راه نیکی

سلام

تو رشته و دانشگاه قبلی بچه ها عادت داشتند که به صورت انفرادی کار کنند. یک جو بی اعتمادی حاکم بود به طوری که به ندرت از همکلاسی یا حتی دوست صمیمیت یک سئوال ساده درسی می کردی درست جوابت را می داد. همه فعالیت ها و گزارش های درسیشون را از همدیگه مخفی می کردند.

وقتی وارد رشته و دانشگاه جدید شدم حس کردم که جو این جا با قبلی خیلی فرق داره. بچه ها صمیمی تر بودند و بیشتر به هم کمک می کردند بالطبعش من هم سعی کرد اون گارد قدیمی را بازتر کنم. ولی هفته قبل اتفاقی افتاد که یک آزمون بود برام.

برای درسی باید یک گزارش تحویل می دادیم که دو هفته تمام روش وقت گذاشته بودم. سه روز قبل از مهلت تحویل تمومش کردم و خیلی بهش افتخار می کردم که به کوچکترین جزییات توجه کردم و یک گزارش کامله. دقیقا همون روز یکی از بچه ها ازم خواست که فایل Word گزارشم را براش بفرستم. جنگ سختی در من درگرفت. وجه بدبینم می گفت که تو که یک زن متاهل و بچه داری با کلی مشکلات و مسئولیت های جورواجور کلی وقت برای این گزارش گذاشتی و الان باید نتیجه کارت را دو دستی تقدیم دیگری بکنه که نه تنها بچه نداره، مجرد و بدون مسئولیته؟! خوب چرا خودش وقت نگذاشته؟! وجه خوش بینم می گفت خسیس نباش! اون دوست هم هر گاه ازش راهنمایی خواستی سخاوتمندانه کمکت کرده! دختر خوب و مهربونیه. بعد وجه بدبینم باز می گفت باشه ولی این خیلی فرق داره! این لطف خیلی بزرگیه! بعد وجه خوش بینم می گفت چه اشکالی داره؟! حالا تو یک بار یک قدم بیشتر بردار. یک بار تو شروع کننده باش و ...

خلاصه در نهایت وجه خوش بینم به میزان قابل توجهی پیروز شد و گزارش را براش فرستادم. بعدش هم هر وقت سئوالی داشت تو وایبر جواب دادم و مراحل کار با ورد را براش عکس گرفتم و فرستادم. بنده خدا خیلی ازم تشکر کرد و هی می گفت باید جبران کنم! و من حس خوبی داشتم که تونستم کمکی کنم و بهش می گفتم این چه حرفیه و رفاقتی کمک کردم!

چهارشنبه که کلاس داشتیم. آخر ساعت این دوست اومد. بعد از اتمام کلاس بهم گفت که باهام کار داره. بعد از تو کیفش یک بسته درآورد و بهم داد. مغزم هنگ کرد! یک چند ثانیه ای طول کشید تا فهمیدم برام هدیه خریده. یک بافت ظریف و زیبای قهوه ای رنگ. جا خورده بودم! بهش گفتم اصلا انتظار نداشتم و فقط به خاطر دوستی کمکش کردم و ...

ولی اصرار کرد که خودش دوست داشته یک چیزی برام بگیره و از هدیه دادن به دیگران لذت می بره.

قلبم پر از نور و شادی شد! وجه بدبینم بیچاره بدجوری خجالت زده شده بود و وجه خوش بینم با افتخار سینه جلو داده بود که دیدی گفتم! گفتم تو شروع کننده خوبی باش!

خونه که رسیدم اولین کاری که کردم با ذوق بافت جدیدم را پوشیدم و ازش یک عکس گرفتم و برای مامان و برادرم فرستادم و با افتخار گفتم که چه دوستان خوبی دارم. دوستانی که با محبتشون راه نیکی را باز و بازتر می کنند.

 

پیوست: این آهنگ تقدیم به شما دوستان عزیز.

نظرات 29 + ارسال نظر
www.smseman.com یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 10:50 http://www.smseman.com

به دنبال راه حلی مناسب برای اطلاع رسانی یا تبلیغات هستید....
* پنل رایگان *
* رایگان ثبت نام کنید*
* رایگان پنل بگیرید*
www.smseman.com

جانم؟

آبی دریا یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 11:15 http://ghadaghan1.mihanblog.com/

سلام.
چقدر خوب.
دعا میکردم اتفاق بدی نیفتاده باشه.
مبارکتون باشه.

ممنون

نیره یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 11:15

چقدر عالی. چه دوست قدر شناسی
من برای پایان نامه یکی از دوستان کمکش کردم. البته از اول قرار بود پول بگیرم ولی تخفیف خوبی بهش دادم و گفت جبران میکنم. حالا یک ساله قراره جبران کنه!!!

ان شالله که جبران کنه!

سهیلا یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 11:35 http://nanehadi.blogsky.com

وجود این ادم هاست که به آینده امیدوارم میکنه

واقعا

مامان شنتیا یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 12:17 http://shantiya-2008.blogfa.com

آفرین به وجه خوش بینت

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 12:23 http://1nicegirl8.blogsky.com

سلام و بوس برای وجه خوشبینی شما
منم از اینا تو دلم دارم ولی نمیدونم اسمش چیه
مثلن تا وقتی خودم درسمو کامل نخونده باشم دعوت دوستانم برای درس خوندن رو اجابت نمیکنم...
اسم این وجه من چیه؟
میدونی خانوم اردیبهشتی چند تا نکته داشت پستت
1- مجردا گلن ماهن نازن...بی مسئولیت نیستن ک
2-متاهلا چه کشمکش هایی در درون دارن وای وای...چقدر گفتگو میکنن تو دلشون
3-پایین بافتت ورساچه داره؟ورساچه مشکی؟
4-اگه بافت نمیخرید چی؟
5-اگه اون بافت از اوناییکه مامان واسه خودش خرید...چرا من تو رشته شما تحصیل نمیکنم؟
6-شماره 1

ورساچه چی چی هست؟! نه مشکی نیست!
بافت هم نمی خرید هیچی نمی شد چون دختر خیلی دوست داشتنی هست و کلی ازم تشکر کرد

عاصی یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 12:25 http://asysepid.shortpost.blogsky.com

خوشحالم که از اعتمادتون نتیجه ی درخور و مناسب دریافت کردید. مارک باشه پلیور

ممنون. پلیور نیست یک بافت نازک و آستین کوتاهه!

آزاده یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 13:08

سلام عزیزم خدا این دوستان خوب رو زیاد کنه خودت هم خیلی خوبی خو شب ه حال دوستانت

لطف داری

لیلی یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 13:34

تعادل برقرار کردن بین این دو جنبه بدبین و خوش بین سخته . خیلی وقت ها هم کمک می کنی و بعد رفتاری می بینی که حسابی پشیمون میشی.
من سال های بسیاری دانشجو بودم و تا دلت بخواد از این تجربه ها دارم. ضمن اینکه زیادی مهربون میشی برچسب مهر طلبی هم میخوری (یک مشکل شخصیتیه). از این مدل هدیه ها مهربانی هم خیلی گرفتم. و البته از اون یکی هدیه های نامردی هم .....
ولی در کل دوستانه رفتار کردن بهتره.

درسته. منم تو 9 سال دانشجو بودنم رفتارهای مخالف این زیاد دیدم ولی رفتار این دوستم دلم را گرم کرد که باز هم اگه تونستم کمکی بکنم.

لیلی یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 13:36

آهنگ هم خوب بود . مرسی

Rima یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 13:57

خدا رو شکر که تو ذوق وجه خوش بینتون نخورد
و چقدر خوشحالم از این حس مثبت و اعتماد دوطرفه ای که به هر دوتاتون دست داد
خوندن خوشیهای دیگران منو خوشحال میکنه

ممنون

admin یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 14:08 http://aaddminn.blogfa.com

در مورد یک پروژه گروهی بابت ترجمه یک متن من هم همینکار رو کردم
یک خانمی که به نظر میرسید خیلی دنبال زرنگیه
از من فایل ترجمه شده ی اون قسمتی که برعهده ی من بود رو خواست و من با وجه خوش بین خودم فایل رو براش ارسال کردم تا اون هم قسمت مربوط به خودش رو واسم بفرسته

و این در حالیه که استاد گفته حق ندارید این مورد از ترجمه رو گروهی کار کنید ولی ما در بک گراند قضیه همکاری داریم و نهایتا هرکسی متن رو ترجمه شده دیگری رو باید کاستومایز کنه تا استاد متوجه قضایا نشه
حس خوبی بود هرچند تا زمانی که ایمیلش به دستم برسه کمی با خودم جدل داشتم

خوب من وقتی ایمیل را دادم دیگه با خودم جدل نداشتم چون انتظار جبران نداشتم!
ولی خیلی حس خوبیه

برنا یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 15:41 http://Www.newday2014.blogfa.com

آخی....چقدر خوب....
ما که به همه سوالات دوستان پاسخ میدادیم...دریغ از یک آبنبات چوبی....

مهرپرور یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 16:29 http://mehrparvar.blogfa.com

عزیزززززم، این آدمها به آدم احساس امنیت هدیه میدن که از هر هدیه ای با ارزش تره
آفرین به تو و دوست عزیزت که اینطوری نیکی رو زیاد کردید

راست میگی عزیزم

مریم یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 17:30

اردیبهشتی عزیزم اگه همه یه کوچولو هم که شده قدرشناس بودن خیلی از مشکلات تو رابطه ها پیش نمیومدم قدر شناسی صفتیه که آدمو ترغیب به خوب بودن میکنه وقتی به روابط خودم با اطرافیانم فکر میکنم میبینم بیشتر دلخوریام از دیگران برمیگرده به قدرنشناسیشون

درست میگی عزیزم

مهرپرور یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 20:46 http://mehrparvar.blogfa.com

راستی این پستت خیلی به پست قبلی من نزدیکه

سمی یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 20:55 http://mydeardays.persianblog.ir

آخی مبارکتون باشه.به نظرم گرفتن پاداش برای کار خوبی که کردیم یکی از بهترین لذت ها رو داره.راستی خانوم اردیبهشتی میخاستم راجب یه موضوعی ازتون کمک بگیرم اگه امکانش هست

ممنون.
حتما. اگه بتونم کمکی کنم

نیوشا دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 07:30

ای بابا جدال سختیه ها...
من همیشه از وجه خوش بینم استفاده کردم آخریش این بود که یک پروژه شسته رفته رو کامل دادم به همکلاسیم ایشون فقط یه تشکر خشک و خالی کرد!! بماند دنبال تشکر نبودم که
اما ایشون بین صحبت ها با دوستان من رو مسخره می کنه که یا شوخی های بی مورد و نابجا می کنه با من!
خلاصه من خیری ندیدم از کمک به دگیران
اما بازم انجام می دم :)

این دوست شما هم مثل خود شما دلش دریاست کم اینطور آدما
پاینده باشید

واقعا هم دختر دریاییه

کافه خط خطی دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 09:56

سلام
خوش بحالتون با چنین دوستایی!
ماجرای جالبی بود. خوشم اومد.

سیمین سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 11:11

سلام خانم اردیبهشتی عزیز
تا اخر متن همش منتظر این بودم که وجه بدبین بهت گفته باشه دیدی من راست می گفتم
خوشحالم که وجه خوش بین پیروز ماجرا بوده .
هدیه مبارکت باشه

ممنون عزیزم

مینو سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 14:46 http://milad321.blogfa.com

هدیه مبارکتون باشه.چه خوبه که جواب اعتماد آدمها با نیکی داده بشه.

خیلی عالیه

نسیم سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 16:02

من همش منتظر بودم خانم اردیبهشتی که آخرش بد تموم بشه . عجیب نبود ؟

یک کم! شاید چون از اعتماد ما سواستفاده شده

باران سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 20:53 http://baraanebahar.blogfa.com/

بانو جون
اول اینکه اون دخترک با شناخت از شما و اعتماد به وجه خوش بینانه اتان همچین در خواستی از شما کرده و گرنه میرفت از همکلاسی دیگری میخواست اونم با شک و تردید دوم اینکه جز این از شما انتظار دیگری نمیره که اگه بود باید به این پست ها و برابری خواهی های شما شک میکردیم چون این آسیب شناسی ها و پیگیری ها از کسی که این دل بزرگ و دلسوزانه داره بر میاد و باید عمقی و ریشه در قلبی بزرگ باشه تا مغز رو به تفکر و تعقل رهنمون شه
سوم اینکه میگن از هر دست بدی از همون دست میگیری خوبی کردی محبت دیدی این قانون دنیاست
چهارم اینکه این اتفاق اگه برای اون یک خیر بود صد برابرش نصیب شما شد که همون حس خوشحالی هست که درونت رو سرزنده تر کرد و حس خوش بینانه رو به رقص و پایکوبی واداشت

khonekashonemozhe.blogfa.com چهارشنبه 19 آذر 1393 ساعت 11:27

چه کار قشنگی کرد دخترک با استفاده درست و جبران محبت شما تا حس اعتمادکردن در شما پررنگ ترشدو هم حس امانتداربودن در او.
مردی را بجرم قتل نزد کوروش بردند پسران مقتول خواهان قصاص شدند قاتل از کوروش برای انجام مسئولیتی مهم در قبال برادرش سه روز مهلت تقاضاکرد
شاه پرسید چه کسی ضمانتت میکند؟
قاتل به مردم نگاهی کرد و به فرمانده سپهسالار آراد اشاره کرد
شاه از فرمانده پرسید آیا ضمانتش را میکنی؟
فرمانده گفت : بله سرورم.
شاه گفت تواورا نمیشناسی واگر فرارکرد حکم را برتو اجرا میکنم
فرمانده گفت ضمانتش میکنم
قاتل رفت و سه روز مهلت در حال تمام شدن بود و مردم نگران که حکم بر فرمانده اجراشود.
روز سوم اندکی قبل از غروب آفتاب قاتل بازگشت
شاه پرسید چرا فرارنکردی در حالی که میتوانستی؟
قاتل پاسخ داد ترسیدم بگویند وفای بعهداز بین مردم ایران رفته.
شاه از فرمانده پرسید: چرا ضمانتش کردی ؟
فرمانده گفت : ترسیدم بگویند خیر و نیکی از بین مردم ایران رفته.
در این هنگام پسران متاثرشدند ونیز از خون مقتول گذشتند
و گفتند مانیز اورا میبخشیم میترسیم بگویند بخشش و گذشت از بین مردم ایران رفته.

فامیل دور شنبه 22 آذر 1393 ساعت 17:37 http://sarab612.blogsky.com/

پوووووف
تمام مدت که داشتم پستتو می خوندم هی فکر می کردم الانه که وجه بد بین ذهنت برنده بشه .نفسم گرفت تا به انتهای متن رسیدم .چرا اینجوری شدیم ؟

دقیقا! این تجربه مشابه را خیلی از دوستان داشتند. واقعا چرا این جوری شدیم؟

خلیل یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 19:04 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

عالی بود.

هلیا دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 11:51

واااو
چه خوب

برای تو سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 13:42 http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
جبران نبودم رو کردم و پست های قلی رو هم خوندم
اما اول باید بگم این پست رو با یک اضطراب ادامه دادم هی گفتم نکنه کار شما رو خراب کرده باشه کپ زده باشه و یا

خدا را شکر که خوبی جواب داد خدا را شکر می دونید اگه این اتفاقات بیشتر توی جامعه ما بیفته این بی اعتمادی و بدبینی کم کم از بین میره و چه قشنگ میشه که همه ما دست به دست هم کمک کنیم در این راه

[ بدون نام ] دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 19:55

سلام خانوم اردیبهشتی
البته ادم وقتی بین یک گروه ملاحظه کار میفته ملاحظه کار میشه کم کم همه همین طورن یا من توهم توطئه دارم نمیدوم

بله! البته محیط هم بی تاثیر نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد