

سلام پس بیایید یک کمپین با هم تشکیل دهیم . مثل لیدی مامان آنا جان من هم دائم مورد لطف دوستان قرار می گیرم که بی عقلی و از این دست حرفها .
همسر برادرم بهم میگه تو پدیده ای هستی در نوع خودت بی نظیر

صنم سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 22:06 http://daftaresanam.persianblog.ir/

ممنون بابتِ ......

برای تو چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 01:34 http://www.dearlover.blogfa.com

چقدر خوب بود که همیشه از همون بچگی یاد بگیریم که به شخصبت هم احترام بگذاریم و این رو با خودمون به دنیای بزرگیمون بیاریم شاید بی ربط باشه اما من همیشه می مانم چرا از نظر مردم ما ادمهای پولدار قابل احترام تر هستن؟
البته شاید باید گفت بیشتر مردم

من هم واقعا نمی دونم و واقعا درک نمی کنم!

پرنده چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 10:23 http://ghafase-zendegi.persianblog.ir

اگر بزرگ شدن این جوریه ،همیشه کودک بمان!

admin چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 13:27 http://aaddminn.blogfa.com

خانم اردیبهشتی

من فکر میکنم این قضایا که شما گفتی در مورد خانمها بیشتر صادقه هرچند درد مشترک تو همه ی جامعه ماس

اینکه ملاک احترام گذشتن به افراد شان و شخصیت و انسانیتشون نیست بلکه همین اعدادیه که گفتی

راستش من واقعا نمی تونم به خاطر ثروت کسی صرفا بهش احترام بیشتری بگذارم! بعد اصلا نمی تونم درک کنم دیگرانی که این کار را می کنند!!!!

نازنین چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 14:33 http://mah-mehr.blogfa.com

مثل من!

طفلکی کسی که بخواد منو متوجه چیزی که تازه برای خونه اش خریده بکنه . در آخر می گه : نازی یخچال ساید بای ساید به این گنده گی رو نمی بینی ؟

خب آخه من جز صورت ماه تو چیو باید نگا کنم ؟

راستش من این جوری نیستم که ابدا نبینم. میگم ممکنه خیلی سریع نبینم ولی چون برام مهم نیست اگر هم ببینم اصلا به ذهنم نمیاد که درباره اش صحبت کنم یا ملاک ارزش نیست برام!

amine چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 16:09 http://www.donyayeman1.blogsky.com

من اجازه ی داشتن رمزتو ندارم؟؟؟

مینو چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 18:52 http://milad321.blogfa.com

متاسفانهبرای اطرافیان من،یعنی فامیلها ،این مسایل خیلی اهمیت داره و چون من در بند این قضایا نبودم ،باهاشون مشکل دارم.در مورد خودم هم زیاد حواسم نیست چه برسد به دیگران.
چند سال قبل یکی از همکارها با قیافه خیلی جدی ازم خواست که کفشم را بهش بفروشم.من هم که باور کرده بودم گفتم آخه کفش من اندازه تو نمیشه.بعد خنده اش گرفت و گفت :سه ساله داری این کفشو میپوشی.حالم بد شد.فقط میدونستم کفش راحتیه و سالم هم هست.

حالا بهشون فروختید؟!

رها چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 20:47

من درکت میکنم. من یه جوریم که نمیدونم چرا خوبی های مردم خیلی به چشمم میاد و خیلی بازگوشون میکنم. همسرم میگه اون موقع که باهاش آشنا میشدم، فکر میکرده دوست های من خوشگلترین و باهوشترین و بهترین دخترهای روی زمینن ( واقعا به نظرم هستن اما همسرم میگه بس که میگفتی مثلا لیلا خییییلی دختر خوب و خوشگل و باهوشیه). در مورد وسایل خونه هم من خودم بازم اگه چیزی به نظرم قشنگ بیاد میگم با اینکه خودم خیلی اهل تجملات و طلا(تقریبا طلا اصلا) نیستم. من این نگاه رو از بابام دارم. مامانم همیشه میگفت تو هم مثل باباتی ساده و بی شیله. ولی من این سادگی رو دوست دارم. به نظرم آدم بزرگا اشتباه میکنن که اینقدر خودشونو اذیت میکنن!! وای از دست این آدم بزرگا

تو مثبت نگری که خیلی هم خوبه

گشتا چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 21:54 http://mazemaze.blogfa.com/

فکر کنم منم یکی دو ساله که بزرگ شدم. حقیقت تلخیه
دلم واسه بچگی هام تنگ شده...

ب ه س پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 01:13 http://boqz40.persianblog.ir/

من اغلب بیشتر از اینکه سختم باشه برام خنده داره که به موضوعات بی اهمیتی مثه مارک لباس همدیگه یا میزان طلای آویزون شده شون اهمیت میدن...یا وقتی از من میپرسن فلانی رو دیدی با چه ماشینی اومد؟......فقط سر تکون میدم و لبخند میزنم در حالیکه از فلانی فقط طرز دست دادنش توی خاطرم مونده یا نوع لبخندی که موقع سلام گفتن به لب داشته...........
اوهوم اگزوپری محشره...چن تا اثر دیگه هم ازش به تازگی ترجمه شده اما هیچ کدوم شازده کوچولو نمیشه

هر نویسنده ای یک شاهکار داره!

بهار پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 11:04 http://mahbobam46.blogfa.com/

این یه نعمته که خدا بهت داده قدرش رو بدون و خودت رو قاطی دنیای زشت آدم بزرگ ها نکن عزیزم ...
امکانش هست رمز لطفاً

ممنون

سهیلا پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 17:15 http://nanehadi.blogsky.com/

خدا رو شکر که منم بزرگ نشدم

بانوی ماه جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 01:29 http://mid-day-moon.blogsky.com

منم معنی تعارف و اصرار ها رو درک نمیکنم.
و البته قضاوت درباره ی افراد با پول و ماشین و غیره رو هم درک نمیکنم چون اگر قرار باشه به قول قدیمی ها استخوان دار بودن کسی رو با این چیزا فهمید که الان کلی آدم تازه به دوران رسیده هست که وقتی باهاشون قرار باشه هم کلام بشی کلا دو تا جمله هم نمیتونی باهاشون حرف بزنی !!!

درست میگی

سها جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 06:34

سلام به همه دوستان

به نظر من هم خیلی خوبه که به عدد و رقم ها توجه نکنیم و این یه خصوصیت خوب بچه هاس و یادمون بمونه بچه ها همه چی رو ساده میبینن دیدین چه راحت از کسی دلخور میشن با گریه و جیغ نشون میدن بعد بهشون یه محبت میکنی لبخند میزنن زود دعوا ها یادشون میره و زود خوبی ها جاشونو میگیره. کاش تو همه اینها بتونیم بچگیمونو حفظ کنیم. واسه همه چیز هم کنجکاو و مشتاق هستن اینم خیلی خوبه :)

آره! کاش می شد این خصوصیات خوب را هیچ گاه از دست نداد!

خانم سر به هوا جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 10:07 http://1026.blogfa.com

چه معجزه ای هست این کتاب..

واقعا

کیمیا جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 10:55

منم از همین گل آفریده شدم!
چند وقت پیش خانمی که تو کارای خونه به مادرم کمک می کنه اومده از ساده پوشی من تعریف کنه گغته:"من به دخترم گفتم بیا این دختر آقای فلانی رو ببین! وقتی از در می ره بیرون اگه ببینیش فکر می کنی پدرش کارگر ته شهریه!" !!!
و مادرم این داستان رو مفتخرانه و پیروزمندانه واسه همه تعریف کرد!!
مشکل اینه که چون خودم به لباسهای بقیه دقت نمی کنم قویا معتقدم بقیه هم به لباسهای من دقت نمی کنن، و حتی اگه بکنن واسشون احساس تاسف می کنم...
یه روز دوستم وقتی دید از ماشین پیاده شدم ازم پرسید مگه ماشینتون سمند نبود؟ توضیح دادم که پدرم ماشین مادربزرگمو قرض گرفته و تو دلم گفتم بابا شما مگه خودت زندگی نداری که حساب ماشین ملت این قدر دقیق دستته؟!

من هنوز نمی دونم ماشین دایی و خاله هام چیه؟! هنر کردم ماشین خودمون و مامانم را بلدم!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:34

نکته اینه که جبر روابط اجتماعی باعث نشده که شما خودت رو باهنجار موجود هماهنگ کنی
شادمانه

احتمالا

رایا جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 17:49

منم عاشق این کتابم با تمام کوتاهی و سادگیش جزو عمیق ترین کتابهای دنیاست که خیلی راحت اشکمو در میاره این موضوع هم در مورد من صدق میکنه خدا را شکر هنوز برام مهم نیست اعداد وارقام وتجملات امیدوارم هیچ وقتم برام مهم نباشه نه تنها مهم نیست بلکه رفت وامد با ادمایی که این طوری هستن آزارم میده و گاه شده مجبور شدم ترکشون کنم اونا هم احتمالا با گفتن جمله این دیوونست و هنوز بچه رد شدن

من زیاد به فکری که دیگران درباره ام می کنند توجهی ندارم

ghoos سه‌شنبه 5 فروردین 1393 ساعت 20:58 http://ghoos.persianblog.ir

اما من خیلی میبینم اینطوری باشند بقیه ...
بهرحال تاثیر داره.
مخصوصا توی بعد ازدواج بهم همه میگند خیلی باید به این مسائل مخصوصا خونواده طرف دقت کنی.

که چی بشه؟! بدونی چه فایده داره؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد